۱۳۹۴ مرداد ۱۶, جمعه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (137)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

به چشمم چیستی؟
 انبوه رازی
  دو دست دردسوز دلنوازی
  به گوش بی دلان، نجوای سازی

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو در چشم من، انبوه راز، دو دست دردسوز دلنواز هستی.
·        تو اما به گوش بی دلان، نجوای ساز هستی.

1
·        محمد زهری اکنون از دید «ما» به توصیف «وی» می پردازد.
·        دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت، دیالک تیک چشم، دیالک تیک «وی» ـ «ما» اکنون وارونه می شود:
·        اگر در دو بیت قبلی، «ما» از دید «وی» توصیف می شد، یعنی «ما» در آئینه چشم «وی» منعکس می شد، اکنون ورق برمی گردد و «وی» (سوبژکت سابق) در آئینه چشم «ما» (اوبژکت سابق) انعکاس می یابد و توصیف می شود.

2
·        اکنون می توان به دلیل زهری در رابطه با آوردن سخن کشف الاسرار پی برد:

از ما به وی نگر، نه از وی به‌ ما

الف
·        محمد زهری برای روشن کردن دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت از این کلام قصار میبدی استفاده کرده است.

·        چون در کلام کشف الاسرار نیز ـ در تحلیل نهائی ـ دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت به شکل دیالک تیک شاهد ـ «وی» و «ما» بسط و تعمیم یافته است.

ب
·        محمد زهری اما شاهد نشسته در برون از «وی» و «ما»ی کشف الاسرار را به درون این دیالک تیک «وی» ـ «ما» آورده است.
·        در شعر محمد زهری، شاهد نه بیگانه از «وی» و «ما»، بلکه آشنا با هر دو ست.
·        شاهد در دیالک تیک «وی» ـ «ما»، گاهی از «وی» است و گه از «ما»

·        عظمت بینشی محمد زهری هم در همین جور جاها آشکار می گردد.

·        این کرد و کار زهری اما به چه معنی است؟    

3
·        این بدان معنی است که تبار تئوریکی محمد زهری نه به عرفان قرون وسطی، بلکه به مارکسیسم ـ لنینیسم می رسد و منبع معانی محمد زهری، نه میبدی و مولوی و غیره، بلکه واقعیت لایزال عینی است.
·        این دیالک تیک عینی هستی بطور کلی است که در آئینه زلال و شفاف دل زهری انعکاس می یابد و زیور کلام می پوشد:
·        این ماده ازلی و ابدی خودجنب است که در در دل شاعر خلق نفوذ می کند و شعر می شود، تا به میان خلق رود و سینه به سینه نقل شود.

4
به چشمم چیستی؟
 انبوه رازی

·        «وی» برای شاعر خلق، کلاف مبهم راز است که باید در روند پراتیک دگرگون شود و شناخته شود:
·        کار یعنی نفوذ روح در ماده که ضمنا به تغییر فرم ماده و به شناخت قوانین و قانونمندی های عینی حاکم بر ماده منجر می شود:
·        مثلا کار روی گل که آمیزه ای از خاک و کاه و آب است، هم به تغییر خاک و کاه و آب منجر می شود، مثلا به گذار از خاک به خشت منجر می شود و هم به شناخت گام به گام خاک و آب و کاه.
·        نیاکان ما قاطی کردن خاک و آب را و قاطی کردن کاه به آمیزه خاک و آب را در روند طولانی کار آموخته اند.
·        دانش خانه سازی نتیجه شناخت تجربی حاصل از پراتیک نیاکان ما بوده است.

5
به چشمم چیستی؟
  دو دست دردسوز دلنوازی

·        «وی» در چشم «ما» مظهر قهر و مهر است.
·        دردسوز دلنواز است:
·        دیالک تیک قهر و مهر است.
·        دیالک تیک سوزش درد و نوازش دل است.

6
به چشمم چیستی؟
  به گوش بی دلان، نجوای سازی

·        «وی» اما به گوش بی دلان نجوای ساز است.
·        منظور زهری از مفهوم «بیدل» به احتمال قوی، بی شعور است.
·        «وی» دردسوز دلنواز به گوش جماعت بیگانه با خرد، نوای سازی است.
·        همین و بس.  

7
به چشمم چیستی؟
آغوش سیمی
 طواف روزگاران قدیمی
به شبگیر از ره صحرا رسیده
تن از بوی گل آلوده نسیمی

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو به چشم من، آغوشی سیمین هستی.
·        خاطراه ای از خاطرات ایام دور هستی.
·        تو به نسیم سرشته به بوی گل شبیهی که صبحهنگام از راه صحرا رسیده است.

·        «وی» در قاموس «ما» مظهر طراوت و تازگی و زیبائی است.

8
کجا با من در آمیزی به رازی؟
میان ما بود راه درازی
من اندر غار تاریک نیازم (نیاز هستم)
تو اندر دشت بی پایان نازی (ناز هستی)

·        معنی تحت اللفظی:
·        محرم راز گشتن ما محال است.
·        برای اینکه میان من و تو فرسنگ ها فاصله است.
·        من در غار تیره نیاز هستم.
·        تو اما در دشت بیکران ناز هستی.

9
کجا با من در آمیزی به رازی؟

·        شاعر به ازلیت و ابدیت دیالک تیک «وی» و «ما»، به عدم امکان وحدت مطلق میان «وی» و «ما» اشاره دارد.
·        به عدم امکان یکی شدن «وی» و «ما»  
·        این فی نفسه رد قاطعانه پانته ئیسم و عرفان است.  

10
کجا با من در آمیزی به رازی؟
  میان ما بود راه درازی

·        دلیل شاعر بر ادعای خویش، وجود فرسنگ ها فاصله میان «وی» و «ما» ست.
·        شاعر در ادامه شعر این فاصله بعید را بطور تئوریکی ـ استه تیکی  توضیح می دهد:  

11
  من اندر غار تاریک نیازم (نیاز هستم)
 تو اندر دشت بی پایان نازی (ناز هستی)

·        «ما» در غار نیازهای مادی و فکری و روحی و روانی است.
·        یعنی مظهر احتیاج است.
·        در حالیکه «وی» در دشت پهناور ناز است.

·        زهری دیالک تیک فقر و غنا را، به شکل دیالک تیک نیاز و ناز بسط و تعمیم می دهد و عملا آنتروپومورفیزه می کند:
·        می توان گفت که زهری دیالک تیک فقر و غنا را به شکل دیالک تیک مرد و زن بسط و تعمیم می دهد.

·        طنز طبیعت هم همینجا ست:
·        بیش از 2000 سال است که نیمه زن جامعه بشری تحت تحقیر تف و توهین و ستم و استثمار قرار دارد.
·        این ولی مانع آن نشده که نیمه مرد، مظهر فقر و نیاز نباشد و نیمه زن مظهر غنا و ناز نباشد.

·         مفاهیم نیاز و ناز و راز از  مقولات فلسفی ـ هنری ـ استه تیکی مهم محمد زهری اند که باید مستقلا مورد تحلیل عینی قرار گیرند.

12
مگر بر بال پندار ات (پندار، تو را)  گذارم
 تو را در پیش روی خود بر آرم
  نگاه خشم از چشمت بشویم
 نشینم، خنده ات در دیده کارم

·        معنی تحت اللفظی:
·        تنها کاری که از دست من بر می آید، این است که تو را در تخیلات خود تجسم بخشم.
·        خشم از نگاهت بشویم و به تماشای خنده ات بنشینم.  

·        تنها راه غلبه بر این دیالک تیک لایزال «وی» و «ما» حل تضاد  اوبژکتیو (عینی) در عالم سوبژکتیو است.
·        نه کمتر و نه بیشتر.

·        درک دیالک تیکی زهری کجا و توهمات ایراسیونالیستی عرفان قرون وسطی کجا تا کیانوش از ماندگاری نسب نظری  (تبار تئوریکی)  کذائی دم بزند:
                                              
اگر در این اواخر چنین نسب‌ جویی ها از زهری نمی ‌بینیم،
دلیل بریدن نسب‌ از‌ آن سرچشمه ‌های معانی نیست،
دلیل کهنه‌ شدن‌ و ماندن نسب است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر