پروفسور دکتر ورنر شوفنهاور
برگردان شین
میم شین
·
تصورات مبتنی بر هیرارشی (سلسله مراتب) در جهان
ارواح، بعدها، پس از تشکیل مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و تمایز همبود نجابتی متعاقب با آن، پدید آمده اند.
·
انگلس روند تشکیل مذاهب به
اصطلاح طبیعی، مذاهب طایفه ای و خلقی پلی ته ئیستی
(چند خدا پرستی) را و گذار به مذاهب به اصطلاح تاریخی را، که رفته رفته خطوط پلی ته ئیستی کسب می کنند، به شرح زیر توضیح می
دهد و تعریف مارکسیستی عام از ماهیت کلیه مذاهب
ارائه می دهد:
1
·
«کلیه
مذاهب و ادیان چیزی جز انعکاس تخیلی قدرت های عینی ـ واقعی حاکم و مسلط بر زندگی مردم، در اذهان آنان نیستند.
·
انعکاسی که در آن، قدرت های
زمینی به هیئت قدرت های ماورای زمینی در می آیند.
2
·
این انعکاس در آغاز تاریخ، فقط
شامل حال قوای طبیعی می شد.
·
ولی آنها در توسعه بعدی تاریخ خلق
های مختلف، متنوع ترین و رنگارنگ ترین چهره های انسان واره را به خود می گیرند.
·
پرسونیفیکاسیون آنها صورت می گیرد.
3
·
این روند ـ حداقل ـ در مورد ملل
هند و اروپائی، از طریق مقایسه اساطیر آنها و منشاء ودا های هندی مورد بررسی قرار
گرفته و بعد در مورد هندی ها، ایرانی ها، یونانی ها، رومی ها، آلمانی ها تا آنجا
که مدارک تاریخی کفایت می کرده و در مورد کلت ها، لیتاوها و اسلاوها بطور منفرد
ثابت شده است.
4
·
اما بعدها، علاوه بر قوای طبیعی، با
قدرت های اجتماعی نیز همین برخورد می شود، که به همان اندازه بیگانه و در آغاز، به
همان اندازه غیرقابل توضیح بوده اند و با همان جبر طبیعی ظاهری قوای طبیعی مردم را
زیر سلطه خود داده اند.
5
·
هیئت های تخیلی که در آنها ـ در
آغاز ـ فقط قوای اسرار آمیز طبیعی انعکاس می یابند، بدین طریق صفات ممیزه اجتماعی
کسب می کنند و به نمایندگان قدرت های تاریخی مبدل می شوند.
6
·
در مرحله توسعه بعدی تر، کلیه صفات
ممیزه طبیعی و اجتماعی خدایان بیشمار به خدای واحد قدر قدرتی منتقل می شوند، خدائی
که خود بازتاب انسان انتزاعی است.
7
·
بدین طریق است که مونوته ئیسم (یکتا
پرستی) پا به صحنه می نهد، که بلحاظ تاریخی، آخرین ثمره فلسفه عامیانه ی یونان
بوده و در خدای قومی صرف یهودی بنام یحوه تجسم خود را کسب می کند.
8
·
دین و یا مذهب، در این فرم سهل
الاستفاده و دمساز با همه چیز خود، می تواند به مثابه فرم بلاواسطه، یعنی فرم
عاطفی ـ احساسی رفتار انسان ها نسبت به قدرت های بیگانه ی طبیعی و اجتماعی حاکم، ادامه
حیات دهد، تا زمانی که انسان ها زیر یوغ چنین قدرت هائی باشند.»
·
(کلیات
مارکس و انگلس، جلد 20، ص 294)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر