۱۳۹۴ تیر ۱۲, جمعه

سیری در جهان بینی پرویز نتل خانلری (4)



پرویز ناتل خانلری

 تحلیلی از 
یدالله سلطانپور
  

پیشکش
به 
علی وافی


عقاب

·        عقاب عنوان این شعر معروف پرویز ناتل خانلری است.
·        ما این شعر او را نخست تجزیه و بعد تحلیل خواهیم کرد.

·        تا ضمنا با جهان بینی او و امثال او آشنا شویم.


1

گشت غمناک دل و جان عقاب

چو از او دور شد ایام شباب



دید که اش (کش)  دور به انجام رسید

آفتابش به لب بام رسید



باید از هستی دل بر گیرد

ره سوی کشور دیگر گیرد

·        معنی تحت اللفظی:
·        عقاب به سبب دور شدن از ایام جوانی، دل و جانش اندوهگین شدند.

·         ضمنا به این نتیجه رسید که دورش به پایان و آفتاب عمرش بر لب بام رسیده است و او چاره ای جز دل کندن از حیات و رو نهادن به ممات ندارد.

·        خانلری در این دو بیت، هرچند به طرز معیوب،  قانون لایزال پیدایش ـ توسعه ـ زوال را به شکل جوانی ـ پیری ـ مرگ بسط و تعمیم می دهد.

·        عیب تبیینی این بیت در مفهوم «غمناک گشتن دل و جان» است.


2

خواست تا چاره ی نا چار کند

دارویی جوید و در کار کند

·        معنی تحت اللفظی:
·        تصمیم گرفت که برای ناچاری چاره ای بجوید.

·        به همان سان که برای علاج هر بیماری داروئی مصرف می شود.


3

خواست تا چاره ی نا چار کند

·        از تناقض منطقی این مصراع می توان به عقب ماندگی فکری خانلری پی برد:
·        او نخست به جبر عینی اشاره می کند، ولی بلافاصله همان جبر عینی را به باد فراموشی می سپارد و دنبال مفری می گردد:
·        عقاب پیر می خواهد «چاره ناچار کند.»
·        ناچار اصولا چاره ناپذیر است.


4

دارویی جوید و در کار کند

·        خانلری در این مصراع، جبر عینی را، یعنی مرگ محتوم را، سلب جبریت می کند.
·        آن سان که مرگ را به درجه نازل مرض، تنزل می دهد.
·        مرضی که قابل معالجه است.
·        پس به دنبال دارو می گردد.

·        تعلق به طبقه حاکمه همین ذلت فکری و فرهنگی را همیشه به دنبال می آورد.

·        در نتیجه، استاد دانشگاه عاجز از تفکر منطقی می گردد.


5

صبحگاهی ز پی چاره ی کار

گشت بر باد سبکسیر سوار

·        معنی تحت اللفظی:
·        عقاب برای چاره ناچار، صبح یک از روزها، بر باد تندرو سوار می شود.

·        تصاویر این بیت فی نفسه فوق العاده زیبا هستند:

الف

·        عقاب به مسافری تشبیه می شود و باد به هواپیمائی.



ب

·        ضمنا استفاده از جهت وزش باد برای تسریع پرواز و صرفه جوئی در انرژی پرواز به ذهن خواننده و شنونده شعر خطور داده می شود.


6

گله کاهنگ (که آهنگ)  چرا داشت به دشت

ناگه ا ز وحشت، پر ولوله گشت

·        معنی تحت اللفظی:
·        گله گوسفند که قصد چرا داشت، با مشاهده عقاب دچار وحشت گشت و به ولوله می افتد.

·        خانلری در این بیت، دیالک تیک عقاب و گله را مطرح می سازد.
·        دیالک تیکی مبتنی بر وحشت قطبی از قطب دیگر را.

·        هدف خانلری از طرح این دیالک تیک، اثبات عظمت عقاب است.
·        خواهیم دید.


7

و آن شبان

ـ بیم زده ، دل نگران ـ

شد پی بره ی نوزاد دوان

·        معنی تحت اللفظی:
·        چوپان نیز با مشاهده عقاب در آسمان، بسان گله دچار دلهره و هراس می گردد و برای حراست از بره نوزاد می دود.

·        خانلری در این بیت، به همان نیت سابق، دیالک تیک ستمگر قوی و ستمکش ضعیف را به شکل دیالک تیک عقاب و بره نوزاد بسط و تعمیم می دهد.

·        خواننده هیچ ترحمی در دل شاعر نسبت به بره نوزاد احساس نمی کند.


8

کبک در دامن خار ی آویخت

مار پیچید و به سوراخ گریخت

·        معنی تحت اللفظی:
·        کبک برای نجات از شر عقاب به زیر خاربوته ای پناه می برد و مار هم به سوراخی می خزد.

·        خانلری اطلاعات نسبتا چشمگیری راجع به عقاب دارد.

·        مار ولی معمولا کور است و محیط پیرامون خود را بطرق دیگری شناسائی می کند.


9

آهو استاد و نگه کرد و رمید

دشت را خط غباری بکشید

·        معنی تحت اللفظی:
·        آهو هم با مشاهده عقاب رم می کند و خط غباری از خود به جا می گذارد.    


10

لیک صیاد سر دیگر داشت

صید را فارغ و آزاد گذاشت

·        معنی تحت اللفظی:
·        صیاد اما سودای دیگری در سر دارد و مزاحم صید نمی شود.

·        خانلری در این بیت، دیالک تیک قوی ستمگر و ضعیف ستمکش را به شکل دیالک تیک صیاد و صید استه تیزه و عملا تحریف می کند.

·        به این طریق مشروعیتی وارد این دیالک تیک عینی می شود.
·        ستم قبح زادی می شود.

·        ستم قوی پنجه بر ضعیف، امری عادی و طبیعی جلوه گر می شود.  (نیچه ئیسم، فاشیسم، فوندامنتالیسم)

·        اگر شعرای توده، مثلا سایه، زهری و کسرائی به توصیف این دیالک تیک می پرداختند، روانشناسی دیگری در شط شعر جاری می شد.

·        روانشناسی حاکم بر این شعر خانلری اما روانشناسی اشرافیت بنده دار و فئودال است.

11
چاره ی مرگ، نه کاری است حقیر
زنده را دل نشود از جان سیر

·        معنی تحت اللفظی:
·        چاره مرگ مسئله ساده ای نیست.
·        دل زنده هرگز از جان سیر نمی شود.

 ادامه دارد.

۳ نظر:

  1. ....اولا بیت...جاره مرگ نه کاری ست حقیر....زنده را دل نشود از جان سیر.....پس صورت مسئله شما غلط است...قهرا نتجه گیری هم غلط است....بقیه مطالب از نظر من از دید منفی و بازی با کلمات است...

    پاسخحذف
  2. تحلیل شما نمره قبولی از نظر من نمی گیرد

    پاسخحذف
  3. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف