۱۳۹۴ آذر ۲۱, شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (224)


جمعبندی از
مسعود بهبودی



فلسفه حیات و یا اگزیستانسیالیسم
یکی از فلسفه های ارتجاعی امپریالیستی است.

1
فلسفه حیات آبشخور ایده ئولوژیکی فاشیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم) بوده است.

2
ما همه فرقه های آن را ترجمه و منتشر کرده ایم:
مراجعه کنید به فلسفه حیات، اگزیستانسیالیسم، اگزیستانسیالیسم کاتولیکی و ایراسیونالیسم (خردستیزی) و غیره  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


این ادعای ژان پل سارتر نادرست است
درست به همان دلیل که ذکرش گذشت:

1
ما وجود عینی داریم.

2
یعنی حتی اگر اراد و شعور و توان تصمیمگیری و انتخاب هم نداشته باشیم،
وجود داریم.

3
ما در خانواده ای با تعلقات طبقاتی معینی زاده می شویم
و تربیت درخور آن طبقه اجتماعی را کسب می کنیم.

4
انتخاب ما مشروط به پایگاه و خاستگاه طبقاتی ما ست.

5
کسی که در خانواده رعیت به دنیا می آید
انتخاب او را شرایط عینی پیشاپیش رقم می زنند.

6
بچه رعیت که نخست وزیر نمی شود.
اگر حتی تمام اراده خود را بسیج کند.

7
ژان پل سارتر و اگزیستانسیالیسم بطور کلی
نماینده ایدئالیسم ذهنی است.

8
فریب هارت و پورت اینها را نباید خورد.

9
آینها فرقی با کشیش ها و اخوندها ندارند.

نیهلیسم (پوچیگرایی)
مثل هر گرایش دیگر
ـ قبل از همه ـ
علت طبقاتی دارد.

1
نیهلیسم از بی دورنمائی تاریخی افراد ریشه می گیرد.

2

ایده ئولوژی طبقاتی است.

3
نیهلیسم می تواند علت معرفتی هم داشته باشد.

4
نیهلیسم صادق هدایت
به دلیل پایگاه طبقاتی او ست:
او احتمالا متعلق به اشرافیت فئودالی و یا بورژوائی واپسین بوده است.

5
شاملو اگزیستانسیالیست است
شاملو و پدرش هم فاشیست بوده اند.


خوش به حال یاسمن که خیلی خوشبینه
ما به لیسانس ها و فوق لیسانس ها و دکترها
برمی خوریم
که شعر
«توانا بود، هر که دانا بود»
را حتی بلد نیستند

زیبائی و زشتی هر چیز
ـ  قبل از همه ـ
اوبژکتیو و یا عینی است.

1
فقط اندکی سوبژکتیو است.

2
یعنی اندکی هم
به سلیقه شخصی و استه تیکی بیننده ربط دارد.

3
نقش تعیین کننده در
دیالک تیک اوبژکت شناخت ـ سوبژکت شناخت،
اوبژکت شناخت است.

4
چون محتوای شناخت در اوبژکت شناخت است
و نه در کله سوبژکت شناخت.

5
سیبیت سیب در مولکول های متشکله آن است
و نه در کارنده و چیننده و بوینده و خرنده و خورنده سیب.

6
این بحث شورانگیزی در تئوری شناخت است.


مرزها فرم اند
مهم اما محتوایی است که در این فرم از نظرها نهان است.

1
انکار مرزها
هم می تواند به معنی اثبات خواهری ـ برادری، همبستگی و هومانیسم باشد

2
و هم می تواند به معنی اثبات فاشیسم و فوندامنتالیسم و امپریالیسم و کوسموپولیتیسم (جهانوندیت) باشد

3
هم می تواند به معنی پایان بردگی بشریت باشد

4
و هم می تواند آغاز گلوبالیزاسیون سیستم بردگی باشد


ویکتور هوگو
مردی که می گوید تنها تو را دوست دارم
درست شبیه زنی است
که قول داده فقط مغازه ها را بگردد و چیزی نخرد.


شنیدن کی بود، مانند دیدن،
ویکتور هوگو جان

1
روحت حتی خبر ندارد که در کشور اجامر
بخشی از زنان
نه برای خرید چیزی، بلکه  برای فروش چیزی
به مراکز کذایی خرید کذایی می روند.

2
شرم مان باد از این خرقه پشمینه خویش

3
علاوه بر این
اگر آدم، آدم باشد و نه لومپن
اگر عشق، عشق باشد و نه هوس
کسی را چاره ای جز مونیسم عاطفی باقی نمی ماند.
آنگاه همه می شنوند که 
دل او،
«جای دیگری بند است.» 
(محمد زهری)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر