۱۳۹۴ اسفند ۱۷, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (251)



جمعبندی از
مسعود بهبودی
 
مبارزه ایده ئولوژیکی
یکی از سه فرم مبارزه طبقاتی است.
مبارزه اقتصادی، مبارزه سیاسی، مبارزه ایده ئولوژیکی
به روایت از حریفی به نام ولادیمیر لنین

با این سرعت
 که عادم ها به قهقرای توحش و بربریت سقوط می کنند
بعید نیست که سگان و گربه ها به قله های تکامل صعود کنند و آدم شوند.

خودبین
قاعدتا
باید خودشناس خوبی باشد.
به روی خود آوردن
شناخت خویش
مسئله دیگری است.

استثنائا می تواند حق با شما باشد
ولی فقط استثنائا

1
حتی اصیل ترین و بی شائبه ترین عشق
یعنی عشق مادر ـ پدر به فرزند
یکطرفه می ماند.

2
عشق اصولا بطور خود به خودی، ناگهانی، جرقه آسا
تشکیل می شود.

3
عقل در این صورت نقشی بازی نمی کند.

4
نقش اصلی را غریزه، ژنه تیک و غول های درونی ـ عاطفی ـ احساسی ـ استه تیکی ـ پسیکولوژیکی ـ سوسیولوژیکی دیگر بازی می کنند.

5
تشکیل عشق مورد نظر شما
امکان پذیر است
ولی چگونه؟

6
اگر جواب این سؤال را پیدا کردید
خبر دهید.
چون برای ما هنوز حدس است و نه یقین.
یعنی هنوز تجربه
صحت آن را به ما اثبات نکرده است.
 
درد دربار پهلوی
همان دردی بوده که امروز جماران دارد:
زیربنای اقتصادی کاپیتالیستی
بدون روبنای ایده ئولوژیکی بورژوائی

1
دربار
زیربنای اقتصادی کاپیتالیستی را
با روبنائی به نام آنتی کمونیسم ترکیب می کند و شکست می خورد.

2
جماران
زیربنای اقتصادی کاپیتالیستی را
با روبنائی به نام شریعت عهد بوق ترکیب کرده است و شکست خواهد خورد.

3
هم شکست انقلاب بورژوائی سفید و هم بحران رژیم اجامر عجق ـ وجق ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی
به همین دلیل بوده و است و خواهد بود.

4
بورژوازی دیگر بورژوازی انقلابات بورژوائی نیست.

5
بورژواز یدیری است که بورژوازی ارتجاعی واپسین است و شعارهای کلاسیک بورژوائی را
یعنی شعارهای برنامه ای موسوم به
«آزادی ـ برابری ـ برادری»
را به گور سپرده و بتون ریزی کرده است.

6
اکنون فقط پرولتاریا قادر به انجام
وظایف بورژوائی انقلابات اجتماعی است.
نمونه اش را در هندوچین (ویتنام و چین) شاهدیم.

7
امروز پرچم انقلابات بورژوائی آغازین
بر دوش مجروح توده های مولد و زحمتکش حمل می شود.
8
دربار پهلوی
قبل از انقلاب سفید
ماهیت نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوائی داشته است.

9
پس ازا نقلاب سفید
ماهیت ضد فئودالی و بورژوائی کسب می کند.

10
دلیل بحران انقلاب سفید
ناهمخوانی زیربنای کاپیتالیستی با روبنای ایده ئولوژیکی بود.

11
شاه لیبرالیسم را لازم داشت تا زیربنای کاپیتالیستی
روبنای ایده ئولوژیکی درخور کسب کند
لیبرالیسم را سرمایه داری جهانی
در اواخر قرن نوزده
در آغاز جنگ جهانی اول
به گور سپرده بود و بتون ریزی کرده بود.
و با آنتی کمونیسم جایگزین کرده بود.
آنتی کمونیسم اما نمی تواند بر ضد اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی مبارزه کند.

12
مستشاران امریکائی
به عوض لیبرالیسم
آنتی کمونیسم را به دربار دادند.

13
برای مقابله با فئودالیسم و اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی
اما لیبرالیسم لازم بود و دربار نداشت

14
دربار می توانست از حزب توده
برای مبارزه با روبنای ایده ئولوژیکی فئودالیسم
بهره بر گیرد
ولی آنتی کمونیسم این راه را هم به رویش بسته بود.
دربار تا اخرین نفش حزب توده را کوبید
و گور خود را به دست خود کند.

15
با آنتی کمونیسم نمی توان
بر ضد اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی
مبارزه کرد
چون آنها ضد کمونیست تر از دربار تازه بورژوا شده، هستند.

حریف معترض
امیدوارم تمام انسان هایی که به دنبال حقیقت می گرددند، موفق باشند.
شما تنها به بعضی از پرسش ها پاسخ می دهید.
درسال های اخیر
پاسخ عده ای را بلا فاصله می دهید
و پاسخ عده ای رامسکوت می گذارید.
عدهای را دعوت به تفکر مفهومی می کنید
و گاهی از کنار پرسش هایی می گذرید!
البته به خودتان مربوط است.
در برخی پرسش ها شما تنها مرجع نیستید
اما بهترین پاسخ ها را می دهید و گاهی پاسخ های کلنجارطلب را!
درک و دنیایی که از ادبیات ارائه می دهید باور نکردنی است.
القصه
آنان که خاک ره به نظر کیمیا کنند
آیا بود به سؤالی نگه کنند؟
 
این اثر اسعد رشیدی
علیرغم ایرادات ایده ئولوژیکی
سرشار از احساس و عشق و عاطفه است.
نثر شعرگونه شورانگیزی است.
عمر شاعر دراز باد.

این تازه خیلی خوب است.
دختران جوان اقشار بینابینی
دنبال شوهر مسن همسن پدر خویش اند
دلیل شان این است که جوانان مردیت ندارند
منظور از مردیت
کمیت صفرهای
حساب بانکی است

عطرهای خاطرگریخته
سروده ای از ناهید باقری - گلداشمید
بر گرفته از کتاب "در غربت"
(وین - ۱۹٨۶)

دروازه های شهر را گشوده اند
بر آمیزش رنگ ها و آدمیان

و سرگردانی را شب و روز
با نام «بی وطن»
شناسنامه می بخشند

کنار گذرگاه های غریبه، گام می زنم
در فراخنای خیابان های تکرار

آرامش، به نسیم لبخند می زند
و نئون ها به شاخسار بلوط
گریخته از گردش قدیمی فصول

زنی می آید خسته، گام کشان، خاموش
آویز یک دستش، سبد میوه های کال،
در دست دیگرش، آینده، لرزان
آسمان، آرام و پر ستاره
شهر، آرام

و خیابان
نخستین ساعات شب را
چه عاشقانه در آغوش می کشد!

می اندیشد زن:
«آیا نان هر شبه را به عدالت تقسیم کرده اند؟»

کنار گذرگاه های غریبه می ایستم
در سایه سار شاخه های بلوط
با نقشی از تو که بر بوم جانم بگرفته رنگ،
و فصول رفته
که سختند، همچو سنگ

خیابان های بی عابر،
نئون های شکسته
آسمان های بی ستاره
و صبوری پیچک قامتت،
پیچان بر دریچه، به انتظار
و درگاه خانه مان، که هنوز
می لرزد از طنین هراس آور وداع

و رؤیاهایت:
«عطرهای خاطرگریخته»
که گریبان شبانت را می آکنند،
در نام و یاد دخترکت
که توفانش ربود، روزی

بر گذرگاه های غریبه ایستاده ام،
در بارگاه توازن لبخند و آرامش
فریاد می زنم:
«مادر»
پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر