۱۳۹۴ تیر ۸, دوشنبه

سیری در پژوهشی از شفیعی کدکنی راجع به شعر و شاملو و «شعرا» (9)


شفیعی کدکنی درباره شاملو چه می ‌گوید؟
تحلیلی از
یدالله سلطانپور  
  
آثار سوء این تالیِ فاسد را به تدریج جامعه ادبی ما احساس می ‌کند ولی هنوز مقصر اصلی و یا یکی از مقصرهای اصلی را به ‌جا نیاورده است.
این که گفتم یکی از مقصرهای اصلی
نظرم بیشتر به ناقدان قلابی و روزنامه‌ چی‌ های معاصر است.
بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره می‌کنند.
اینها همه‌ شان «شعرای ناکام» اند.

·        معنی تحت اللفظی:
·        جامعه «ادبی» ما آثار مخرب تالیان فاسد شاملو را احساس می کند.
·        مقصر اصلی این آوار ادبی هم همین تالیان شاملو هستند.
·        یکی از این تالیان فاسد شاملو، ناقدان قلابی و روزنامه نویس هستند که مجلات ادبی را اداره می کنند.
·        اینها همه از دم «شعرای ناکام» هستند.

1

·        در این جرقه ذهنی اخوان و نظر شفیعی کدکنی ذرات هول انگیزی از حقیقت عینی وجود دارند.

·        کشور عه هورا از هر نظر طاعون زده است.
·        هیچ بارقه امیدی در این کشور سوسو نمی زند.

·        فقط مناره ها و منابر و رسانه ها نیستند که به تبلیغ بی بند و بار خرافه و یاوه بدل می پردازند.
·        هر نویسنده و شاعر و نقاد و روزنامه نویس و خبرنگاری، عوامفریبی ترحم انگیز و تأسف انگیز و تهوع آور است.

·        آن سان که هر خود اندیش شریفی بی اختیار یاد کلام قصار نیما می افتد:

به کجای این شب تیره،
بیاویزم،
 قبای ژنده خود را؟!

2
·        سؤال ولی این است که چرا همه کاسه ـ کوزه ها بر سر تالیان شاملو خراب می شوند و نه مثلا بر سر اساتید همین دانشکده ادبیات مسخره و مندرس دانشکاه تهران و امثالهم؟

·        چون پرورشگاه شعرا و نویسندگان و نقادان ادبی نه منقلکده و محفل شاملو و آل احمد و امثالهم، بلکه همین نهادهای مدرن از قبیل مدارس عالی و دانشگاه ها باید باشند.

·        99 در صد اساتید همین دانشکده ادبیات دانشکاه تهران، فسیل های عهد بوق بوده اند و تنها هنری که داشته اند، معنی کردن تحت اللفظی اشعاری از شعرای قرون وسطی بوده است.
·        تازه در باره کیفیت آن هم باید بحث کرد.

·        از قضا خود شفیعی کدکنی در ایام جوانی یکی از ستایشگران احمد شاملو و یکی از منتقدان همین اساتید فسیل دانشکده ادبیات بوده است.

3
·        ضمنا چرا نباید دست به ریشه برد و دلیل سقوط فکری، فرهنگی، معرفتی ـ نظری و اخلاقی معماران روح (روشنفکران)  جامعه را در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی حاکم، در طبقه حاکمه مرتجع، نشان داد و نه در شخصیتی که خود مولود مفلوک این فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی است؟

4
·        هم خود شاملو و هم هر اهل قلم و هنر در تحلیل نهائی در این فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی حاکم پرورش می یابند و نه   سر منقل معتادی بی هوش و بی خبر از خدا و خرما.

·        غصب وسایل اساسی تولید توسط اقلیت انگل، فقط در حوزه اقتصادی متوقف نمی شود.
·        غصب وسایل اساسی تولید، اولین قدم برای تسخیر وسایل تشکیل نظر و ایده ئولوژی است.
·        غصب وسایل اساسی تولید آغاز غصب  مفاهیم (واژه های) صاحبان اصلی وسایل اساسی تولید و تحریف بی مهابای آنها ست.
 
·        طبقه حاکمه نه فقط غاصب وسایل اساسی تولید (اراضی، باغات، قنوات، معادن، منابع، جنگل ها، کارخانجات، بانک ها، مستغلات و غیره)، بلکه ضمنا سکاندار کشتی ایده ئولوژیکی جامعه است.

·        شعور اجتماعی که در جامعه از کودکستان تا دبستان، از مسجد تا دانشگاه تبلیغ و تدریس می شود، نه شعور ماورای اجتماعی و مافوق طبقاتی، بلکه شعور اجتماعی همین طبقه حاکمه غاصب وسایل اساسی تولید است.

5

·        دلیل عزت و ذلت فکری و فرهنگی در هر جامعه، نه در این شاعر و آن نویسنده، نه در این آخوند و آن مفتی، بلکه در کل سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم است.
·        در طبقه حاکمه است.

·        برای تغییر اوضاع نیز چاره ای جز سرنگونی طبقه حاکمه انگل و مفتخور و مرتجع وجود ندارد.

·        حتی اگر شخصیت هائی خود اندیش و خودمختار استثنائا یافت شوند، سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم یا تحت تعقیب و اذیت و آزار قرار می دهد و یا حتی ترور می کند.

·        میدان رزم  ایده ئولوژیکی چه بسا خونین تر و خشونت آمیز تر از دیگر میادین رزم طبقاتی است.

·        بی دلیل نیست که اکثریت قریب به اتفاق شهدای انقلابی و خلقی را روشنفکران طرفدار منافع توده تشکیل می دهند.

6
بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره می‌کنند.
اینها همه‌ شان «شعرای ناکام» اند.

·        شفیعی کدکنی ظاهرا لایه های روشنفکری را با اصناف عوضی می گیرد:
·        او احتمالا خیال می کند که فرقی میان شاطر شدن و شاعر شدن وجود ندارد.

·        به همین دلیل، شعرا را به دو طبقه بکام (کامیاب، موفق)  و ناکام (ناموفق، شکست خورده) تقسیم بندی می کند:
·        درست به همان سان که کار آموزان حرفه مثلا شاطری را می توان به شاطر بکام و ناکام طبقه بندی کرد.

·        دلیل این بینش شفیعی کدکنی شاید این باشد که خود او شاعر به معنی حقیقی کلمه نبوده است.

·        حدس ما این است که ذهن شفیعی کدکنی در سایه مطالعه پیگیر و عمیق میراث شعری کشور، ساختار «مکانیکی» لازم برای سرایش شعر را کسب کرده است.

·        فرق مثلا نادر نادرپور با شفیعی کدکنی شاید همین جا باشد.

7
بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره می‌کنند.
اینها همه‌ شان «شعرای ناکام» اند.

·        این نظر شفیعی کدکنی در مورد هنرمندان صادق نیست.
·        شعرای ناکام مورد نظر او، اصلا شاعر به معنی حقیقی کلمه نبوده اند و نیستند.

·        شعر و شاعری در کشور عه هورا اما مثل خیلی چیزهای دیگر، آلت دست سهل الوصولی برای  اجامر جهنم جامعه است.

·        خیلی ها برای جفت جوئی (عیاشی)، برای چاپلوسی (مداحی) و غیره شاعر می شوند و یا شعر کسی را کش می روند و خود را شاعر جا می زنند.

·        شعر بهترین وسیله برای بیان حرف هائی است که تبیین  مستقیم آنها مصلحت نیست.

·        اجامر جامعه به جای دعوت مستقیم حریفی به همخوابی، به گوشش شعری با محتوای درخور می خوانند.

·        کدام شاعر ناکام؟!

·        خیلی از این «شعرا»، روزنامه چی ها و ناقدان اصلا قادر به تفکر و جمله سازی نیستند.

·        اکثریت قریب به اتفاق این زباله ها، عیاشان حرفه ای اند و نه شاعر و هنرمند و متفکر اصیل.

·        برای کسب یقین فقط کافی است که محتوای عشعار این اجامر مورد بررسی قرار گیرد.

8
·        هر کس که کار با گل را بیاموزد، بطور اوتوماتیک به هنر تندیس سازی  مجهز نمی شود.
·        هر کس که پرت و پلای بی معنی سرهم بندی کند، شاعر نمی شود.
·        بخش اعظم این «شعرا» اصلا از وزن و قافیه حتی خبر ندارند.

·        شعر اصیل باید شعله خود به خودی روح دستخوش آشوب باشد. 

·            شعر اصیل   باید چیزی باشد که شاعر چاره ای جز سرایش آن نداشته باشد.
·        شاعر بکام و ناکام دیگر چه حرفی است!

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر