۱۳۹۴ دی ۱۵, سه‌شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (236)


جمعبندی از
مسعود بهبودی


دیالک تیک ضرورت و تصادف
بازی فوتبال را دیده اید؟
توپی شوت می شود و وارد دروازه می شود.
گل می شود.
گل شدن یک امر جبری (ضروری) است.
این اما همیشه در فرم های مختلف صورت می گیرد:

1
گاهی به پیکر بازی کنی می خورد و گل می شود.
این تصادف است.
اصلا قابل پیش بینی نیست

2
گاهی هوا بارانی است و از دست گولر لیز می خورد و گل می شود
این هم تصادف دیگری است.

3
گاهی به ستون دروازه می خورد و گل می شود
این هم تصادف دیگری است.

4
همه این حوادث در مقوله تصادف تجرید می یابند.

5
تصادف فرم وقوع ضرورت و یا جبر است.

6
مقاله ای در کیهان نوشته می شود که خمینی همجنس باز است.
این مقاله اصلا ربطی به دربار ندارد.

7
ولی همین مقاله بهانه می شود تا شورشی
که از سال ها تدارک دیده شده انجام یابد.

8
پیروزی ارتجاع فئودالی در لباس این تصادف صورت می گیرد.
اگر این فرم هم نبود
یعنی اگر مقاله ای هم نوشته نمی شد، فرم دیگری پیدا می شد.

9
ساده لوحان خیال می کنند که پیروزی ارتجاع فئودالی
نتیجه این تصادف بوده است.
در حالیکه تصادف ها فقط فرم تحقق ضرورت اند.

فرمالیسم
فلاسفه طبقه حاکمه
از دیرباز
اول دیالک تیک ها را وارونه می کنند
بعد با قطب فرعی همان دیالک تیک، مکتب جدیدی می سازند:

1
مثلا دیالک تیک فرم و محتوا را وارونه می سازند.
یعنی نقش تعیین کننده را از آن فرم جا می زنند.
بعد به تأسیس مکتب جدیدی  به نام
ـ چه بسا بی نام ـ
فرمالیسم
مبادرت می ورزند.

2
دیالک تیک ضرورت و تصادف را وارونه می کنند
و مکتب تصادفگرائی را سرهم بندی می کنند
ایندترمینیسم را.

3
دیالک تیک جبر و اختیار را وارونه می کنند
بعد مکتب ولونتاریسم (اراده گرائی)  را
اگزیستانسیالیسم را
اختیارگرائی و یا آزادی گرائی را
به خورد خلایق می دهد.
اختیارگرائی و یا اراده گرائی شوپنهاور نیچه
الی اخر

4
بعد بی سر و صدا همان را تبلیغ می کنند و به خورد خلایق می دهند.

5
نتیجه اش همین است:
امروزه در سراسر کره زمین
تجلیل از فرم
در اشکال متفاوت رواج دارد.

6
کسی هم نمی تواند جلوگیرش باشد.

7
چون مغز زدائی اعضای جامعه  از کودکستان شروع می شود.

8
در کودکستان های متروپول ها
مربی کودک
به هنگام در آوردن کاپشن از تن کودک
مارک نایکی ویا آدی داس و اسپیریت و غیره
بر بلوز و یا کفش و شلوار کودک را
با صدای بلند اعلام می دارد.

9
هم کنسرن های جامعه سرمایه داری
به عنوان بت های جدید تبلیغ می شوند و به خورد کودکان داده می شوند
و هم فرمالیسم.

10
مارک لباس پرستیده می شود
این فرمی از فرمالیسم است.

11
آلمانی ها ملتی فلسفه گرا بوده اند و  مفاهیم را می فهمند.
مثلا مفهوم سوبژکتیو و یا اوبژکتیو را درک می کنند.

12
ملت عیران مفهوم گریزند.
مفهوم ستیزند.
حاضر نیستند تعریف استاندارد  مفاهیم را بیاموزند و مفهومی بیندیشند.

13
به همین دلیل روده درازی می کنند.
چون اگر کسی مثلا مفهوم «درخت» را بلد نباشد
مجبور است 50 تا درخت مشخص از بید و بادام و سنجد و صنوبر را نام ببرد.

14
آلمانی ها هم
بشدت تنزل فکری و فرهنگی یافته اند.

این مقوله رؤیا
ما را دیری است که به فکر واداشته است.

1
رؤیا را در عالم خواب می بینند.
رؤیا ضد دیالک تیکی کابوس است.

2
رویا شاید ترجمه  اوتوپی باشد.

3
ساختن چیزی بر اساس اوتوپی
به خانه سازی کودکان از شن شباهت دارد.

مارکسیسم ـ لنینیسم
هم متد است و هم تئوری است.

1
خودویژگی آن در خلاقیت و شادابی ذاتی  آن است:

2
مارکسیسم ـ لنینیسم
به مثابه  متد و تئوری
دمبدم به محک پراتیک زنده زندگی زده می شود
و تکمیل و تصحیح و تدقیق می شود.

3
بی نظیر و بی همتا ست.

4
از آن خود کردن آن
(درک و هضم آن)
اما بی قید و شرط نیست.

5
چون مارکسیسم ـ لنینیسم
علم بی طرفی نیست.

6
مارکسیسم ـ لنینیسم همزمان علم و ایده ئولوژی است.

7
پیش شرط از آن خود کردن مارکسیسم ـ لنینیسم
تعلق بی چون و چرا به توده های مولد و زحمتکش است.

8
با مطالعه صرف آثار کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم
نمی توان آن را از آن خود کرد.

9
مارکسیسم ـ لنینیسم با علوم یکسان نیست.
ولی با علوم همراه است و در پیوند ارگانیک با علوم  قرار دارد.

10

دستاوردهای علمی را مارکسیسم ـ لنینیسم تجرید می کند
و متد دیالک تیکی ـ ماتریالیستی در اختیار علوم قرار می دهد.

11
علوم به تنهائی فقط در عرصه محدود خود می توانند
به حل بخور و نمیر مسائل نایل آیند.

12
بدون فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی
علوم ول معطل اند.

13
رابطه فلسفه بطور کلی با علوم
رابطه عام است با منفرد و یا خاص

14
علوم هر کدام جزئی از واقعیت عینی را
مورد پژوهش دست و پا شکسته قرار می دهند

15
فلسفه علمی (مارکسیسم ـ لنینیسم)
کل هستی را و کل هستی اجتماعی را و کل تفکر بشری را
موضوع خود دارد.

16
مارکسیسم ـ لنینیسم را  هنوز کسی درست نمی شناسد.

17
مارکسیسم ـ لنینیسم بهترین نعمتی است که نصیب بشریت شده است.

18
علوم تجربی (علم الاشیاء)  تکیه گاه مارکسیسم ـ لنینیسم اند
ولی حتی ذره ای از آن محسوب نمی شوند.

19
مارکسیسم ـ لنینیسم غول آسا ست.

20
بحث بر سر مارکسیسم ـ لنینیسم است
نه بر سر این و آن
درست به همان سان که می توان 
راجع به شیمی و یا بیولوزی بحث کرد
 بعضی ها
 فقط ظاهر آدم ها را می بینند و از ذات شان غافل می مانند.
در این صورت آدم ها در نمود خارجی شان خلاصه می شوند.
هنر دیدن ذات است و نه فقط ظاهر.
ظاهر هر چه باشد رو به زوال است.
ذات اما بر عکس ماندگار و رویا (روینده) و پویا ست.

راسیونالیزاسیون تولید
یعنی توسعه نیروهای مولده

1
یعنی آغاز پایان مناسبات تولیدی سرمایه داری
3
یعنی حل تضاد کار فکری و جسمی

4
یعنی بهزیستی نوع بشر

5
کار رفته رفته هر چه بیشتر
فکری می شود

6
کارگر به کارگر فنی ـ علمی ارتقا می یابد

سیاوش کسرائی و محمد زهری
دو ستاره فروزان
در آسمان شعر شرق اند.

غیبت باید از بقایای نظام فئودالی باشد.
غیبت فوت و فنی برای رهایی از رخوت تمام اجتماعی است.

میستر گاندی
این شعور مردم نیست، اگرچه چنین بنظر می رسد.

1
این شعور طبقه حاکمه است که از هزاران سال قبل
سرکردگی فکری و فرهنگی جامعه را در انحصار خود دارد
و ایده ئولوژی خود را چنان به  رگ جان توده تزریق کرده
که توده آن را از آن خود می پندارد.

2
به جای غر زدن و بد و بیراه به توده گفتن،
توده را باید از طریق روشنگری به خود آورد
و به شعور طبقاتی خود آشنا ساخت.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر