۱۳۹۴ آذر ۱۷, سه‌شنبه

سیری در شعری از شیخ شبستر (۴)


تحلیلی از
میمحا نجار

پیشکش به
 
 فرج الله میزانی
(جوانشیر)
نور دیده خلق

کنزالحقایق
در مناظره موسی علیه السلام
ادامه

۱
بگفتا:
«خواستی از دوست دیدار
چرا کردی نظر آنجا به کهسار؟

ایراد تجربی و منطقی این سخن ابلیس و یا شیخ شبستر این است که «دوست» کذائی فاقد «دیدار» (چهره، صورت و رو) است.
نامرئی است.
حضرت موسی به چیزی که مشهود نیست، چگونه می تواند خیره بماند؟


۲

شاید منظور ابلیس و یا شیخ این است که حضرت موسی می بایستی با توجه به صدای دوست کذایی، او را تحت نظر بگیرد و بی خیال کوهسار باشد.
این کار در هر صورت آسان و عملی نیست.


۳
چو روی از وی بگرداندی، ندانی
شوی خسته ز قول لن ترانی

معنی تحت اللفظی:
نمی دانستی که اگر از دوست روی برگردانی، لن ترانی خواهی شنید.


این طرز استدلال ابلیس و یا شیخ هم بلحاظ منطقی نادرست و تق و لق است:
چون حضرت موسی قبل از روی برگرداندن کذایی از دوست کذلیی و قبل از نظر کردن به کوهسار، لن ترانی را شنیده است:


چون موسی به وعده گاه آمد،
گفت:
پروردگارا،
«خود را به من بنمای»
خدا گفت:
«لن ترانی:
هرگز مرا نخواهی دید،

لیکن به کوه نگاه کن
پس اگر در جای خود آرام و قرار گرفت
مرا خواهی دید.»

پس پروردگار کوه را متلاشی ساخت
و موسی مدهوش بر زمین افتاد.

۴
چو بودم من به عشق او یگانه
مرا می ‌آزمود، این بُدُ بهانه

معنی تحت اللفظی:
از بس من عاشق صادق خدا بودم، خدا سجده به (حوا و) آدم را بهانه ای برای آزمون و آزمایش درجه عشق من، قرار داد.


این سخن ابلیس و یا شیخ اما به چه معنی است؟

۵

چو بودم من به عشق او یگانه
مرا می ‌آزمود، این بُدُُ بهانه

این سخن، دگم (جزم) عالم الغیب بودن خدای کذایی را بی اعتبار می سازد.

چون اگر خدا واقعا عالم الغیب باشد، دیگر نیازی به آزمون کسی پیدا نمی کند.

 
خدای عالم الغیب در این مورد بخصوص، باید بداند که عشق ابلیس به او از چه درجه خلوصی برخوردار است.


فلاکت و ادبار تئولوژی (فقه، شریعت) هم همین جا ست که فروغ فرخزاد در اشعار عصیانی خویش بحق به نقد می کشد:
فقط در صورتی روز رستاخیز مردگان و جلسات بازپرسی و حساب و کتاب در صحرای محشر معنی پیدا می کند که خدای کذایی، عالم الغیب نباشد و مثل خدایان زمینی و شکنجه گرانش، کودن و خرفت باشد که بنظرشان همه آحاد ملت خاین اند، مگر آنهایی که زیر شکنجه و شلاق لت و پار شوند و خادم بودن شان اثبات شود.


۶
ز عصیان بس چه ها آمد به رویم
نجستم غیر او و هم نجویم

معنی تحت اللفظی:
در نتیجه سرپیچی از فرمان خدا (عصیان) چه بدبختی ها که متحمل نشدم.
ولی علیرغم آن، معشوق دیگری غیر از او برنگزیدم.


ابلیس و یا شیخ در این بیت، مونیسم معشوق را نمایندگی می کند:
وحدانیت معشوق را.


سؤال اما این است که آب مونیسم معشوق با آب پانته ئیسم عرفان چگونه در یک جو می رود؟

چگونه می توان مرز میان خدا و خرما و خلق و خاک و خس و خاشاک را از بین برد و ضمنا خدای کذایی را ایدئالیزه کرد؟

این جور جا ها ست که ایراسیونالیسم (خردستیزی) عرفان آشکار می گردد.

۷
ز عشقش سجدهٔ آدم نکردم
چو حق باشد، سوی آدم نگردم

معنی تحت اللفظی:
از فرط عشق به خدا، به (حوا و) آدم سجده نکردم.
تا زمانی که خدا وجود داشته باشد، اعتنایی به بنی آدم نخواهم داشت.


ابلیس و در واقع، شیخ شبستر در این بیت، دیالک تیک مولد و مولود و یا موجد و موجود را به شکل دیالک تیک خدا و (حوا و) آدم، بسط و تعمیم می دهد و سجده بر مولد و یا موجد (خدا) را بر سجده بر مولود و موجود (حوا و آدم) برتر می داند.

بهتر از این نمی توان استدلال کرد و بهتر از این نمی توان به تطهیر ابلیس نایل آمد.
بنابرین، ابلیس مرتکب خطایی نشده است.
ابلیس، بدین طریق، از وفاداری به خدا به طرز قاطع، رادیکال و ‍پیگیر دفاع کرده است.


شیخ شبستر اما نمی داند که چرا خدا ملائکه را به سجده در برابر حوا و آدم فرمان داده است.
شیخ ضمنا به درک رابطه خدا با حوا و آدم واقف نبوده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر