۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

سیری در پژوهشی از احسان طبری راجع به خیام و حافظ (19)


سرچشمه:
صفحه فیس بوک
نصرالله آقاجاری

ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

احسان طبری

برای نمونه ابياتی منتخب از غزليّات حافظ ذيلاً نقل مي‌‌کنيم:

بده ساقی می باقی که در جنّت نخواهی يافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

تو و طوبی و ما و قامت يار
فکر هر کس به قدر همّت او ست

بيا ای شيخ و در خمخانۀ ما
شرابی خور که در کوثر نباشد

معنی آب زندگی و روضۀ ارم
جز طرف جويبار و می خوشگوار چيست؟

زاهد اگر به حور و قصور است اميدوار
ما را شرابخانه، قصور است و يار، حور

قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند
ما که رنديم و گدا، دير مغان ما را بس

از در خويش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

باغ بهشت و سايۀ طوبی و قصر خلد
با خاک کوی دوست برابر نمی‌ کنم

واعظ مکن نصيحت شوريدگان که ما
با خاک کوی دوست به فردوس منگريم

چو طفلان تا به کی زاهد فريبی
به سيب بوستان و شهد و شيرم

مِنَتِ سدره و طوبی ز پی سايه مکش
که چو خوش بنگری اين سرو روان اينهمه نيست

من که امروزم بهشت نقد حاصل می‌ شود
وعدۀ فردای زاهد را چرا باور کنم

بگو به خازن جنّت که خاک اين مجلس
به تحفه بر سوی فردوس و عود و عنبر کن

به‌ خلدم دعوت ای زاهد مفرما
که اين سيب زنخ زان بوستان، به

فردا شراب و کوثر و حور از برای ما ست
امروز نيز ساقی مهر‌و و جام می

ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مايۀ نقد بقا را که ضمان خواهد شد؟

عارفی کو که کند فهم زبانِ سوسن
تا بگويد که چرا رفت و چرا بازآمد


ولی آزاد انديشی حافظ در چارچوب انکار و ترديد در معاد و عقاب محدود نمی‌ماند بلکه وی اصولاً همۀ مقولات مذهبی را مورد طنزی گزنده قرار می‌دهد و سراپای غزليّاتش از طعن شيخان و زاهدان و ابراز اشمئزاز از رياکاران انباشته است و پير مغان را که در نزد حافظ مظهر انديشه‌ های عارفانه و رندانه است بر اين رياکاران ترجيح می‌دهد:

مريد پير مغانم، ز من مرنج ای شيخ
چرا که وعده، تو دادی و او به‌ جا آورد

بندۀ پير مغانم که ز جهلم برهاند
پير ما هر چه کند عين عنايت باشد


و همين پير مغان است که حتّی در مقابله با صانع، گوئی مقامی والاتر دارد و نظرش وسيعتر است و خطاهای صنع را با وسعت نظر و کرامت روحی خود «پوشيده» می‌دارد:

پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد!


روح بی باور و شکاک حافظ نسبت به اصول مذاهب به صورت طعنه آميز بروز می‌ کند.

گوئی ابراز بی باوری و شک در جزميّات مذهب هميشه در نزد شکّاک موجی از طنز و ريشخند را بر می‌ انگيزاند و اين چيزی است که در آثار ولتر و آناتول فرانس که به نوبۀ خود با مذاهب همين معامله را داشته‌ اند، بروز کرده است.

مثلاً حافظ می‌گويد:

اگر از مسجد به خرابات رفتم بر من خرده نگيريد، زيرا مجلس وعظ دراز بود و وقت باده گساری مي‌گذشت.
و يا اگر رشتۀ تسبيحم گسسته است عذرم را بپذير، زيرا دستم در دامن ساقی سيمين ساق بود
و اگر در شب قدر که قرآن آن را «خير من الف شهر» ( بهتر از هزار ماه) خوانده است جامی زده‌ ام عيبم مکنيد 
زيرا يار من مست و سرخوش از راه در رسيد و جام می بر کنار طاق بود.
به‌علاوه حال که واعظان شهر مهر پادشاهان و شحنگان را پذيرفته اند چه ايرادی است
 اگر من نيز مهر نگاری بگزينم.
اگر زمانی نيز مقيم حلقۀ ذکر می‌شوم بدان اميد است 
که حلقه‌ ای از سر زلف يار بدست آورم

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر