۱۳۹۴ تیر ۴, پنجشنبه

سیری در پژوهشی از شفیعی کدکنی راجع به شعر و شاملو و «شعرا» (5)


شفیعی کدکنی درباره شاملو چه می ‌گوید؟
تحلیلی از
یدالله سلطانپور  

شاملو «مختلف ‌الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ‌ها می ‌بینند
و باز از «مختلف ‌الاضلاعِ» شعرِ او هم
فقط «ضلعِ» بی ‌وزنی را
و این ضلع، چون «امری عدمی» است،
دسترسی به آن برای همه آسان است.

·        شفیعی کدکنی شعر شاملو را هم بسان خودش، مختلف الاضلاعی تصور و تصویر می کند و بی وزنی آن را یکی از اضلاع محسوب می دارد و ضمنا از تداوم وارونه سازی دیالک تیک جزء و کل پرده برمی دارد:

1
شاملو «مختلف ‌الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ‌ها می ‌بینند
و باز از «مختلف ‌الاضلاعِ» شعرِ او هم
فقط «ضلعِ» بی ‌وزنی را

·        جوانان کشور عه هورا، همان برخوردی را به شعر شاملو دارند که به خود او داشته اند:
·        یکی از اضلاع شعرش را عمده و مطلق می کنند و کل شعرش  را فراموش.

·        ما اینجا با تئوری شناخت و اسلوب فکری فجیعی سر و کار داریم که شفیعی کدکنی برملا می سازد.
·        واقعا باید سپاسگزار او بود.
·        چون این وارونه سازی دیالک تیک جزء و کل فقط به حوزه شعر محدود نمی شود.
·        این وارونه سازی در همه زمنیه های مادی و فکری و فرهنگی جامعه رواج دارد.

2
و این ضلع، چون «امری عدمی» است،
دسترسی به آن برای همه آسان است.

·        شفیعی کدکنی در این جمله استدلالی، دیالک تیکی را به خواننده می آموزد:
·        دیالک تیک وجودی ـ عدمی را.

·        دیالک تیک وجودی ـ عدمی فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک اثبات و انکار (نفی، حذف، سلب) است که در تئوری شناخت رواج وسیع داشته و دارد.
·        منظور از عدمی در این حکم (جمله) شفیعی کدکنی، نفی و حذف و سلب وزن شعر است.

3
و این ضلع، چون «امری عدمی» است،
دسترسی به آن برای همه آسان است.

·        حق با شفیعی کدکنی است.
·        چون تخریب بمراتب سهلتر از تعمیر است.

·        تخریب، هنر بزرگ کودکانی است که هنوز حرف زدن نیاموخته اند و هر چه دم دست خود می یابند، دل و روده اش را بی مهابا بیرون می ریزند.
·        بی اعتنائی به وزن برای جوانان کشور عه هورا هم مائده ای شاملوئیستی است.
·        با حذف وزن همه می توانند هر جفنگی را شعر جا بزنند و برای عیاشی و علافی و غیره به خدمت گیرند.

4
·        خود شاملو هم دست کمی از جوانان هپیلی هپوی کشور عه هورا ندارد.
·        خود شاملو سردسته طرفداران انکار و نفی و حذف و سلب ارزش ها و هنجارها ست.

·        دکتر خصوصی اش می پرسد:
·        چرا از مولانا خوش تان می آید ولی از سعدی بدتان؟
·         شاملو هم می گوید:
·        نمی دانم.
·        شاید به این دلیل که مولانا برای قواعد و موازین شعری تره خرد نمی کند و هرچه دهنش می آید، می گوید.
·        (نقل به مضمون. از کتاب نورالدین سالمی، تحت عنوان «بامداد در آینه»)

·        شفیعی کدکنی ولی بیشک نمی داند که دلیل این جنون چیست؟

5
و این ضلع، چون «امری عدمی» است،
دسترسی به آن برای همه آسان است.

·        دلیل نفی بی مهابا، شیوع ایراسیونالیسم (خردستیزی) لگامگسیخته در جامعه است.
·        عرفان (مولانا) نیز فرمی از ایراسیونالیسم است.
·        بهترین وسیله برای تخریب خانه خرد خود و خلق، تخریب زبان خود و خلق است.
·        بدین طریق، دیگر کسی نمی تواند چیزی فراتر از تته پته بگوید و یا بشنود.
·        بدین ترفند  مفاهیم و مقولات و قوانین از عرصه زبان طرد و به ناکجا آباد تبعید می شوند.
·        مردم رفته رفته به جای سخن گفتن، بع بع می کنند.

6
·        اگر کسی با بچه خرپول ها در فیسبوک سر و سری داشته باشد، متوجه این گرایش عدمیستی می شود:
·        حضرات همه چیز دارند، به غیر از واژه.
·        تعداد واژه های شان هم بیشتر از حفره های اندام شان نیست و ضمنا مربوط به همان حفره ها ست.
·        اینجا ست که ماهیت طبقاتی ایراسیونالیسم آشکار می گردد.

·        ایراسیونالیسم نه بنا بر میل و هوس شخصی شوپنهاور و نیچه و این و آن، بلکه بنا بر ماهیت طبقاتی واپسین رواج می یابد.
·        بنا بر ماهیت طبقاتی اعضای طبقاتی که فردا ندارند و دچار بحران فراگیری گشته اند.
·        چنین کسانی اسیر اجنه درونی اند و شب و روز سر بر در و دیوار می کوبند.

7

به همین دلیل هر جوانی با دفترچه ‌ای چلبرگ
 و با مداد دلش می‌خواهد ا. بامداد شود.
چون شاملو وزن را کنار گذاشته است،
پس با کنار گذاشتن وزن
می‌ توان شاملو شد.

·        شفیعی کدکنی در این جملات بدون اتلاف کلمه ای حتی، دیالک تیک وجودی ـ عدمی را و یا دیالک تیک اثبات و نفی را در لوح ضمیر خواننده حک می کند:
·        نفی وزن شعر به نردبامی برای بالا رفتن و شاعر شدن بعضی ها بدل می شود.

·        این روند و روال، البته فقط محدود به شعر نیست.
·        غلامحسین ساعدی در نمایشنامه «اتللو در سرزمین عجایب»، آخوندی را نشان می دهد که با «دفترچه ای چلبرگ» مدعی شکسپیر بودن است.
·        معرکه اند، عیرانی ها، همه از دم.

8

به همین دلیل هر جوانی با دفترچه ‌ای چلبرگ
 و با مداد دلش می‌خواهد ا. بامداد شود.
چون شاملو وزن را کنار گذاشته است،
پس با کنار گذاشتن وزن
می‌ توان شاملو شد.

·        طنز شفیعی کدکنی در این جملات، مبتنی بر واژه «مداد» است:
·        با مدادی از دل بامداد شدن.

·        شفیعی کدکنی واژه بامداد را به چندین معنی بکار می برد:
·        هم به معنی مدادمندی (به دست گرفتن مداد)   
·        هم به معنی شاملو.
·        هم ضمنا به معنی خلاصه کردن شاملو در مدادمندی اش.
·        نشان دادن بی سوادی شاملو.

·        شاملو را امپریالیسم امریکا دعوت کرده بود تا از او استاد دانشگاهی بسازد.
·        ولی شاملو ظاهرا بیش از  6 تا 9 کلاس سواد نداشت و تیر امپریالیسم به سنگ خورده بود.
·        (نقل به مضمون. از کتاب نورالدین سالمی، تحت عنوان «بامداد در آینه»)

9
سی سال است که او،
بدون اینکه قصد سوئی داشته باشد،
دو سه نسل از جوانان این مملکت را سترون کرده است
که حتی یک مجموعه درخشان،
حتی یک شعر درخشان،
حتی یک بند درخشان
که خوانندگان جدی شعر بپسندند ،
نتوانسته ‌اند بسرایند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر