۱۳۹۴ مرداد ۲۳, جمعه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (143)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

 در سکوت اتاق من، که در آن
جز هیاهوی باد و باران نیست،
«باز کن!»
ناگهان صدا برخاست.

دل فرو ریخت:
«پشت این در کیست؟!»

·        معنی تحت اللفظی:
·        در سکوت اتاق من که جز هیاهوی باد و باران، صدائی نیست، ناگهان صدائی به گوش رسید:
·        صدای کسی که می گفت:
·        «در را باز کن!»

·        دلم از ترس فرو ریخت و پرسیدم:
·        «پشت در کیست؟»  

1
در سکوت اتاق من، که در آن
جز هیاهوی باد و باران نیست،

·        شاعر دوباره دیالک تیک صاحب خانه و خانه را به خاطر خواننده و شنونده شعر می آورد:
·        خانه در سکوت مطلق است و صاحبخانه فرو رفته در خویش و خاموش.

2
در سکوت اتاق من، که در آن
جز هیاهوی باد و باران نیست،

·        خودویژگی آثار هنری را می توان در همین بند شعر، تجربه کرد:
·        سکوت خانه و صاحب خانه فقط حاکی از سکوت خانه و صاحب خانه نیست.
·        هنر محصول و مولود تخیل و فانتزی انسانی است.
·        ولی ضمنا پر و بال دهنده به تخیل و فانتزی انسانی است.

3
در سکوت اتاق من، که در آن
جز هیاهوی باد و باران نیست،

·        گفتن جمله ای خبری، مبنی بر سکوت خانه و صاحب خانه، با تبیین همین محتوا و معنا به مدد آثار هنری از شعر تا نقاشی و موسیقی و تندیس، یکسان نیست.

·        خواننده و شنونده همین بند شعر، با اندکی فراست و فهم می اندیشد که این شعر دو سال پس از کودتای خونین سروده شده و منظور شاعر از مفهوم «خانه» می تواند کشوری باشد.
·        کشوری که ساده ترین حقوق و آزادی ها از سکنه اش سلب شده اند.
·        هر نفسکشی در شکنجه گاه است تا سکوت را بشکند و «اسرار» رهایش اجتماعی را «هویدا کند.» (حافظ)

4
در سکوت اتاق من، که در آن
جز هیاهوی باد و باران نیست،

·        دیالک تیک کودتای فاشیستی از همین قرار است:
·        دیالک تیک سکوت و شکست سکوت است:

·        سیطره سکوت در تار و پود جامعه و شکست سکوت در شکنجه گاه ها.

·        حق تکلم مختص و منحصر به عناصر طبیعی از جماد تا جانور است که خطری برای منافع طبقه حاکمه ندارند.
·        دد و دام و باد و باران آزاد و مجاز به راه اندازی هیاهو هستند.

·        در این واویلای پسیکولوژیکی در خانه شاعر تنها و فرو رفته در خود، به صدا در می آید:

5
«باز کن!»
ناگهان صدا برخاست.
دل فرو ریخت:
«پشت این در کیست؟!»

·        دلیل دلهره شاعر در خود شرایط سوسیولوژیکی و پسیکولوژیکی حاکم بر خانه و یا کشور است:
·        تحت این شرایط، کسی از کسی سراغی نمی گیرد:
·        سرها در گریبان اند و حتی یارای دادن جوابی به سلام همدیگر ندارند. (اخوان ثالث) 

6
پاک کردم سرشک و پنجره، چون
باز شد، خیس شد، سر و مویم

گفتم ـ آشفته ـ  :
«پشت این در کیست؟!»

گفت:
«خود را، من و تو را، اویم»

·        معنی تحت اللفظی:
·        اشک از چشم ستردم.
·        وقتی پنجره را گشودم، سر و مویم خیس شدند.
·        در نهایت پریشانی و آشفتگی پرسیدم:
·        «پشت این در کیست؟»

·        گفت:
·        «برای خودم، یعنی برای من و تو، او هستم.»    

7
پاک کردم سرشک و پنجره، چون
باز شد، خیس شد، سر و مویم

·        صاحب خانه به جای باز کردن در خانه، پنجره را باز می کند.
·        تحت این شرایط جز این هم نمی توان کرد.
·        او قبل از گشودن در، می خواهد بداند که پشت در کیست.

·        خواننده و شنونده شعر، ضمنا متوجه می شود که صاحب خانه اشک در چشم داشته است و بیشک از خود می پرسد که او چرا و به چه دلیل، باید بگرید.
·        خانه که شکنجه گاه نیست تا اسیر نگون بخت را تحت عذاب الیم به زاری وادارند.

8
گفت:
«خود را، من و تو را، اویم»

·        از این پاسخ مخاطب، اطلاعات زیادی در اختیار خواننده و شنونده ی شعر قرار ی گیرد:

الف


«خود را، من و تو را، اویم»

·        مخاطب خود را دیالک تیکی از من و تو معرفی می کند:
·        دیالک تیکی از شاعر و خویشتن.

·        این بدان معنی است که شاعر دچار دوگانگی است:
·        بخشی از او ست که از او بدر و در بدر شده و در می زند.

·        نتیجه ضمنی تنهائی، بی کسی و بی پناهی هم همین دوگانگی شخصیت است:

·        دوگانگی ترفند غریزه بقا برای تداوم زیست ذلت بار تحت شرایط ذلت بار است. 

·        حداقل کسی هست که خانه نشین تنها ببرکت حضور او رفع تنهائی کند.
·        مثلا با او درد دل کند تا حرف زدن حداقل از یادش نرود و به درجه جمادیت و حیوانیت (حیوان وارگی) سقوط نکند.

ب
 «خود را، من و تو را، اویم»

·        مخاطب نسبت به شاعر و خویشتن، او ست.
·        شخص ثالث است.

·        شاعر بدین طریق از بیگانگی با خویشتن پرده برمی دارد:
·        شاعر از از خودبیگانگی خبر می دهد.

·        دلیل شنیدن دق الباب توهم آمیز هم همین از خودبیگانگی از سوئی و دوگانگی شخصیت از سوی دیگر است.

9
گفت:
«خود را، من و تو را، اویم»

·        می توان گفت که شاعر سلب هویت و شخصیت شده است.
·        در نتیجه به تجسم دیالک تیکی از دوگانگی و از خودبیگانگی تنزل یافته است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر