۱۳۹۴ تیر ۴, پنجشنبه

سیری در پژوهشی از شفیعی کدکنی راجع به شعر و شاملو و «شعرا» (4)


ویرایش و تحلیل از
 یدالله سلطانپور  

شفیعی کدکنی درباره شاملو چه می ‌گوید؟
بخشی از این اظهارات را شفیعی کدکنی
که در ماهِ اوت 1999
در نامه ‌ای نوشته
و
بعد ها آن را در کتاب «با چراغ و آینه» منتشر کرده است:

·        محمد رضا شفیعی کدکنی از اساتید جوان و مدرن دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بوده است و بسیاری از اشعار او معروفیت چشمگیری کسب کرده اند.
·        ما برخی از اشعار او را مورد تأمل محتاطانه قرار داده ایم و اگر بخت یار باشد، باید به تحلیل سیستماتیک اشعار او خطر کنیم.
·        تا با جهان بینی او آشنا شویم.   

·        این پژوهش او از دو نظر برای ما حائز اهمیت است:

الف
·        اولا برای دیدن شاملو در آئینه او  

ب
·        ثانیا برای آشنائی با جهان بینی خود او  

1


شاملو «مختلف ‌الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ‌ها می ‌بینند
و باز از «مختلف ‌الاضلاعِ» شعرِ او هم
فقط «ضلعِ» بی ‌وزنی را
و این ضلع، چون «امری عدمی» است،
دسترسی به آن برای همه آسان است.

·        شفیعی کدکنی احمد شاملو را به فیگور هندسی مختلف الاضلاعی تشبیه می کند.

·        به قول حکیم طوس، روی احمد شاملو، «نخست، هندسی کار می کند»:

هر آنچ از گل آمد چو بشناختند
سبک خشک را کالبد ساختند

به سنگ و به گچ، دیو دیوار کرد
نخست از برش هندسی کار کرد

چو گرمابه و کاخ های بلند
چو ایوان که باشد پناه از گزند

2
شاملو «مختلف ‌الاضلاعی» است

·        این تصور و تصویر و توصیف تبیینی شفیعی کدکنی فی نفسه فوق العاده بدیع و بی نظیر و زیبا ست.
·        ضمنا منظور اصلی شفیعی کدکنی احتمالا نه فقط مختلف الاضلاعیت شاملو، بلکه ضمنا متعدد الاضلاعیت او ست:

شاملو «مختلف ‌الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ‌ها می ‌بینند

·        این بدان معنی است که شاملو فیگور چند ضلعی ئی است و یکی از اضلاع او را جوان ها می شناسند و نه همه اضلاع او را.

·        این اما به چه معنی است؟

3
شاملو «مختلف ‌الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ‌ها می ‌بینند


·        این بدان معنی است که هر مختلف الاضلاعی تجسم دیالک تیکی کمیت و کیفیت است.
·        یعنی هم مختلف الاضلاع است و هم متعدد الاضلاع.
·        شفیعی کدکنی فیگور احمد شاملو را مختلف الاضلاعی تصور و تصویر می کند، که هم اضلاع متعددی (تفاوت کمی)  دارد و هم اضلاع متعدد او بلحاظ کیفی متفاوتند.
·        این مفهوم شفیعی کدکنی  هم نو و هم خیلی زیبا ست.
·        شاید خود او به غنای این مفهوم واقف نباشد.    

4
شاملو «مختلف ‌الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ‌ها می ‌بینند

·        در این تشخیص رئالیستی شفیعی کدکنی اما نیشتر انتقادی درد انگیزی به چشم می خورد:
·        جوانان جامعه ما عقب مانده تر از جوانان نسل قدیم اند.
·        آن سان که از مختلف الاضلاعی و یا از متعدد الاضلاعی، فقط ضلعی را می بینند و همان ضلع را عمده و مطلق می کنند و با خود مختلف الاضلاع عوضی می گیرند.

·        حقیقت عینی هم در این زمینه همین است که شفیعی کدکنی با جسارت همیشگی اش (کاری به صحت و علمیت مواضع او نداریم) اعلام می دارد:
·        سطح شعور نسل جوان جامعه ما ترحم انگیز و چه بسا حتی تهوع انگیز است.
·        این نسل پرورش یافته زیر عبای فوندامنتالیسم، عملا  بیگانه با اندیشه و اندیشیدن است.
·        اندیشه اش با عرعر فرقی ندارد.

5
شاملو «مختلف ‌الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ‌ها می ‌بینند

·        شفیعی کدکنی در این حکم (جمله)، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک ضلع و مختلف (متعدد) الاضلاع بسط و تعمیم می دهد و از فاجعه معرفتی ـ نظری و اسلوبی وحشت انگیزی پرده برمی دارد:
·        از وارونه سازی دیالک تیک جزء و کل:
·        از عمده کردن ضلعی به قیمت فراموش کردن مختلف (متعدد) الاضلاعی.
·        واله شاخه درختی شدن و فراموش کردن خود درخت و یا فراموش کردن خود باغ و یا جنگل.
·        جزء بینی توأم با کل کوری.

·        این انتقاد شفیعی کدکنی انتقادی بحق و منطقی است و به هیچ ترفندی نمی توان به او حق نداد.

·        چون انسان جزء بین اگر بدتر از حشرات و حیوانات نباشد، بهتر از آنها هم نیست.

·        این اما ضمنا به چه معنی است؟

6

شاملو «مختلف ‌الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ‌ها می ‌بینند

·        این بی کمترین تردید به معنی سیطره بلامنازع خردستیزی (ایراسیونالیسم) در جهنم جامعه است.
·        خرد اندیشنده مدافع سرسخت کل بینی و کل اندیشی است.

·        چون حقیقت عینی نه در جزئی از کلی، بلکه در کل است.
·        حقیقت عینی مثلا در رابطه با درختی نه در برگی از آن، بلکه در کل درخت است که برگ مربوطه هم یکی از اجزاء متشکله درخت است.


·        جواب تجربی و منطقی به این سؤال که این بلای معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) و اسلوبی چگونه بر سر ملت ایران آمده است، دشوار نیست:
·        مذهب بطور کلی شعور وارونه و پا در هوا ست.

·        در آئینه مذهب همه چیز وارونه جلوه گر می شود.
·        به همین دلیل دیالک تیک جزء و کل (و هر دیالک تیک عینی دیگری)  هم وارونه می شود.
·        آن سان که در بهترین حالت، نقش تعیین کننده از آن جزء قلمداد می شود.

7
شاملو «مختلف ‌الاضلاعی» است
که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ‌ها می ‌بینند

·        بلائی که بر سر ملت ایران آمده، فقط سیطره آشکار و بلامنازع روحانیت فئودالی و تئولوژی اسلامی نیست.
·        تئولوژی اسلامی خود را توسط اجامری از قبیل خمینی و طالقانی و آل احمد و شریعتی و مجاهدین و غیره مدرنیزه کرده و در فرم فوندامنتالیسم اسلامی وارد عرصه شده است.

·        فوندامنتالیسم اما همشیره فاشیسم است و هر دو مدافع و مبلغ سرسخت ایراسیونالیسم (خردستیزی) اند.
·        سقوط فکری و فرهنگی جوانان بی پناه جامعه و نه فقط آنها به همین دلیل است.

·        مراجعه کنید به خرد، خردستیزی  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر