۱۳۹۴ فروردین ۲۳, یکشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۵۵)


تحلیلی از
ربابه نون

همانطور که ذکرش گذشت، سیاوش کسرائی شعری تحت عنوان «انسان» دارد که بلحاظ محتوا، شبیه همین شعر «فاتح» محمد زهری است.
تحلیل شعر سیاوش ضمنا می تواند بهانه ای برای مقایسه جهان بینی این دو شاعر توده باشد.
انسان 
آوا
(۱۳۳۶) 

• پایان گرفت دوری و اینک من
• با نام مهر، لب به سخن باز می کنم
•  از دوست داشتن
• آغاز می کنم

• انگار آسمان و زمین جفت می شوند
• انگار می برندم تا سقف آسمان
•  انگار می کشندم بر راه کهکشان

• در دشت های سبز فلک چشم آفتاب
•  گردیده رهنما
•  در قصر نیلگون
• فانوس ماهتاب افکنده شعله ها

•  با بال های عشق
• پرواز می کنم
•  با من ستارگان همه پرواز می کنند

•  دستم پر از ستاره و چشمم پر از نگاه
•  آغوش می گشایم
•  دوشیزگان ابر به من ناز می کنند

•  پرواز می کنم
•  در سینه می کشم همه آبی آسمان
•  می آیدم به گوش نوای فرشتگان:
• «انسان، مسیح تازه
• انسان، امید پاک  در بارگاه مهر
•  اینک، خدای خاک»

•  در سجده می شوند به هر سو ستارگان

•  پر می کشم ز دامن شط شهاب ها
•  می بینم آنچه، بوده به رؤیا و خواب ها
• سرمست از نیاز ـ چو پروانه ی بهار ـ 
• سر می کشم به هر ستاره و پا می نهم بر آن
• تا شیره ای بپرورم از جست و جوی خویش
•  تامیوه ای بیاورم از باغ اختران

• چشم خدای بین ام
• بیدار می شود
•  دست گره گشایم در کار می شود
• پا می نهم به تخت
• سر می دهم صدا
•  وا می کنم دریچه ی جام جهان نما
•  تا بنگرم به انسان، درمسند خدا

•  این است عاشقان که من امشب
•  دروازه های رو به سحر باز می کنم
•  این است عاشقان که من امروز
•  از دوست داشتن
•  آغاز می کنم
 
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر