۱۳۹۴ مهر ۱۳, دوشنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (41)


احسان طبری
احسان طبری (1295 ـ 1368)
تحلیلی از شین میم شین

ریــشــه در خــاک قــــرون دارد، دلــم
ســربــلــنــد از خـاک پـسـتـم، سـاقــیــا

جهل اگـر بنیان این دولـتسـرا سـت
فـــقـــر اگـــــر آرد نشــســتـم، سـاقــیــا،
سنگ فـتـنـه جــام مـن گـــر بـشکـنـد
مـن، کــه «نـقّـاش الــسـتـم»، ســاقــیــا،
چـون سـمـنـدر، رقـص آتـش می کـنـم
پــای جـان این عهـد بـستیم، ساقیا

·        ما ـ قبل از همه ـ این فراز از شعر طبری را تجزیه و بعد تحلیل می کنیم.

1
ریــشــه در خــاک قــــرون دارد دلــم
ســربــلــنــد از خـاک پـسـتـم سـاقــیــا

·        معنی تحت اللفظی:
·        ریشه های دل من در خاک قرون است.
·        در نتیجه، من از خاک پست سر، بلند کرده ام.

·        این بیت شعر طبری را می توان به طرز دیگری هم معنی کرد:
·        دلم در خاک قرون ریشه دوانده و لذا من به خاک پست مفتخرم.

·        میم احتمالا بنا بر این برداشت، در کامنتی نوشته است:

این بیت شعر قطب نما ست:
در این بیت شعر، معیار فوق العاده مهم
برای تمیز روشنفکران فاشیسم و فوندامنتالیسم
از روشنفکران پرولتاریا
 نمایندگی و تصریح می شود.


این معیار
 در اشعار سیاوش کسرائی و محمد زهری 
بمراتب قوی تر، غنی تر، رادیکال تر و ضمنا طبیعی تر و عمیق تر
تئوریزه و استه تیزه
می شود.

2
·        دلیل این نظر میم این است که طبری ـ بر خلاف روشنفکران فاشیسم و فوندامنتالیسم ـ به ریشه در خاک داشتن و منشاء خاکی داشتن خویش مفتخر است و نه به «شرف کیهان»، «بامداد اول و آخر»، «نام خدا» و غیره بودن خویش.

3

ریــشــه در خــاک قــــرون دارد دلــم
ســربــلــنــد از خـاک پـسـتـم سـاقــیــا

·        اما منظور طبری از مفهوم «ریشه داشتن دل در خاک قرون» چیست؟
·        دل یعنی ضمیر، شعور، روح.

·        طبری در این بیت، ضمنا در سنت فقها و شعرای قرون وسطی فئودالی و  در تحلیل نهائی، بر طبق آیات قرآن کریم، خاک را پست تصور و تصویر می کند.

·        پیامبر اسلام برای تحقیر و تخریب دین ناتورالیستی زرتشت ـ رقیب نیرومند خود در منطقه ـ دوئالیسم آتش و خاک را به شکل دوئالیسم ابلیس و آدم بسط و تعمیم می دهد و آتش (ابلیس)  را به مثابه مظهر سرکشی، عصیان، طغیان و سربلندی می کوبد تا ضمنا خاک (آدم)  را به مثابه مظهر پستی، سرافکندگی، خواری، تواضع و تسلیم بستاید.

4

ریــشــه در خــاک قــــرون دارد دلــم
ســربــلــنــد از خـاک پـسـتـم سـاقــیــا

·        طبری در این بیت، ظاهرا خود را به مثابه نباتی  تصور و تصویر می کند:
·        نباتی که دیالک تیک برون و درون است.
·        دیالک تیک تنه و ریشه است.
·        ریشه مهمترین و حیاتی ترین و صرفنظرناپذیر ترین بخش نبات است.
·        توسط ریشه است که نبات تغذیه می شود و رشد می کند.
·        طبری هم همین اندیشه را تبیین می دارد:
·        طبری سربلندی خود را مدیون ریشه های خویش در خاک می داند.

5
ریــشــه در خــاک قــــرون دارد دلــم
ســربــلــنــد از خـاک پـسـتـم سـاقــیــا

·        خاک احتمالا در قاموس طبری سمبل توده های مولد و زحمتکش است که جامعه را تغذیه می کنند و حیات اجتماعی را امکان پذیر می سازند.
·        در این صورت، می توان گفت که احسان طبری دیالک تیک طبقه حاکمه و توده را به شکل دیالک تیک عالی و پست بسط و تعمیم می دهد و سربلندی خود را مدیون تعلق به توده (خاک پست)  می داند.
·        پستی خاک در این صورت به معنی تحت استثمار و ستم بودن توده در جامعه طبقاتی خواهد بود.
·        به معنی پستی تحمیلی توسط طبقه حاکمه بر اکثریت مولد و زحمتکش جامعه خواهد بود.
·        به معنی وارونگی دیالک تیک عالی و پست خواهد بود.
·        به معنی ذلت و ریاضت طبقات اجتماعی مولد و سعادت و لذت طبقات اجتماعی انگل خواهد بود.

6
جهل اگـر بنیان این دولـتسـرا سـت
فـــقـــر اگـــــر آرد نشــســتـم، سـاقــیــا،
سنگ فـتـنـه جــام مـن گـــر بـشکـنـد
مـن، کــه «نـقّـاش الــسـتـم»، ســاقــیــا،
چـون سـمـنـدر، رقـص آتـش می کـنـم
پــای جـان این عهـد بـستیم، ساقیا

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر جهل، شالوده این سرای سعادت  و فقر موجب سقوط من است، اگر سنگ خصومت جام مرا می شکند، باکی نیست.
·        چون من «نقاش الست هستم»، بسان سمندر در آتش به رقص برخواهم خاست و تا پای جان به پیمان وفادار خواهم بود.

7
جهل اگـر بنیان این دولـتسـرا سـت

·        طبری در این مصراع، بنیان جهان را جهل تصور و تصویر می کند.
·        این نظر طبری از ریشه نادرست است.

·        چرا و به چه دلیل؟  

8
·        شالوده و پایه و اساس و بنیان هر جامعه، مناسبات تولیدی حاکم در آن جامعه است.
·        ساختار اقتصادی آن جامعه است.
·        زیربنای آن جامعه است.
·        علم (جهل) و دیگر عناصر فکری، فرهنگی، هنری و اخلاقی جزو روبنای ایده ئولوژیکی جامعه اند و نه بنیان جامعه.

·        مراجعه کنید به  دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

·        مناسبات تولیدی در رابطه دیالک تیکی با نیروهای مولده قرار دارد و علم یکی از اجزای نیروهای مولده است.
·        علم نیروی مولد بیواسطه است.

9
جهل اگـر بنیان این دولـتسـرا سـت

·        درک طبری از تاریخ (جامعه)، درک ایدئالیستی تاریخ است.
·        طبری جامعه را وارونه تصور و تصویر می کند:
·        جای روبنای ایده ئولوژیکی را با زیربنای اقتصادی عوض می کند.
·        به همین دلیل، جهل را بنیان جامعه طبقاتی تصور می کند.
·        این در بهترین حالت به معنی توضیح جامعه بر اساس روبنای ایده ئولوژیکی آن است و نه بر اساس شالوده اقتصادی آن.
·        این سمتگیری نظری طبری به معنی داشتن درک ایدئالیستی تاریخ است.

10
فـــقـــر اگـــــر آرد نشــســتـم، سـاقــیــا

·        طبری در این مصراع، فقر را در شکست و سقوط خویش مقصر می داند.
·        فقر مفهومی انتزاعی است و معلوم نیست که منظور طبری فقر مادی است و یا فقر معنوی.
·        منظور طبری خواه آن باشد و خواه این، نمی توان به او حق نداد.

11
سنگ فـتـنـه جــام مـن گـــر بـشکـنـد

·        طبری شکست جام خود را از سنگ فتنه می داند.
·        او در هر صورت با  مفاهیم انتزاعی با خواننده اشعار خویش رابطه برقرار می کند.
·        واژه فتنه یکی از واژه های گل و گشاد قرون وسطائی است که هرخواننده ای بنا بر بضاعت فانتزی اش می تواند آن را با هر چیزی پر کند.

12
مـن، کــه «نـقّـاش الــسـتـم»، ســاقــیــا

·        الست در خرافات مذهبی به معنی روزی است که خدا از ارواح می پرسد:  

الست؟
«آیا نیستم.»
(آیا من خدای شما نیستم؟)  
می گویندد:
«آری»
(آری، خدای ما هستی.)  
 آیه 171
سوره  اعراف
و اذا اخذ ربک من بنی آدم من ظهور هم ذریتهم و اشهد هم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی

روز الست
روزی است که خدا پیمان مذکور را گرفته است.
با بشریت پیمان بسته است.
کشور الست
سرزمین سلطنت خدای تعالی
عهد الست
پیمانی است که در روز الست خدا  از ارواح بنی آدم گرفته است .

13
 مـن، کــه «نـقّـاش الــسـتـم»، ســاقــیــا

·        این مصراع شعر طبری بر همین خرافه مبتنی است.

·        با این تفاوت تعیین کننده، که طبری خود را «نقاش الست» می داند و نه خدای کذائی را. 

·        این موضع طبری، به معنی اعلام قاطعانه ی سوبژکتیویته انسانی است.
·        طبری در این مصراع، الهیت و خدا وارگی انسان را اعلام می دارد.
·        خیلی زیبا ست. 

·        سیاوش کسرائی و محمد زهری سوبژکتیویته انسانی را عمیقتر و دقیقتر و علمی تر نمایندگی کرده اند.  

14

چـون سـمـنـدر، رقـص آتـش می کـنـم
پــای جـان این عهـد بـستیم، ساقیا

·        طبری در این بیت شعر خود را به مثابه سمندر یعنی آتشخوار تصور و تصویر می کند:

سمندر از دو واژه سام به معنای آتش و اندر تشکیل شده ‌است.
در افسانه‌ های کهن ایران، سمندر حیوانی است که از آتش تولد می یابد.

·        طبری ضمنا بر اساس همان خرافه مذهبی، از پای بندی خویش به پیمان منعقده خبر می دهد.
·        این بدان معنی است که طبری به عنوان نقاش الست، به عنوان خدای کذائی، با خویشتن پیمان بسته است و در این بیت شعر، وفاداری تا پای جان را نسبت به پیمان منعقده اعلام می دارد.

·        در این بیت شعر، نوعی عرفان عرض اندام می کند:
·        وحدت نقاش الست (خدا) و انسان
·        عهد خدا با خویشتن
·        عهد انسان با خویشتن.
·        وحدت وجود.
·        همه خدائی ـ  همه انسانی ـ همه طبیعی   
·        ذوب اقطاب دیالک تیکی در یکدیگر.
·        نفی مرز خدا ـ انسان ـ طبیعت

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر