۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

سیری در پژوهشی از احسان طبری راجع به خیام و حافظ (22) (بخش آخر)


سرچشمه: 
صفحه فیس بوک
نصرالله آقاجاری
بر گرفته از
«کتاب جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران»،
احسان طبری،
انتشارات حزب تودۀ ایران
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
·        «پژوهش» احسان طبری راجع به جهان بینی خیام و حافظ  به اتمام رسید، ولی حتی جمله ای و یا بیتی از خیام و حافظ و آن و این مورد تأمل و تحلیل قرار نگرفت.

1
·        پژوهش در قاموس احسان طبری در دستچین کردن نقل قول هایی و یا جملات و ابیاتی خلاصه می شود که حامی و خادم پیشداوری سوبژکتیو او باشند.
·        این اسلوب و متد فکری را می توان اسلوب و یا متد فکری اسکولاستیکی نامید که یکی از زیراسالیب (زیرمتد های) سوبژکتیویستی است و فاقد ارزش علمی است.

2
·        احسان طبری اندیشیدن به معنی حقیقی کلمه نیاموخته است.
·        احتمالا همین طرز تفکر اسکولاستیکی تار و پود همه میراث فکری و هنری او را در بر گرفته است.

·        اگر قضیه از این قرار باشد، آثار احسان طبری فقط به درد بد آموزی می خورند و باید نقد شوند.

·        ما به عنوان نمونه شعری را که اخیرا از ایشان منتشر کرده ایم، مورد بازنگری قرار می دهیم:

احسان طبری
مطلب دریافتی

·        در جوانی، گفت با من سالخوردی دل نژند:
·        «هست انسان، گرگ انسان، زندگانی چون قفس
·        سودمند و دلپذیر ـ از بخت بد ـ  ضد هم اند
·        دلپذیر ار دزد، گیری، سودمند آن را عسس

·        بیهده در غمسرای عمر، جویی جان شاد
·        سر نیامد بیمی از ره، می رسد بیم دگر
·        زندگی باشد ـ سراپا ـ آرزویی بی مراد
·        نیمی از هستی نهد در گور، آن نیم دگر

·        میش بی آزار، زار و گرگ مردمخوار، چیر

·        بس غزال بند بر پا حیله صیاد داشت
·        گر نباشی چاکر و سرور، برو کنجی بمیر 
·        کاین جهان بر چاکری و سروری بنیاد داشت

·        نیست غبنی (کلاهبرداری در معامله) بهر من، چون مرگ آید خانه سوز
·        زیر پایش ریزم، این جام به زهر آلوده را
·        در جهانی کاین چنین، کوتاه و تاریک است، روز
·        باکی از مردن نباشد مردم فرسوده را»

·        گفته های پیر را گفتم، کنون از صدق جان
·        گفته های خویش را هم می گذارم در میان:

·        من هم ـ اینک ـ سالخورد ام، نیم جانی در بدن
·        لیک دنیایی دگر دیدم، پر از پیکار و کوش
·        «جام نغز زندگی را یا نباید لب زدن
ور به لب بردی، برو تا قطره ی آخر بنوش!»

·        من نبودم صاحب اعجاز، مانند رسول
·        یا نبودم شاه (از شاهان، دلم بیزار بود)  
·        لیک رفتم، رغم هر سختی که بد (بود)، راه اصول
·        دیدم این ره، ار چه دشوار است، مغز کار بود

·        مولوی گوید:
·        «نه هر عقل حقیری راه برد
·        چون در آمد گاه رنج و روز رزم و کارزار
·        آنکه در ایام سختی جا نخورد و پا فشرد
·        او سزاوار است فتحی را که باشد افتخار»

·        خواجه عبدالله انصاری نکو فرمود، درس
·        قدر این پند کهن نازل نمی باید گرفت 
·        «ارزی (ارزش دارای) آن اندازه، کان ورزی، نه در آیین کج»
·        گفت سعدی:
·        «شدت نیکان بود رو در فرج»

پایان 
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری


3
·        ما اکنون همین شعر را به عنوان نمونه بلحاظ اسلوب فکری مورد تأمل قرار می دهیم.

·        البته دیگر اشعار و آثار احسان طبری را هم باید از این نظر سبک سنگین کرد تا با اطمینان بیشتر بتوان از متد اسکولاستیکی او سخن گفت:

الف
در جوانی، گفت با من سالخوردی دل نژند:
«هست انسان، گرگ انسان، زندگانی چون قفس
سودمند و دلپذیر ـ از بخت بد ـ  ضد هم اند
دلپذیر ار دزد، گیری، سودمند آن را عسس

بیهده در غمسرای عمر، جویی جان شاد
سر نیامد بیمی از ره، می رسد بیم دگر
زندگی باشد ـ سراپا ـ آرزویی بی مراد
نیمی از هستی نهد در گور، آن نیم دگر

میش بی آزار، زار و گرگ مردمخوار، چیر

بس غزال بند بر پا حیله صیاد داشت
گر نباشی چاکر و سرور، برو کنجی بمیر
کاین جهان بر چاکری و سروری بنیاد داشت

نیست غبنی (کلاهبرداری در معامله) بهر من، چون مرگ آید خانه سوز
زیر پایش ریزم، این جام به زهر آلوده را
در جهانی کاین چنین، کوتاه و تاریک است، روز
باکی از مردن نباشد مردم فرسوده را»

·        احسان طبری همین شعر زیبا را با نقل قولی از پیرمرد  اندوهگین انتزاعی ئی آغاز می کند و همه نظرات او را با دقت اسکولاستیکی تبیین می دارد.
·        آنچه احسان طبری در قالب شعر می ر یزد و در سفره خواننده و شنونده شعر می گذارد، در تحلیل نهائی مشتی نقل قول اند.
·        مشتی آیه و روایت و حدیث اند.
·        ما این طرز «تفکر» را طرز «تفکر» اسکولاستیکی می نامیم.

ب
·        در این طرز «تفکر»، که اصولا و اساسا نمی تواند تفکر محسوب شود، سوبژکت «متفکر» جز حمل و نقل نقل قول، هنری و کار و کردی ندارد.
·        به عبارت دیگر، اصلا نمی اندیشد.

ت
گفته های پیر را گفتم ـ کنون ـ از صدق جان
گفته های خویش را هم می گذارم در میان:

·        خواننده و شنونده شعر با شنیدن این مژده طبری، دل بدان خوش می کند که نظرات خود او را هم بشنود.

پ
من هم ـ اینک ـ سالخورد ام، نیم جانی در بدن
لیک دنیایی دگر دیدم، پر از پیکار و کوش
«جام نغز زندگی را یا نباید لب زدن
ور به لب بردی، برو تا قطره ی آخر بنوش!»

·        دلخوشی خواننده اما بلافاصله رنگ می بازد.
·        چون طبری نقل قول دیگری را نقل می کند.
·        نقل قولی را که احتمالا نمی داند از کیست.
·        شاید به هنگام یاد داشت نقل قول از فرط خستگی، مآخذ نقل قول از قلم افتاده است.  

ث
من نبودم صاحب اعجاز، مانند رسول
یا نبودم شاه (از شاهان، دلم بیزار بود)
لیک رفتم، رغم هر سختی که بد (بود)، راه اصول
دیدم این ره، ار چه دشوار است، مغز کار بود

·        این بند شعر تا حدودی متعلق به خود طبری است.
·        ولی این بند حاوی محتوای اوتوبیوگرافیکی صرف است و برای فرمرولبندی آن احتیاجی به تفکر نیست.

ج
مولوی گوید:
«نه هر عقل حقیری راه برد
چون در آمد گاه رنج و روز رزم و کارزار
آنکه در ایام سختی جا نخورد و پا فشرد
او سزاوار است فتحی را که باشد افتخار»

·        طبری دو باره دست در خورجین یاد داشت ها و نقل قول ها می برد و نقل قول دیگری را این بار از مولوی بیرون می کشد و در سفره خواننده و شنونده می گذارد.

ح
خواجه عبدالله انصاری نکو فرمود، درس
قدر این پند کهن نازل نمی باید گرفت
«ارزی (ارزش دارای) آن اندازه، کان ورزی، نه در آیین کج»

·        بعد از مولوی نوبت به خواجه عبدالله انصاری می ر سد.
·        تنها زحمت فکری که طبری متحمل می شود، توصیه توجه به قدر و قیمت نقل قول است.
·        همین و بس.  

خ
گفت سعدی:
«شدت نیکان بود رو در فرج»

·        این مصراع پایانی شعر طبری است و ضمنا نقل قول دیگری این بار از سعدی است.
·        اگر طرز تفکری در نقل مشتی نقل قول خلاصه شود، نمی توان بدان نام دیگری جز طرز «تفکر» اسکولاستیکی داد.
    
4
·        سؤالی که ما را از آغاز این تحلیل به خود مشغول می داشت، این بود که چرا طبری، حداقل ابیاتی را و یا جملاتی را که از این و آن نقل می کند، مورد تأمل و تحلیل قرار نمی دهد؟

·        اکنون می توان جوابی به این سؤال داد.
·        طبری نمی تواند اشعار خیام و یا حافظ و افکار علمای دیگر را تحلیل کند، برای اینکه نقل قول مناسب راجع به آنها در خورجین یاد داشت هایش ندارد.

·        اگر احیانا کسی بیتی از خیام و حافظ را تحلیل کرده بود و با پیشداوری طبری دمساز بود، طبری هم می توانست همان تحلیل ها را با امانت داری تام و تمام نقل کند.

·        چون خود طبری توان تفکر خلاق نداشته است.

·        علما و حکما و فضلای اسکولاستیکی همه از دم به همین سان بوده اند و هستند.

5
·        سؤال دیگری که ما را از آغاز این تحلیل به خود مشغول می داشت، این بود که چرا طبری به نظرات سید احمد کسروی اشاره ای حتی نمی کند، چه رسد به نقل نقل قول از او، با اینکه طبری از نظرات کسروی بی خبر نبوده است؟
·        چون خود او در جایی بدان اشاره داشته است و حتی تا حدودی تأیید کرده است.

6
·        دلایل مسکوت ماندن کسروی می توانند از قرار زیر باشند:

الف
·        دلیل اول شاید این باشد که نظرات کسروی مؤید پیشداوری طبری نبوده اند.

ب
·        دلیل دوم شاید این باشد که طبری به دلیل فقدان تحلیلی از نظرات کسروی، با کمبود نقل قول مواجه بوده.
·        چون خود طبری عاجز از تحلیل نظرات کسروی و هر کس دیگر بوده است.

ت
·        دلیل سوم شاید این باشد که نقد نظرات ارتجاعی خیام و حافظ با جو ناسیونالیستی و یا شووینیستی حاکم بر کشور ناسازگار بوده است و پراگماتیسم طبری چنین کاری را مجاز نداشته است.

·        طبری به شعار «جسارت مدنی» کذایی فقط در حرف باور داشته است و نه در عمل.

پایان

۱ نظر: