۱۳۹۴ مرداد ۱۶, جمعه

دین (مذهب) (4)


پروفسور دکتر ورنر شوفنهاور
برگردان شین میم شین

·        تصورات مبتنی بر هیرارشی (سلسله مراتب) در جهان ارواح،  بعدها، پس از تشکیل مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و تمایز همبود نجابتی متعاقب با آن، پدید آمده اند.

·        انگلس روند تشکیل مذاهب به اصطلاح طبیعی، مذاهب طایفه ای و خلقی پلی ته ئیستی (چند خدا پرستی) را و گذار به مذاهب به اصطلاح تاریخی را، که رفته رفته خطوط پلی ته ئیستی کسب می کنند، به شرح زیر توضیح می دهد و تعریف مارکسیستی عام از ماهیت کلیه مذاهب ارائه می دهد:

1
·        «کلیه مذاهب و ادیان چیزی جز انعکاس تخیلی قدرت های عینی ـ واقعی حاکم و مسلط  بر زندگی مردم، در اذهان آنان نیستند.
·        انعکاسی که در آن، قدرت های زمینی به هیئت قدرت های ماورای زمینی در می آیند.

2
·        این انعکاس در آغاز تاریخ، فقط شامل حال قوای طبیعی می شد.
·        ولی آنها در توسعه بعدی تاریخ خلق های مختلف، متنوع ترین و رنگارنگ ترین چهره های انسان واره را به خود می گیرند.
·        پرسونیفیکاسیون آنها صورت می گیرد.

3
·        این روند ـ حداقل ـ در مورد ملل هند و اروپائی، از طریق مقایسه اساطیر آنها و منشاء ودا های هندی مورد بررسی قرار گرفته و بعد در مورد هندی ها، ایرانی ها، یونانی ها، رومی ها، آلمانی ها تا آنجا که مدارک تاریخی کفایت می کرده و در مورد کلت ها، لیتاوها و اسلاوها بطور منفرد ثابت شده است.

4
·        اما بعدها، علاوه بر قوای طبیعی، با قدرت های اجتماعی نیز همین برخورد می شود، که به همان اندازه بیگانه و در آغاز، به همان اندازه غیرقابل توضیح بوده اند و با همان جبر طبیعی ظاهری قوای طبیعی مردم را زیر سلطه خود داده اند.

5
·        هیئت های تخیلی که در آنها ـ در آغاز ـ فقط قوای اسرار آمیز طبیعی انعکاس می یابند، بدین طریق صفات ممیزه اجتماعی کسب می کنند و به نمایندگان قدرت های تاریخی مبدل می شوند.

6
·        در مرحله توسعه بعدی تر، کلیه صفات ممیزه طبیعی و اجتماعی خدایان بیشمار به خدای واحد قدر قدرتی منتقل می شوند، خدائی که خود بازتاب انسان انتزاعی است.

7
·        بدین طریق است که مونوته ئیسم (یکتا پرستی) پا به صحنه می نهد، که بلحاظ تاریخی، آخرین ثمره فلسفه عامیانه ی یونان بوده و در خدای قومی صرف یهودی بنام یحوه تجسم خود را کسب می کند.

8
·        دین و یا مذهب، در این فرم سهل الاستفاده و دمساز با همه چیز خود، می تواند به مثابه فرم بلاواسطه، یعنی فرم عاطفی ـ احساسی رفتار انسان ها نسبت به قدرت های بیگانه ی طبیعی و اجتماعی حاکم، ادامه حیات دهد، تا زمانی که انسان ها زیر یوغ چنین قدرت هائی باشند.»
·        (کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 294)

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر