۱۳۹۴ آذر ۱۷, سه‌شنبه

سوبژکت تاریخ (5)


اعظم کاشی
چرا سوبژكت تاريخ
در دوران برده دارى و فئوداليسم
اشرافيت برده دار واشرافيت فئودال بوده
و نه برده ها ودهقانان؟

تحلیلی از
شین میم شین

برای پرهیز از خروج از موضوع پاسخ به سؤال مطروحه در بخش قبلی تحلیل را به بعد موکول می کنیم:

جناح مترقی و مدرن بورژوازی ایران در انقلاب بورژوائی سفید،
 زیربنای جامعه را تحول بخشید و مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوائی را 
با مناسبات تولیدی کاپیتالیستی جایگزین ساخت.
روبنای ایده ئولوژیکی را اما فقط تا حد بخور ـ نمیری تغییر داد.
اما چرا و به چه دلیل؟

۱
 
اشرافیت برده دار و یا بنده دار ـ غلامدار پس از انجام تکالیف تاریخی ـ جهانی خود، یعنی پس از تبدیل فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری به سیستم تمام ارضی (گلوبال)، از ظرفیت انقلابی تهی گشت.
یعنی به طبقه اجتماعی بی دورنمای تاریخی، بی فردا و ارتجاعی بدل شد.

سؤال اکنون این است که این سقوط دورنمایی ـ تاریخی چرا و به چه دلیل اوبژکتیو (عینی) و سوبژکتیو صورت می گیرد؟

۲

برای پاسخ به این پرسش به دیالک تیک بنیادی ماتریالیستی ـ تاریخی که ذکرش در بخش ‍پیشین گذشت، نیاز مبرم هست:
دیالک تیک نیروهای مولده ـ مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) ـ روبنای ایده ئولوژیکی

۳
 
پس از زوال و تخریب فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی اشتراکی آغازین و تحکیم و تضمین هژمونی اشرافیت برده دار در مقیاس جهانی که به تشکیل امپراطوری های بزرگ برده داری (روم و اسلام و غیره) منجر می شود، نیروهای مولده (انسان های مولد، وسایل تولید، ابزارهای کار، علم، فن، نحوه تهیه و استخراج مواد خام و غیره) توسعه یافت.
در مثال کودک، اندام کودک رشد کرد و تنومند شد.


مراجعه کنید به هژمونی (سرکردگی)، نیروهای مولده، مناسبات تولیدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۴
مناسبات تولیدی (زیربنای جامعه) و یا کت و شلوار کودک، اما همان نظام برده داری ماند و برای نیروهای مولده (اندام رشد یافته ی کودک) تنگ شد.
عدم انطباق ویا ناهمخوانی نیروهای مولده با مناسبات تولیدی، جامعه برده داری را به بحران کشید و متزلزل ساخت.


بحران در زیربنای اقتصادی در آیینه دیالک تیکی روبنای ایده ئولوژیکی منعکس شد و به صورت جنگ اندیشه ها و اندیشمندان در آمد.


بدین طریق بحران اقتصادی دست در دست با بحران اجتماعی ـ ایده ئولوژیکی، جامعه برده داری را دستخوش تزلزل ساخت.
شورش توده های برده و حملات اقوام دیگر بر امپراطوری های برده داری گوژ بالا گوژ گشت و به تضعیف همه جانبه هژمونی اشرافیت برده دار منجر شد.

۵
 
 اکنون جامعه برده داری وارد فاز ارتجاعی خود می شود و به برده داری واپسین استحاله می یابد.

در نتیجه، اشرافیت برده دار، سلب سوبژکتیویته می گردد و به اشرافیت برده دار ارتجاعی واپسین تبدیل می شود.

کت و شلوار کهنه به اندام کودک تنگ می شود و چه بسا اینجا و آنجا جر می خورد.

هم مناسبات تولیدی برده داری و هم اشرافیت برده دار به سدی در مقابل سیر تاریخ (پیشرفت جامعه) بدل می شوند که باید از میان برداشته شوند.

۶
 
تاریخ اکنون سوبژکت دیگری را در هیئت اشرافیت فئودال پدید می آورد که احتمالا به مثابه اوپوزیسیونی از درون همان طبقه برده دار برمی خیزند و آن را همراه با نظام برده داری رهسپار گور می سازند.

اکنون در مقایس جهانی، دوران فئودالیسم آغاز می شود.

طبقه اجتماعی برده (بنده، غلام، کنیز و غیره) تبدیل به طبقه اجتماعی رعیت می شود.

سوبژکت تاریخ (اشرافیت فئودال) در این دوران تاریخی به ترویج و تحمیل مناسبات تولیدی فئودالی در مقیاس جهانی کمر می بندد.

جنگ های لاینقطع در این دوران ـ در تحلیل نهایی ـ آماجی جز جاروب کردن مناسبات تولیدی برده داری و بقایای مناسبات تولیدی اشتراکی آغازین ندارند.

این مسئله هم در آثار شکسپیر و در هم آثار شعرا و فلاسفه ایران از قبیل سعدی و حافظ و غیره بازتاب یافته اند.

اکنون سوبژکت انقلابی جدیدی وارد عرصه تاریخ می شود:
اشرافیت فئودالی ـ روحانی آغازین.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر