۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

سیری در پژوهشی از احسان طبری راجع به خیام و حافظ (21)


سرچشمه:
صفحه فیس بوک
نصرالله آقاجاری
(بر گرفته از 
«کتاب جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران»، 
احسان طبری، 
 انتشارات حزب تودۀ ایران)
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
 یوهان ولفگانگ گوته (1749 ـ 1832)
شاعر و عالم علوم طبیعی ا آلمان  
تألیف در زمینه های زیر:
شعر
درام
قصه
آثار اوتوبیوگرافیکی، استه تیکی، هنری، ادبی
همراه با شیللر جزو کلاسیک های جمهوری وایمار

احسان طبری 

·        قرن‌ ها پس از خيّام و حافظ، شاعر بزرگ آلمانی و ستايندۀ حافظ ـ گوته ـ انديشه‌های ترديد در مواعيد مذاهب را که اين دو سرايندۀ نابغۀ ما با آن فصاحت و بلاغت بيان داشته بودند، در منظومۀ کبير خود «فاوست» بدين شکل افاده کرده است:

من به جهانِ آن سوی مرگ لاقيدم
و هنگامی که اين جهان ويران گردد
با آن جهان انسی ندارم
زيرا من فرزند زمينم، رنج يا شادی را
تنها در اين جايگاه ادراک می کنم
و در آن دم تلخ که ترکش می گويم
برای من يکسان است که حتّی گياهی از گورم بر ندمد
زيرا مرا با جهان ديگر کاری نيست
هيجانات آن جهان هر نامی که داشته باشد
کنج‌کاو نيستم که حدود و ثغور آن کجا ست
و اينکه آيا در آن سامان نيز فراز و فرودی هست يا نه.

·        اگر در زمان گوته که هنوز پاپ رم قدرت تکفير داشت و «کتب ضاله» را در سياهۀ سياه خود می ‌گنجاند، گفتن اين کلمات آسان نبود، در دوران خيّام و حافظ به طريق اولی دشوار‌تر بود.

·        شکل «شاعرانه» ای که خيّام و حافظ به اين انديشه ‌های فلسفی می‌دادند، آنها را ناچار نرمتر و در خورد تحمل ‌تر می‌ساخت.

·        زبان «إزُپ» و هيئت رمز آميز و قابل تعبير اشعار آن‌ها براي شان گريزگاهی بود، ولی به هر جهت حقايقی در اين اشعار بيان شده که برای آن ايام مخوف بود.

·        در دورانی که معرفت انسانی در حضيض است، توده ‌ها بردگان ذليل قدرتمندانند، شيوۀ استبدادی در اوج است، خرافات تسلّط بلا رقيب دارد، جسارت بيان اين حقايق، جسارت عظيمی است و از اين جهت خيّام و حافظ را نبايد تنها متفکّر بند گسل و آزاد انديش دانست، بلکه مردان مجاهدی که به اتکاء روح نيرومند خود از افشاء حقايق باک نداشتند.

·        بويژه حافظ خود نيک می ‌دانست که حامل چه افکار طغيانی است، چه سوزی در درون دارد و چه خطری او را تهديد می‌کند:

·        فاش می‌ گويم و از گفتۀ خود دلشادم
·        بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم

·        در اندرون منِ خسته دل ندانم کيست
·        که من خموشم و او در فغان و در غوغا ست

·        ما در درون سينه هوائی نهفته ‌ايم
·        بر باد اگر رود سر ما، زان هوا رود

·        ما امروز در جهانی به سر می ‌بريم که مظاهر حيات انسانی نسبت به زمان خيّام و حافظ از بيخ و بن دگرگون شده، معرفت انسانی به سوی اوج می ‌رود.

·        توده‌ ها رشتۀ سرنوشت خود را به ‌دست می ‌گيرند ، مستبدّين و جهالت پروران در منگنۀ تاريخ فشرده می ‌شوند، علم روز به ‌روز بيش ‌تر حاکميّت می ‌يابد.

·        در اين دوران ذکر حقايق علمی مانند گذشته دشوار نيست.

·        بجا ست که در اين دوران ما به جان‌ های روشنی درود بفرستيم که کلام شان در نيمه شب تاريخ علی‌رغم زوزۀ خشم خفّاشان ظلمت پرست با تلألؤ حقايق می‌درخشيد.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر