۱۳۹۴ مرداد ۱۹, دوشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (139)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

محمد زهری
در پشت در
(تهران ـ ۱۷ تیر ۱۳۳۴)

·        این شعر دو سال پس از کودتای 28 مرداد سروده شده است و پسیکولوژی شاعر توده را در این سال ها منعکس می کند.
·        سال های خون و خشونت.
·        سال های نکبت و دهشت و ذلت.
·        سال های تکدی غرور انسانی.

1
عاشق با عشق آشنا ست، با معشوق هیچ آشنائی ندارد. 
از کتاب «سوانح» احمد غزالی

 سوانح العشاق اثر احمد غزالی
از رسالات ادبیات عرفانی کلاسیک ایران 
احمد غزالی از عرفای و فقهای سدهٔ پنجم هجری در مذهب شافعی
اهل طوس و برادر کوچکتر امام محمد غزالی

·        قبل از کشف پاسخ به این پرسش که چرا محمد زهری این کلام قصار از احمد غزالی را در آغاز شعر «پشت در» ذکر کرده، بهتر است که به خود این کلام و یا شعار احمد غزالی عارف و فقیه قرن پنجم هجری بپردازیم:

2
عاشق با عشق آشنا ست، با معشوق هیچ آشنائی ندارد.

·        در این شعار احمد غزالی، دیالک تیک عاشق ـ عشق ـ معشوق عملا عرضه می شود تا تخریب شود:
·        بزعم احمد غزالی عاشق با معشوق بیگانه است.
·        عاشق فقط با عشق آشنا ست.

·        سؤال این است که عشق چیست؟  

3
عاشق با عشق آشنا ست، با معشوق هیچ آشنائی ندارد.

·        می توان گفت که عشق پل پیوند میان عاشق و معشوق است.
·        عشق وسیله ارتباط عاشق با معشوق است.
·        عشق کشش عاطفی ـ احساسی ـ استه تیکی ـ پسیکولوژیکی لازم برای تشکیل دیالک تیک عاشق و معشوق است.

4
·        همانطور که وسیله و ابزار تولید و کار میان کارگر و موضوع کار رابطه برقرار می کند، مثلا تبر میان دهقان و درخت رابطه برقرار می کند، عشق نیز میان عاشق و معشوق رابطه برقرار می کند.

·        دیالک تیک دهقان ـ تبر ـ درخت بسط و تعمیم دیالک تیک سوبژکت ـ ابزار ـ اوبژکت است.
·        ابزار می تواند عضوی (ارگانیک) باشد و یا شیئی (غیر ارگانیک)
·        دست و پا و چشم و زبان و لب و حتی سخن از شعر تا آهنگ و آواز و ترانه می تواند پل پیوند (ابزار رابطه)  میان انسان ها و یا حتی حشرات و پرندگان و جانوران و غیره باشد.
     
5
عاشق با عشق آشنا ست، با معشوق هیچ آشنائی ندارد.

·        احمد غزالی دیالک تیک عاشق ـ عشق ـ معشوق را تخریب می کند.
·        چون معشوق را بطور مکانیکی نفی و حذف می کند.
·        آنگاه، عاشق بیگانه با معشوق می ماند و عشق انتزاعی.
·        احمد غزالی عاشق را عاشق عشق قلمداد می کند.

·        این اما به چه معنی است؟

6
عاشق با عشق آشنا ست، با معشوق هیچ آشنائی ندارد.

·        این بدان معنی است که کسی دیالک تیک دهقان ـ تبر ـ درخت را تخریب کند.
·        درخت را بکلی نفی و حذف کند و ادعا کند که دهقان فقط  تبر را برسمیت می شناسد و نه درخت را.
·        تبر اما بدون درخت و بدون دیگر موضوعات کار، فی نفسه به درد کسی نمی خورد.
  
7
عاشق با عشق آشنا ست، با معشوق هیچ آشنائی ندارد.

·        وقتی گفته می شود که عرفان فرمی از خردستیزی (ایراسیونالیسم) است، به همین دلایل است.
·        کسب و کار عرفان، تخریب دیالک تیک عینی هستی است.
·        کسب و کار عرفان، تخریب خانه خرد است.

·        به همین دلیل عرفان خردستیز است.
·        عرفان پای خردگرایان (استدلالیان) را چوبین جا می زند.
·        قلدر وارگی عرفا و دیگر خردستیزان نیز به دلیل همین تخریب دیالک تیک عینی و خانه خرد است.
·        وقتی کسی قادر به اثبات استدلالی، منطقی و تجربی ادعای خود نباشد، چاره ای جز زورگوئی نخواهد داشت.

8
عاشق با عشق آشنا ست، با معشوق هیچ آشنائی ندارد.

·        عشق مورد نظر احمد غزالی چیزی انتزاعی است.
·        چیزی مجرد است و نه مشخص.
·        عشقی که پل پیوند میان عاشق و معشوق (اعم از انسان، اشیاء، ارواح، ایده ها، ایدئال ها و غیره)  نباشد، چیزی بی محتوا، توخالی و انتزاعی است.

·        اتفاقا احمد دیگری در قرن بیستم در همان کشور احمد غزالی، همین جفنگ ایراسیونالیستی او را بطرز دیگری تکرار می کند:

9
 
 احمد شاملو
من آن مفهوم مجــّرد را جسته ام.
پاي در پاي آفتابي بي مصرف
كه پيمانه مي كنم
با پيمانه روزهاي خويش كه به چوبين كاسه ي جذاميان ماننده است.

من آن مفهوم مجــّرد را مي جويم.

·        مرید احمد شاملو می خواهد بداند که منظور شاملو از مفهوم مجرد چیست.
·        اتفاقا او هم بسان احمد غزالی منظور احمد شاملو از مفهوم مجرد را عشق تصور می کند.

·        به همین دلیل می پرسد:
·        «منظور از مفهوم مجرد عشق است؟»

·        احمد شاملو هم در نهایت استیصال پاسخ می دهد:
·        «عشق و خیلی چیزهای دیگر. »

10

عاشق با عشق آشنا ست، با معشوق هیچ آشنائی ندارد.

·        آنچه احمد غزالی عارف و فقیه را به احمد شاملو پیوند می دهد، خردستیزی هر دو ست.
·        عدم درک دیالک تیک عینی چیزها ست.

·        عشق بسان دلالی است که در بازار زندگی دست فروشنده ای را به دست خریداری پیوند می دهد و معامله ای را سر و سامان می بخشد.
·        فروشنده که نمی تواند عاشق چشم و ابروی دلال باشد.
·        در آن صورت هم کالاهایش باد می کنند و وبال گردنش می شوند و هم خانه اش خراب می شود.
·        عاشقی که معشوق نداشته باشد، اصلا و اصولا نمی تواند عاشق نامیده شود.
·        عاشقیت عاشق فقط و فقط با وجود معشوق تشکیل می شود.
·        چعاشق بی معشوق فقط می تواند دیوانه ای و یا احمقی  باشد.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    · عاشق بی معشوق فقط می تواند دیوانه ای و یا احمقی باشد.

    پاسخحذف