۱۳۹۴ اسفند ۱, شنبه

شعری از مجید نفیسی (13)


مرگ گئومات
ادامه

·        «بردیا» در پارسی به معنای «بلندبالا» ست
·        و او را به یونانی «اسمردیس» می گفتند
·        که به مفهوم «هیولا»  یا «هیبت آور» است.

·        هیولا برادر تنی کامبیز بود
·        و همراه با او به مصر رفت
·        اما کامبیز به او رشگ می ورزید
·        و پس از مدتی او را به پارس بازگرداند
·        زیرا برادر زورمندش توانسته بود
·        زه کمان بزرگی را که
·        شاه حبشه برای خوار کردن پارسیان
·        به نزد او فرستاده بود
·        تا دو انگشت خم کند
·        و کامبیز نتوانسته بود.

·        آنگاه او به خواب دید که پیکی از پارس آمده
·        و پیام آورده که هیولا بر تخت نشسته
·        و سرش به آسمان می ساید.

·        پس کامبیز رایزنش را به پارس فرستاد
·        تا هیولا را پنهانی سر به نیست کند.

·        رایزن در شوش با هیولا به شکار رفت
·        و او را در شکارگاه کشت.

·        با این وجود خواهر کامبیز که همسر او نیز بود
·        از مرگ هیولا آگاه شد.

·        یک روز کامبیز برای سرگرمی
·        بچه شیری را به جان توله سگی انداخت
·        جنگ داشت مغلوبه می شد که توله ی دیگری
·        زنجیر خود را گسست و به کمک برادرش آمد
·        و بدین سان هر دو بر شیر پیروز شدند.

·        این پیشامد کامبیز را به خنده انداخت
·        اما خواهرش که کنار او نشسته بود به گریه افتاد.

·        کامبیز علت گریه را پرسید
·        و خواهرش گفت همدلی دو سگ او را به یاد هیولا انداخته
·        که حالا دیگر نیست تا به یاری برادرش بیاید.

·        کامبیز با شنیدن این حرف بر سر خواهر پرید
·        و با وجود اینکه آبستن بود
·        او را در جا کشت.

«تاریخ هرودوت»،
کتاب سوم.
برابرگذاشت فارسی واژه ی یونانی «اسمردیس» را 
وامدار فریدون فریاد
 مترجم شعر یانیس ریتسوس
هستم.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر