۱۳۹۴ آذر ۲۹, یکشنبه

شعری از محمد زهری (21)


از مجموعه برای هر ستاره
(تهران  ـ شهریور ۱۳۴۲) 

با سپاس از
مسعود

12
باد افره
یعنی مکافات

·        پیر ما را، هر روز،
·        این مناجات سحرگاهان بود:
·        «ای سبب ساز،
·        سببی ساز، هم این امروز،
·        روزِ باد٘ اَفرهِ بدکاران باشد.»

13

کرامت
بخشش
دهش
بزرگواری
خارق عادتی که بد است، ولی انجام یابد.
مقابل معجزه که از پیغمبر صادر گردد

·        شیخ ما را پرسیدند:
·        «گوهرِ پاکِ کرامت با کیست؟»
·         
·        گلی از گلدان برداشت،
·        نفَسی در نفََسِ پاکِ دلاویزش زد،
·        گفت:
·        «ریشه ای را که توانِ گل و بویا بودن،
·        در او ست،
·        همه را،
·        به گلی می بخشد،
·        گوهر پاک کرامت با او ست.»

14

شَنْگَرفی
 رنگ سرخ مایل به نارنجی روشن و مات
یا به عبارتی سرخ مخملی شفاف است.
 این رنگ اصولاً از شنگرف (سولفید جیوه)، 
  که یک نوع کانی است، گرفته می‌ شد،
هرچند امروزه بیشتر از ترکیب مواد دیگر ساخته می‌ شود.

·        پیر ما روزی،
·        روی دیواری را شنگرفین یافت،
·        آهی از درد بر آورد و مریدان را گفت:
·        «روی ما زرد، که بی رنگ تر از دیواریم.»

15

·        یکی از یاران،
·        تشنه بود.

·        رسن و دلوی در چاه افکند.
·        چاه بی ژرفا، امّا،
·        حسرتِ کهنهٔ آبی، در دل داشت.

·        شیخ ما، حاضر بود،
·        عبرتِ ما را، با چاه چنین فرمود:
·        «آب اگر می طلبی،
·        در خویش فروتر رو!»

 ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر