۱۳۹۴ شهریور ۱۲, پنجشنبه

سیری در جفنگیات صمد بهرنگی (3)


تحلیلی از
گاف سنگزاد

صمد بهرنگی
فقر چیزی را «نداشتن» است.
ولی آن چیز، پول نیست.
طلا و غذا هم نیست.
فقر گرسنگی نیست

·        این طرز تبیین صمد بهرنگی آدمی را به یاد نمایندگان تئولوژی منفی (فقه منفی) می اندازد.
·        فقهای منفی نمی دانستند که خدا چیست و کیست و یا می دانستند و نمی خواستند، به خلایق بگویند.
·        به همین دلیل مثل صمد، سر شنونده را با آنچه که خدا نیست، شیره می مالیدند:
·        خدا این نیست.
·        خدا آن نیست.

2
فقر گرسنگی نیست

·        صمد و نه فقط صمد، نمی داند که واژه چیست.
·        صمد از این بابت و نه فقط از این بابت، فرقی با عوام الناس بی سواد ندارد.
·        صمد واژه ها و کلمات را بسان عوام الناس با باد هوا، با چیزهای توخالی و بی محتوا یکسان تصور می کند.
·        به همین دلیل واژه های بنظر خودش توخالی را بطرزی مکانیکی پشت سرهم ردیف می کند:  

فقر چیزی را «نداشتن» است.
ولی آن چیز، پول نیست.
طلا و غذا هم نیست.
فقر گرسنگی نیست

3
·        صمد به هویت منحصر به فرد واژه ها واقف نیست.
·        هر کدام از واژه ها هویت خاص خود را دارد.
·        پول، چیزی است.
·        چیز منحصر به فردی است.
·        پول هویت خاص خود را دارد.
·        پول به عنوان واژه، محتوای مفهومی خاص خود را دارد.
·        طلا و غذا و گرسنگی هم به همین سان.
·        هر کودکی حتی می داند که فقر پول و طلا و غذا و سیری و گرسنگی و تشنگی و غیره نیست.

4
·        ما برای روشن شدن قضیه برای اجنه، واژه طلا را مورد تأمل قرار می دهیم:
·        طلا یک واژه عربی است.
·        فارسی آن می شود، زر
·        انگلیسی اش می شود گلد.
·        ترکی اش می شود قیزیل  

5
·        همه این واژه ها (زر و طلا و گلد و قیزیل) محتوای واحدی دارند.
·        این محتوای معنوی را مفهوم می نامند:
·        می توان گفت که دیالک تیک فرم و محتوا به شکل دیالک تیک واژه و مفهوم بسط و تعمیم یافته است.
·        مفهومی که واژه های «زر و طلا و گلد و قیزیل و غیره» حاوی انند، اما چگونه تشکیل شده است؟     

6
·        طرز تشکیل  مفاهیم را تجرید (انتزاع) می گویند.
·        آدم ها بکرات، سکه زرین، گنبد زرین، گردنبند زرین، النگوی زرین، دندان زرین، شمش زر و غیره را می بینند و همه مشخصات خاص آنها را جدا می کنند (انتزاع) و کنار می نهند.
·        نهایتا چیزی مجرد (انتزاعی) به عنوان وجه مشترک سکه، گنبد، گردنبند، النگو، دندان و شمش باقی می ماند.
·        این وجه مشترک همه آنها را مفهوم می مانند که نامگذاری می شود.

7
·        هر مفهومی به محض تشکیل شدن در ذهن، البسه کلام می پوشد.
·        کلمه و یا واژه می شود.
·        مفهومی یافت نمی شود که واژه نباشد و یا مجموعه ای از واژه ها نباشد.
·        به همین دلیل از دیالک تیک واژه و مفهوم سخن می رود.

·        واژه، ظرف است و مفهوم، مظروف آن ظرف.

·        همانطور که شیر را می توان در لیوان، استکان، کوزه، سطل و غیره نگه داشت، به همان سان هم می توان مفهوم معینی را در واژه های زبان های مختلف تبیین داشت:
·        دیالک تیک فرم و محتوا و یا دیالک تیک واژه و مفهوم، همین دیالک تیک مفهوم «طلا» و واژه های زر و طلا و گلد و قیزیل است.

8
·        صمد بیشک نه از سیر و سرگذشت واژه خبر دارد، نه از مفهوم، نه از روند و روال تجرید و نه از این دیالک تیک
·        به همین دلیل قادر به تبیین نظر خویش نیست.
·        صمد عوام واره و در مواردی عقب مانده تر از عوام الناس است.
·        روده درازی هم نشانه عوام وارگی است.
·        روده درازی نشانه بارز بیگانگی با تفکر مفهومی است.

8
فقر گرسنگی نیست

·        درست است.
·        فقر گرسنگی نیست.
·        برای اینکه مفهوم گرسنگی نتیجه تجرید چیزهای دیگری است.
·        به همان سان که مفهوم فقر نتیجه تجرید چیزهای دیگری است.
·        به همان سان که  مفاهیم طلا و غذا نتایج تجرید چیزهای دیگر هستند.

9
فقر همان گرد و خاکی است
که بر کتاب های فروش نرفته ی کتابفروشی می نشیند.

·        علامه پس از به تنگ آوردن مخاطب، بالاخره معنی فقر را گفت:
·        فقر که قرار بود «چیزی را نداشتن» باشد، به درجه گرد و غبار نشسته بر کتب به فروش نرفته، ارتقا یافت.
·        هدف بهرنگ از این جفنگ همان هدف احمد و آل احمد از جفنگیات خویش است.
·        مفهوم مناسب برای این طرز تفکر و  رفتار، هارت و پورتیسم است.

·        مراجعه کنید به تحلیل غرب زدگی جلال آل احمد و اشعار و آثار احمد شاملو و جفنگیات شریعتی و غیره در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

10
·        انتقاد صمد بهرنگ در این جفنگ، این است که مردم کتاب نمی خوانند.
·        به همین دلیل صمد برای دهاتی ها کتاب می برد.
·        پوز دادن با کتابخانه سیار جا زدن خود.
·        پوز دادن، افاده فروختن، «کرشمه ای در تجلی جاودانه بودن» (احمد بامداد بی سواد) کسب و کار نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین است.
·        صمد با پوز کتابخانه سیار بودن خود تازه صد بار بهتر از رفقای رنگارنگش است که با تپانچه بر کمر داشتن خویش و یا «همه واژه های جهان در اختیار داشتن خویش» (احمد بامداد بی سواد) پوز به زمین و زمان داده اند.

11

فقر همان گرد و خاکی است
که بر کتاب های فروش نرفته ی کتابفروشی می نشیند.

·        آنچه صمد و نه فقط صمد گرفتار در تارعنکبوتی فرمالیسم، نمی داند، این حقیقت امر تلخ تر از زهر است که کتاب فی نفسه ارزشمند نیست.
·        بگذریم از این حقیقت امر روشن تر از آفتاب که خود صمد اصلا «اهل» کتاب نبوده است.

·        چه بسا کتاب ها که به درد آتش می خورند تا به درد خواندن.

·         به فروش نرفتن این جور کتاب ها چه بسا بهتر از به فروش رفتن آنها ست.
·        رفقای با عمامه و بی عمامه جلال و احمد و صمد و غیره در این سی و اندی سال، میلیون ها کتاب از بیت المال خلق ترجمه، تألیف، منتشر و توزیع کرده اند که اسباب سقوط فکری و فرهنگی خلق به قهقرا بوده است.
·        محتوای بخش اعظم این کتب از مزخرفات و خرافات رنگارنگ تشکیل شده است.
·        این کتب، همان کتبی اند که کسروی هر هفته بطور سمبلیک، به آتش می کشید.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر