۱۳۹۴ مرداد ۱۶, جمعه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (136)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

به چشمت چیستم؟

 خاکی به راهی
 نگینی قیر وش، در قعر چاهی
 گلی پژمرده در گلدان هستی
  شکنجی در شب تلخ و سیاهی

·        معنی تحت اللفظی:
·        من در چشم تو چه هستم؟
·        خاکی بر راهی.
·        نگین قیرگونه ای در قعر چاهی.
·        گل پژمرده ای در گلدانی.
·        پیچ و تاب رنج آمیزی در شب تلخ و سیاهی.

1
·        محمد زهری در این بند آغازین شعر، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک وی و ما بسط و تعمیم می دهد.
·        یعنی خود را به مثابه اوبژکت (موضوع) شناخت از چشم وی به تماشا می نشیند.
·        این برخلاف اندرز میبدی کشف الاسرار است:

از ما به وی نگر، نه از وی به ما

·        اگر برای محمد زهری مؤلف «کشف الاسرار»، منبع معانی بود، می بایستی از ما به وی بنگرد و نه بر عکس.

2
به چشمت چیستم؟

 خاکی به راهی
 نگینی قیر وش، در قعر چاهی
 گلی پژمرده در گلدان هستی
  شکنجی در شب تلخ و سیاهی

·        محمد زهری «ما» را از دید «وی»  توصیف می کند:
·        ما قصد خیال پردازی نداریم، تا مثلا «وی» را به عنوان ایدئالی، روندی، سیستم اجتماعی معینی تفسیر کنیم.
·        محتوای این شعر زهری اما در هر صورت مقایسه «وی»  و «ما» ست.
·        ما شاید در روند تحلیل این شعر، بتوانیم هویت و ماهیت «وی»  را کشف کنیم:

3
به چشمت چیستم؟

 خاکی به راهی
 نگینی قیر وش، در قعر چاهی
 گلی پژمرده در گلدان هستی
  شکنجی در شب تلخ و سیاهی

·        «ما» در مقایسه با «وی»، در حد خاکی بر راهی، نگین تیره ای در قعر چاهی، گل پژمرده ای در گلدانی و پیچ و تاب رنج آمیزی در شب تلخ و سیاهی است.
·        اگر کسی خود را با هستی لایتناهی لایزالی مورد مقایسه قرار دهد، خواه و ناخواه به همین نتیجه می رسد که زهری رسیده است.
·        این بلحاظ فرم و ظاهر به مقایسه مولانا شباهت دارد.
·        فقط به لحاظ فرم و ظاهر.

·        اما بلحاظ محتوا و ماهیت و ذات، درست عکس آن است که مولانا نمایندگی می کند:

4
آخر چه گوید غره ‌ای، جز ز آفتابی ذره‌ ای
از بحر قلزم قطره‌ ای، ز این بی ‌نهایت ماجرا

·        معنی تحت اللفظی:
·        آخر فرد مغروری که ذره ای از آفتابی و قطره ای از دریایی است، از این ماجرای بی نهایت چه می تواند بگوید.

·        اگر فقط همین بیت ایزوله و تنها را با بند فوق الذکر از شعر زهری مقایسه کنیم، می توانیم ساده لوحانه بگوییم که تبار تئوریکی زهری به مولانا می رسد و مولانا برای زهری «منبع معانی» بوده است.

·        اما اگر نظری گذرا به ابیات قبلی این غزل مولانا بیندازیم، تفاوت و تضاد زهری با مولانا و امثالهم روشن می شود:

5
او می ‌زند من کیستم، من صورتم خاکی استم
رمال بر خاکی زند، نقش صوابی یا خطا

این را رها کن، خواجه را بنگر که می ‌گوید مرا:
«عشق آتش اندر ریش زد، ما را رها کردی چرا؟»

ای خواجه صاحب قدم، گر رفتم اینک آمدم
تا من در این آخر زمان حال تو گویم برملا.

·        حالا اگر کسی خیلی تخفیف دهد، منظور مولانا از «وی» را، یعنی از خواجه را می تواند، شمس تبریزی و یا حتی حق تعالی داند.
·        «وی»  محمد زهری اما از طبقه تا توده، از طبیعت تا جامعه بشری، از روند توسعه تا تشکیل جامعه و جهان کمونیستی می تواند باشد.
·        به همین دلیل خردمندان خلق، توصیه اکید می کنند که نباید فریب فرم فریبای چیزها را خورد.

6
آفتابی نی ز شرق و نی ز غرب، از جان بتافت
ذره وار آمد به رقص از وی در و دیوار ما

چون مثال ذره ‌ایم اندر پی آن آفتاب
رقص باشد همچو ذره روز و شب کردار ما

·        معنی تحت اللفظی:
·        آفتابی تابید.
·        ولی نه از شرق و نه از غرب.
·        بلکه از جان.
·        در و دیوار ما از وی به رقص در آمد.
·        بسان ذره که در پی آفتاب به رقص در می آید، کرد و کار شبانه روزی ما رقص است.

·        این دو بیت غزل مولانا نیز بلحاظ فرم و ظاهر، شبیه بند اول شعر زهری است.

·        ولی «وی»  مولانا کیست و یا چیست؟

7
عاشقان عشق را بسیار یاری ‌ها دهیم
چونک شمس الدین تبریزی کنون شد یار ما

·        آفتاب مولانا شمس الدین تبریزی است.

·        محمود کیانوش مطمئن است که «وی» زهری چیزی از این قماش است؟
·        اگر نه، پس چگونه می توان میبدی بمراتب بدتر از مولانا را منبع معانی و تبار تئوریکی زهری قلمداد کرد؟

8
 به چشمت چیستم؟

بومی به بامی
شراب مرگ، در ژرفای جامی
چو هذیان تب آرام سوزی
نه آغازی، نه انجامی، نه نامی

·        معنی تحت اللفظی:
·        من در چشم تو چیستم؟
·        جغدی در بامی.
·        شراب مرگ در اعماق جامی.
·        هذیان تبی که آرام آرام می سوزاند.
·        چیز بی آغاز و بی انجام و بی نامی.

·        محتوای این بند شعر زهری نیز مو به مو با محتوای بند قبلی این شعر انطباق دارد.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر