۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه

سیری در جفنگیات صمد بهرنگی (4)


تحلیلی از
گاف سنگزاد

صمد بهرنگی
فقر پوست موزی است
که از پنجره یک اوتومبیل به خیابان انداخته می شود.

·        صمد ظاهرا حتی فارسی بلد نیست، اندیشیدن، پیشکش.
·        صمد عملا عاجز از جمله بندی درست است.
·        معنی این جمله صمد این است که فقر یعنی پوست موز.
·        حالا خواننده ای که دو و یا سه کلاس سواد فارسی داشته باشد، از خود خواهد پرسید:
·        مگر قرار نبود که فقر نداشتن چیزی باشد؟
·        پوست موز خود، چیزی است و ربطی به تملک و یا عدم تملک چیزی ندارد.

1
فقر پوست موزی است
که از پنجره یک اوتومبیل به خیابان انداخته می شود.

·        منظور صمد از این جفنگجمله این است که انداختن پوست موز به خیابان نشانه فقر فکری است.
·        چون رهروی می تواند پا روی پوست موز بگذارد و زمین بخورد.

2
فقر پوست موزی است
که از پنجره یک اوتومبیل به خیابان انداخته می شود.

·        سوالی که به ذهن خواننده خوداندیش این جفنگ می رسد، اولا این است که چرا فقر فکری نه انداختن پوست موز بطور کلی به  خیابان، بلکه فقط انداختن آن از اوتومبیل به خیابان است؟

·        دلیل این صراحت قطعی (دیفی نی تیو) صمد این است که او هر کسی را که اوتومبیل سوار شود، جزو دشمنان بشریت تصور می کند.
·        در مقدمه کتابش تحت عنوان «اولدوز و کلاغ ها» این معیار معیارها را از قول اولدوز از صراحت می گذراند:

پس، اين بچه ها حق ندارند قصه هاي مرا بخوانند:
بچه هايي كه همراه نوكر به مدرسه مي آيند.
بچه هايي كه با ماشين سواري گرانقيمت به مدرسه مي آيند.

3
·        منظور صمد فقر فکری است.
·        صمد فقر مادی را پیشاپیش نفی و انکار می کند تا فقر فکری را مطلق کند.
·        در جمله قبلی اش نیز همین منظور را داشته است:

فقر همان گرد و خاکی است
که بر کتاب های فروش نرفته ی کتابفروشی می نشیند.

·        این اما به چه معنی است؟

4

·        این به معنی وارونه سازی دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) است:
·        صمد روح را مقدم بر ماده می داند.
·        صمد فقر فکری را مقدم بر فقر مادی می داند.
·        به همین دلیل فقر مادی را به هر مشقتی هم که باشد، پیشاپیش، رد می کند:

فقر چیزی را «نداشتن» است.
ولی آن چیز، پول نیست.
طلا و غذا هم نیست.
فقر گرسنگی نیست

5

·        این کسب و کار صمد به معنی استدلال و اثبات و توجیه و تبلیغ جهان بینی ایدئالیستی است.
·        ایدئالیسم همان جهان بینی روحانیت ارتجاعی، فوندامنتالیسم و فاشیسم است.
·        جهان بینی ایدئالیستی صمد در جمله بعدی او صریحتر و روشن تر تبیین می یابد:

6
فقر شب را «بی غذا»  سر کردن نیست،
فقر روز را «بی اندیشه» به سر بردن است.  

·        صمد در این جمله واپسین این جفنگ، دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) را به شکل دوئالیسم غذا و اندیشه بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن روح (اندیشه) جا می زند.
·        کسی نیست که ذره ای مغز اندیشنده در سر داشته باشد و از صمد و اعوان و انصارش بپرسد که با شکم گرسنه، بدون سرپناه و پوشاک و بهداشت و غیره، چگونه می توان کتاب های باد کرده کتابفروشی ها را خرید و خواند و فهمید و اندیشید؟
·        این جفنگیات صمد، همان لاطائلات روحانیت است که شاهکلید حل تضادهای جامعه و جهان را در ایمان به خدا و اخلاق اسلامی و تقوی قلمداد می کند.

7
فقر شب را «بی غذا»  سر کردن نیست،
فقر روز را «بی اندیشه» به سر بردن است.  

·        صمنا کسی باید از صمد بپرسد، که چگونه می توان روز را «بی اندیشه» به سر برد؟
·        کار بطور کلی چیزی جز مادیت یابی اندیشه نیست.

·        هر کاری که انسان انجام دهد، باید مدل فکری آن کار را پیشاپیش در کله اش بسازد و بعد بدان جامه عمل بپوشاند.

·        خیاط ها حتی مدل فکری کت و دامن و شلورا را روی کاغذ می کشند و یا به صورت مدل کاغذی در می آورند تا بتوانند بر اساس آن مدل فکری پیش اندیشیده، کت و دامن و شلواری بدوزند.

8

·        جانوران نیز چه بسا مدل «فکری»  کرد و کار خود را بطور ژنه تیکی در کله دارند.
·        مورچه ها به عنوان مثال، می دانند که باید برگ ها را ببرند و در انبار لانه جمع کنند، قارچ پرورش دهند، انبار خانه را با آنتی بیوتیک های قارچ ها ضد عفونی کنند.
·        دمای انبار لانه را با هواکش های بغرنج تنظیم کنند.
·        چگونه می توان «بدون اندیشه» روز خود را به سر برد؟

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر