پول تو جیبی
·
ماری که پوست می اندازد
·
درد می کشد
·
و جهان بر او تنگ می شود.
·
امروز صبح که زار می زدی
·
و می گفتی:
·
«از زندگی ام بیزارم»،
·
ناگهان به یاد آوردم
·
آن پوستِ نازک و پَرپَری را
·
با دو چشمخانه ی خالی
·
رها شده بر تخته سنگی پُرشبنم
·
و دریافتم
·
که این تنها کفش و کلاه
·
و شورت ورزشی تو نیست
·
که کوچک می شوند
·
پس گفتم:
·
«باشد،
·
پول توجیبی اَت را دو برابر می کنم.»
·
امشب
·
که از خانه بیرون زده ای
·
تا با دوستانت وقت بگذرانی
·
این چند خط را می نویسم
·
تا وقتی به عقب برمی گردی
·
در جستجوی پوستِ پارینه ات
·
دریابی که امروز
·
دهم اوت دو هزار
·
چنین رفت که گذشت.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر