۱۳۹۴ مرداد ۱۴, چهارشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (134)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

محمود کیانوش

و در‌ شعر«از دو چشم»
از کشف الاسرار میبدی‌
که‌ در آن آمده است:
از ما به وی نگر، نه از وی به‌ ما

و در شعر«از پشت در»
از غزالی‌
که در کتاب سوانح‌ می ‌گوید:
عاشق با عشق آشنا ست، با مـعشوق‌ هـیچ‌ آشنایی ندارد.

اگر در این اواخر چنین نسب‌ جویی ها از زهری نمی ‌بینیم،
دلیل بریدن نسب‌ از‌ آن سرچشمه ‌های معانی نیست،
دلیل کهنه‌ شدن‌ و ماندن نسب است.

·        محمود کیانوش از محمد زهری توقعات عجیب و غریبی دارد.
·        او ظاهرا از انسان ها همان انتظار را دارد که از ماشین ها و آدمک های مکانیکی می توان داشت:
·        انجام همیشه یکسان «کار» واحدی.

1
اگر در این اواخر چنین نسب‌ جویی ها از زهری نمی ‌بینیم،

·        محمود کیانوش انتظار دارد که محمد زهری در هر شعری کلام قصاری از حکیمی و یا شاعری بیاورد و وقتی او نمی آورد، محمود کیانوش به دنبال علت و دلیل می گردد.

·        ما این دو نمونه ی مورد نظر محمود کیانوش را مورد تأمل قرار می دهیم تا ببینیم، چرا و به چه دلیل محمد زهری این دو نقل قول را در آغاز دو شعر یاد شده آورده است و نشان دهیم که چنین کاری نه قاعده، بلکه استثناء بوده است:  

محمد زهری
از دو چشم
از ما به وی نگر، نه از وی به ما
«کشف الاسرار» 

·        به چشمت چیستم؟

·        خاکی به راهی
·        نگینی قیر وش، در قعر چاهی
·        گلی پژمرده در گلدان هستی
·        شکنجی در شب تلخ و سیاهی

*****

·        به چشمت چیستم؟

·        بومی به بامی
·        شراب مرگ، در ژرفای جامی
·        چو هذیان تب آرام سوزی
·        نه آغازی، نه انجامی، نه نامی

*****

·        به چشمم چیستی؟

·        انبوه رازی
·        دو دست دردسوز دلنوازی
·        به گوش بی دلان، نجوای سازی

*****

·        به چشمم چیستی؟

·        آغوش سیمی
·        طواف روزگاران قدیمی
·        به شبگیر از ره صحرا رسیده
·        تن از بوی گل آلوده نسیمی

*****

·        کجا با من در آمیزی به رازی؟

·        میان ما بود راه درازی
·        من اندر غار تاریک نیازم (نیاز هستم) 
·        تو اندر دشت بی پایان نازی (ناز هستی) 

*****

·        مگر بر بال پندار ات (پندار، تو را)  گذارم
·        تو را در پیش روی خود بر آرم
·        نگاه خشم از چشمت بشویم
·        نشینم، خنده ات در دیده کارم

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر