۱۳۹۴ آذر ۲۳, دوشنبه

سوبژکت تاریخ (8) (بخش آخر)


تحلیلی از
 شین میم شین

اعظم کاشی
چرا سوبژكت تاريخ
در دوران برده دارى و فئوداليسم
اشرافيت برده دار واشرافيت فئودال بوده
و نه برده ها ودهقانان؟


·        سؤال این بود که چرا انقلاب سفید و خیلی از انقلابات اجتماعی دیگر الزامی می شوند، پیروز می شوند و یا شکست خورند؟

1
·        برای پاسخ ریشه ای و رادیکال به این پرسش، دیالک تیک اساسی ماتریالیسم تاریخی،  یعنی دیالک تیک نیروهای مولده ـ مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) ـ روبنای ایده ئولوژیکی بطور گذرا توضیح داده شد.
·        ضمنا گفته شد که دلیل اصلی شکست انقلاب سفید، در ناهمخوانی زیربنای اقتصادی با روبنای ایده ئولوژیکی بود:

2
·        دربار در رأس بورژوازی مدرن تحت حمایت توده های مولد و زحمتکش در داخل و تحت حمایت همه جانبه امپریالیسم جهانی بویژه امپریالیسم یانکی، مناسبات تولیدی فئودالی را از بین می برد، ولی روبنای ایده ئولوژیکی جامعه را بطور بخور ـ نمیری تغییر می دهد که برای جامعه و خلق زحمتکش، بسیار گران تمام می شود.

3
·        سؤال اما این بود که چرا طبقه حاکمه جدید تحت رهبری دربار و تحت حمایت امپریالیسم، روبنای ایده ئولوژیکی فئودالی را با روبنای ایده ئولوژیکی بورژوائی اعازین (لیبرالیسم) جایگزین نمی سازد؟

4
·        چرا دربار به جای تبلیغ همه جانبه لیبرالیسم (ایده ئولوژی بورژوائی آغازین) از سوئی به تبلیغ پیگیر آنتی کمونیسم کمر می بندد و از سوی دیگر تبلیغات آنتی کمونیستی ارتجاع فئودالی ـ روحانی را مورد حمایت وسیع قرار می دهد؟

5
·        چرا دربار و امپریالیسم بخشی از رهبری جسور حزب توده را که برای حمایت از انقلاب ضد فئودالی سفید از غربت تبعید به میهن برگشته بودند، اعدام می کند؟
·        در حالیکه آنها در مبارزه ایده ئولوژیکی بر ضد خرافات مذهبی و روحانی سرداران مجهز به عالی ترین دستاوردهای علم و فکر و فرهنگ بوده اند.

6
·        چرا دربار و امپریالیسم تا اخرین ثانیه های حیات خود، ساده ترین هواداران حزب توده را تار و مار می کند و ضمنا در و دروازه به روی شیادان شریعت از قبیل شریعتی و جلال آل احمد و روحانیت و مساجد و حوزه های علمیه و فیضیه و غیره باز می کند؟

7
·        چرا دربار تا آخرین لحظه حیات خود از اشاعه ساده ترین ادبیات مارکسیستی ـ لنینیستی جلوگیری به عمل می آورد و ضمنا چاپ و انتشار و توزیع ادبیات فاشیستی ـ فوندامنتالیستی ـ مذهبی ـ خرافی جلال و شریعتی و سید قطب و غیره را امکان پذیر می سازد؟

8
·        برای پاسخ به این پرسش ها، چاره ای جز توجه دقت مند به مقوله سوبژکتیویته در تاریخ نیست:

الف
·        بورژوازی در مقیاس جهانی از اواخر قرن نوزدهم، حساب خود را از حساب بورژوازی انقلابی آغازین جدا کرده است.
·        یعنی به بورژوازی واپسین استحاله یافته است که تا مغز استخوانش ارتجاعی و ضد خلقی است.

ب
·        فلسفه بورژوائی واپسین با فلسفه کلاسیک بورژوائی به نمایندگی فرزانگان مترقی بزرگی از قبیل کانت و فیشته و هگل و فویرباخ به مبارزه مرگ و زندگی برخاسته است.

·        مراجعه کنید به  فلسفه بورژوائی واپسین در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ت
·        اگر کانت و فیشته و هگل و فویرباخ (سران فلسفه کلاسیک بورژوائی)  خرد اندیشنده را و راسیونالیسم را بر پرچم خود نگاشته بودند، شوپنهاور و نیچه و لاشخورهای دیگر (سران فلسفه بورژوائی واپسین)، خردستیزی (ایراسیونالیسم) را بر پرچم خود نگاشته اند.

پ
·        اگر کانت و فیشته و هگل و فویرباخ (سران فلسفه کلاسیک بورژوائی) مدافعان سینه چاک لیبرالیسم (برنامه بورژوائی آغازین مبتنی بر آزادی ـ برابری ـ برادری)، اوپتیمیسم تاریخی ـ فلسفی، پیشرفت اجتماعی، انقلاب اجتماعی، راسیونالیسم، هومانیسم و روشنگری بودند، علما و فلاسفه بورژوائی واپسین، مبلغان سرسخت راسیسم، فاشیسم، پسیمیسم، نیهلیسم، نیهلیسم اخلاقی، اگونیهلیسم (خودستیز)، سکسیسم، انتحار، استحمار، استعمار و ایراسیونالیسم (خردستیزی)، پست مدرنیسم، خرافه، مذهب و خریت اند.

ث
·        به همین دلیل است که 20000 مستشار امپریالیستی ـ یانکی  برای روبنای ایده ئولوژیکی جامعه پس از انقلاب سفید، چیزی جز آنتی کمونیسم (ستیز بی امان بر ضد حزب توده و دول سوسیالیستی و مارکسیسم ـ لنینیسم) و انواع متفاوت ایده ئولوژی های منحط امپریالیستی، فاشیستی، ایراسیونالیستی، نیهلیستی، فوندامنتالیستی و غیره در خورجین خویش ندارند.

·        این اما به چه معنی است؟  

9
·        این بدان معنی است که بورژوازی دیگر قادر نیست که رهبری  حتی انقلابات ضد فئودالی را به دست گیرد.

10
·        این بدان معنی است که کسب هژمونی بورژوائی در هر انقلاب، به معنی شکست آن انقلاب است.

11
·        این بدان معنی است که وظایف انقلابات ضد فئودالی حتی به عهده سوبژکت طراز نوین تاریخ نهاده شده است.
·        یعنی به عهده طبقه کارگر نهاده شده است.

12
·        این بدان معنی است که کسب هژمونی طبقه کارگر در انقلابات اجتماعی عصر حاضر (دوران گذار تمام ارضی (گلوبال) از سرمایه داری به سوسیالیسم) ضرورتی بی چون و چرا برای پیروزی انقلابات اجتماعی است.

·        گذار تمام ارضی (گلوبال) از سرمایه داری به سوسیالیسم محتوای دوران ما ست.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر