۱۳۹۴ تیر ۲, سه‌شنبه

سیری در پژوهشی از شفیعی کدکنی راجع به شعر و شاملو و «شعرا» (1)

 شفیعی کدکنی درباره شاملو چه می‌گوید؟


ویرایش و تحلیلی
 از 
یدالله سلطانپور   



«سرویس: فرهنگي و هنري - ادبيات و نشر»
محمدرضا شفیعی کدکنی نقدهایی درباره احمد شاملو مطرح کرده 
که از زمان انتشار بسیار بحث ‌برانگیز بوده است.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)،
بخشی از این اظهارات را شفیعی کدکنی
در ماهِ اوت 1999
در نامه ‌ای نوشته
و
بعد ها آن را در کتاب «با چراغ و آینه» منتشر کرده است:


1    
·         شاملو «مختلف ‌الاضلاعی» است که فقط «ضلعِ» شعریِ او را جوان ‌ها می ‌بینند و باز از «مختلف ‌الاضلاعِ» شعرِ او هم فقط «ضلعِ» بی ‌وزنی را و این ضلع، چون «امری عدمی» است، دسترسی به آن برای همه آسان است.

2
·        به همین دلیل هر جوانی با دفترچه ‌ای چلبرگ  و با مداد دلش می‌خواهد ا. بامداد شود.

3
·        چون شاملو وزن را کنار گذاشته است، پس با کنار گذاشتن وزن می‌ توان شاملو شد.

4
·        سی سال است که او، بدون اینکه قصد سوئی داشته باشد، دو سه نسل از جوانان این مملکت را سترون کرده است که حتی یک مجموعه درخشان، حتی یک شعر درخشان، حتی یک بند درخشان که خوانندگان جدی شعر بپسندند نتوانسته ‌اند بسرایند.

5
·        اخوان حرف ‌های جرقه ‌ای و زودگذری می ‌زد که شاید خودش هم متوجه عمق آنها نبود. 

·        از جمله می‌گفت:

الف
·        «عزیز جان!
·        این احمد شاملو.
·        خودش خوب است ولی «تالیِ فاسد» دارد»
  
 تالی یعنی پیرو

ب
·        و می ‌گفت:
·        «مثلِ ابن‌عربی است که خودش به هر حال عارفی است و عارفی بزرگ ولی تالیِ فاسدش این همه حاشیه ‌نویس و مهملباف است که تا عصر ما همچنان ادامه دارند.»

6
·        حرف اخوان بسیار حرفِ درستی است:
·        هم ابن‌ عربی بزرگ است و تالیِ فاسد دارد، هم شاملو در حد یکی از شعرای برجسته نسل خودش، بزرگ است و تالیِ فاسد دارد.

7
·        آثار سوء این تالیِ فاسد را به تدریج جامعه ادبی ما احساس می ‌کند ولی هنوز مقصر اصلی و یا یکی از مقصرهای اصلی را به‌جا نیاورده است.

8
·        این که گفتم یکی از مقصرهای اصلی نظرم بیشتر به ناقدان قلابی و روزنامه‌ چی‌های معاصر است.
·        بیشتر اینهایی که صفحات شعر مجلات را اداره می‌کنند.
·        اینها همه‌ شان «شعرای ناکام» اند.

9
·        یک وقتی ملک ‌الشعراء بهار صفحه شعر «نوبهار ادبی» را اداره می ‌کرد و نیما یوشیج جوان، شعر «ای شب» یا مثلا «افسانه» را در آنجا چاپ می ‌کرد.
·        به هر حال، زیر نظر آدمی بود که قصیده دماوندش را و ده ‌ها شاهکار دیگرش را همه در حفظ داشتند و همه به مقام شامخ او اعتراف داشتند، حتی دشمنان سیاسی او.

10
·        در نسل بعد از شهریور، بعدها، «سخن» درآمد، شعرش را هم خانلری خود نظارت می ‌کرد.

11
·        خانلری در آن زمان «عقاب» را نشر داده بود و کمتر خواننده جدی شعری بود که عقاب را یا پاره‌ ای از آن را در حفظ نداشته باشد.

12
·        زیر نظر چنین آدمی توللی و نادرپور و مشیری رشد کردند.

13
·        بعدها، بعد از 28 مرداد، امثال فریدون مشیری، اخوان و شاملو ناظران صفحات شعر مجلات بودند.
·        بالأخره اینها در این سال‌ ها مقدار زیادی شعر درخشان از خودشان داشتند.
·        اخوان «زمستان» را گفته بود، مشیری «کوچه» را و شاملو شعر «باغ آینه» را.

14
·        در سایه نظارت ذوق و سلیقه این گونه شاعران، نسل جوان ‌تری از قبیل فروغ و آتشی و خویی و امثال آنها رشد کردند.

15
·        حالا صفحه ادبی مجله فلان و مجله بهمان دست کیست؟

16
·        دست آدم بدبختی که در تمام عمرش یک سطر شعر نتوانسته است به جامعه تحویل دهد.

الف
·        اصلا وزن را تشخیص نمی ‌دهد.

ب
·        اگر می ‌توانست یک عدد «کوچه» بی ‌قابلیت، یک عدد «زمستان» بی ‌قابلیت، یک عدد «مرگ نازلی» بی ‌قابلیت تحویل مردم دهد، مسلما از زیر دست او هم در این سی‌ سال چند شاعر برجسته ظهور می ‌کرد.

17
·        می ‌بینی که تنها مقصر شاملو نیست که وزن را حذف کرده و ملاک هنر را - که باید «امری وجودی» باشد و هست - به ظاهر تبدیل به «امری عدمی» کرده است.

18
·        در کنار او «این جانیان کوچک» به قول فروغ، این خبرنگاران روزنامه‌، که آرزوی شاعر شدن دارند و در تمام محافل خود را به عنوان شاعر معرفی می‌کنند، متصدیان صفحه شعر مجلات شده ‌اند و بسیار طبیعی است که از زیر دست آنها نیما یوشیج و توللی و فروغ و اخوانی ظهور نخواهد کرد.»

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر