محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
به چشمت چیستم؟
خاکی به راهی
نگینی قیر وش،
در قعر چاهی
گلی پژمرده در
گلدان هستی
شکنجی در شب تلخ و سیاهی
·
معنی تحت اللفظی:
·
من در چشم تو چه
هستم؟
·
خاکی بر راهی.
·
نگین قیرگونه ای در قعر چاهی.
·
گل پژمرده ای در گلدانی.
·
پیچ و تاب رنج آمیزی در شب تلخ و سیاهی.
1
·
محمد زهری در این بند آغازین شعر، دیالک تیک سوبژکت
ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک وی و ما بسط و تعمیم می دهد.
·
یعنی خود را به مثابه اوبژکت (موضوع) شناخت از چشم وی به تماشا می نشیند.
·
این برخلاف اندرز میبدی کشف الاسرار است:
از ما به وی نگر، نه از وی به ما
·
اگر برای محمد زهری مؤلف «کشف الاسرار»، منبع معانی بود،
می بایستی از ما به وی بنگرد و نه بر عکس.
2
به چشمت چیستم؟
خاکی به راهی
نگینی قیر وش،
در قعر چاهی
گلی پژمرده در
گلدان هستی
شکنجی در شب تلخ و سیاهی
·
محمد زهری «ما»
را از دید «وی» توصیف می کند:
·
ما قصد خیال پردازی نداریم، تا مثلا «وی»
را به عنوان ایدئالی، روندی، سیستم اجتماعی معینی تفسیر کنیم.
·
محتوای این شعر زهری اما در هر صورت مقایسه «وی» و «ما» ست.
·
ما شاید در روند تحلیل این شعر، بتوانیم هویت و ماهیت «وی» را کشف کنیم:
3
به چشمت چیستم؟
خاکی به راهی
نگینی قیر وش،
در قعر چاهی
گلی پژمرده در
گلدان هستی
شکنجی در شب تلخ و سیاهی
·
«ما» در مقایسه با «وی»، در حد
خاکی بر راهی، نگین تیره ای در قعر چاهی، گل پژمرده ای در گلدانی و پیچ و تاب رنج آمیزی
در شب تلخ و سیاهی است.
·
اگر کسی خود را با هستی لایتناهی لایزالی مورد مقایسه قرار دهد، خواه و ناخواه
به همین نتیجه می رسد که زهری رسیده است.
·
این بلحاظ فرم و ظاهر به مقایسه مولانا شباهت دارد.
·
فقط به لحاظ فرم و ظاهر.
·
اما بلحاظ محتوا و ماهیت و ذات، درست عکس آن است
که مولانا نمایندگی می کند:
4
آخر
چه گوید غره ای، جز ز آفتابی ذره ای
از
بحر قلزم قطره ای، ز این بی نهایت ماجرا
·
معنی تحت اللفظی:
·
آخر فرد مغروری
که ذره ای از آفتابی و قطره ای از دریایی است، از این ماجرای بی نهایت چه می تواند
بگوید.
·
اگر فقط همین بیت ایزوله و تنها را با بند فوق الذکر از شعر زهری مقایسه کنیم، می توانیم ساده
لوحانه بگوییم که تبار تئوریکی زهری به مولانا می رسد و مولانا برای زهری «منبع
معانی» بوده است.
·
اما اگر نظری
گذرا به ابیات قبلی این غزل مولانا بیندازیم، تفاوت و تضاد زهری با مولانا و
امثالهم روشن می شود:
5
او
می زند من کیستم، من صورتم خاکی استم
رمال
بر خاکی زند، نقش صوابی یا خطا
این
را رها کن، خواجه را بنگر که می گوید مرا:
«عشق
آتش اندر ریش زد، ما را رها کردی چرا؟»
ای
خواجه صاحب قدم، گر رفتم اینک آمدم
تا
من در این آخر زمان حال تو گویم برملا.
·
حالا اگر کسی
خیلی تخفیف دهد، منظور مولانا از «وی» را، یعنی از خواجه را می تواند، شمس تبریزی
و یا حتی حق تعالی داند.
·
«وی» محمد زهری اما از طبقه تا توده، از طبیعت تا جامعه بشری، از روند توسعه تا
تشکیل جامعه و جهان کمونیستی می تواند باشد.
·
به همین دلیل خردمندان خلق، توصیه اکید می
کنند که نباید فریب فرم فریبای چیزها را خورد.
6
آفتابی
نی ز شرق و نی ز غرب، از جان بتافت
ذره
وار آمد به رقص از وی در و دیوار ما
چون
مثال ذره ایم اندر پی آن آفتاب
رقص
باشد همچو ذره روز و شب کردار ما
·
معنی تحت اللفظی:
·
آفتابی تابید.
·
ولی نه از شرق و نه از غرب.
·
بلکه از جان.
·
در و دیوار ما از وی به رقص در آمد.
·
بسان ذره که در پی آفتاب به رقص در می آید، کرد و کار شبانه
روزی ما رقص است.
·
این دو بیت غزل مولانا نیز بلحاظ فرم و ظاهر، شبیه بند اول شعر
زهری است.
·
ولی «وی» مولانا کیست و یا چیست؟
7
عاشقان
عشق را بسیار یاری ها دهیم
چونک
شمس الدین تبریزی کنون شد یار ما
·
آفتاب مولانا شمس
الدین تبریزی است.
·
محمود کیانوش مطمئن است که «وی» زهری چیزی از این قماش است؟
·
اگر نه، پس چگونه می توان میبدی بمراتب بدتر از مولانا را منبع
معانی و تبار تئوریکی زهری قلمداد کرد؟
8
به چشمت چیستم؟
بومی به بامی
شراب مرگ، در ژرفای جامی
چو هذیان تب آرام سوزی
نه آغازی، نه انجامی، نه نامی
·
معنی تحت اللفظی:
·
من در چشم تو
چیستم؟
·
جغدی در بامی.
·
شراب مرگ در اعماق جامی.
·
هذیان تبی که آرام آرام می سوزاند.
·
چیز بی آغاز و بی انجام و بی نامی.
·
محتوای این بند
شعر زهری نیز مو به مو با محتوای بند قبلی این شعر انطباق دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر