۱۳۹۳ اسفند ۱۲, سه‌شنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۲۳)


زهری از زبان زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

محمد زهری
بیشتر شعر هایم به اقتضای زمان، اجتماعی بود، یا به اقتضای احوال شخصی عاشقانه.
اما آنچه چاپ می شد اجتماعیاتش بود.


معنی تحت اللفظی:
اکثر اشعارم یا متناسب با شرایط زمانی مربوطه، اجتماعی بوده اند و یا متناسب با احوال شخصی ام، عاشقانه.
ولی فقط اشعار اجتماعی ام چاپ شده اند.


۱
 بیشتر شعر هایم به اقتضای زمان، اجتماعی بود، یا به اقتضای احوال شخصی عاشقانه.
اما آنچه چاپ می شد اجتماعیاتش بود.


شاعر علاوه بر حرفه معلمی، کتابشناس هم بوده و در تألیف ۹ مجلد از «کتاب شناسی ملی ایران» مشارکت داشته است.
کتاب شناسی احتمالا ترجمه همان بیبلیولوژی و یا بیبلیوگرافی است.
شاعر ـ بی اعتنا به نقش این کسب و کار ـ تسلط ژرفی به زبان فارسی دارد.

چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه رسیده یم؟

۲
دلیل ما این است که او بر خلاف اکثریت روشنفکریت وطنی، با دقت و وسواس هگلی واژه ها (مفاهیم) را بر زبان می راند.
به قول حریفی، حرف دهنش را دقیقا می فهمد و پرت و پلا تحویل خلایق نمی دهد.

اصطلاح و یا مفهوم «اقتضای زمان» نیز حاکی از همین بلوغ معرفتی ـ زبانی ـ فلسفی است.
اقتضا در فرهنگ واژگان فارسی به معنی «مطالبه و یا بازخواست وام خویش از کسی» آمده است.
حدس ما این است که محمد زهری نیز مفهوم «به تقاضای زمان» را به همین معنا بکار می برد:
زمان مثل طلبکاری سمج و سرسخت از فرزند فرزانه خویش وامی را بازپس می طلبد که در طول عمرش از او گرفته است.
به همین دلیل، اشعار اجتماعی شاعر به اقتضای زمان سروده می شوند:
به مثابه بازپرداخت وام خویش به زمان.

این اما به چه معنی است؟

۳
بیشتر شعر هایم به اقتضای زمان، اجتماعی بود، یا به اقتضای احوال شخصی عاشقانه.
اما آنچه چاپ می شد اجتماعیاتش بود.


این اولا بدان معنی است که شاعر خود را نه تافته جدا بافته، بلکه در بهترین حالت، فرزند بدهکار زمانه خود می داند.

۴
این ثانیا بدان معنی است که شاعر محصول کار خود را، یعنی اشعار اجتماعی خود را، نه خدمتی بر کسی و طبیعتا نه منتی بر سر کسی، بلکه بازپرداخت وامی به مادر زمان محسوب می دارد.

شاید بعضی ها همین واکنش های شاعر را دلیلی بر تواضع او تصور می کنند.
ولی محمد زهری اهل تواضع و شکسته نفسی فئودالی و یا خرده بورژائی نبوده و نیست.
محمد زهری شاعری از سر تا پا رئالیست است و هدف و حرفه ای جز تبیین حقیقت عینی ندارد.
یعنی به آنچه که بر زبان می راند، یقین قلبی آهنین دارد.

۵
این ثالثا حاکی از آن است که شاعر خود را عضو جامعه و همبود می داند و تمکین به حکم زمانه خویش را امری عادی و طبیعی تصور می کند.
جامعه ـ بسان دایه ای ـ در طول زمان، شاعر را در دامان خود  پرورده و طبیعتا انتظاراتی از او دارد.
شاعر هم حتی الامکان به ادای دین مبادرت می ورزد تا به ازای ستد خویش، داد درخور دهد و حتی الامکان تسویه حساب کند.

۶

این رابعا بدان معنی است که شاعر خود را نه تماشاچی منفعل و بی طرف، بلکه سوبژکتی جانبدار تلقی می کند و به اقتضای زمان از شعر و شعور، شعار می سازد و پیشاپیش توده به پیش می تازد.
این وظیفه و تکلیف هر سوبژکت انقلابی است.

ما اگر بخت، یار باشد، در تحلیل اشعار شاعر این استنباطات خود را هم به محک خواهیم زد و هم اثبات خواهیم کرد.

۷

 بیشتر شعر هایم به اقتضای زمان، اجتماعی بود، یا به اقتضای احوال شخصی عاشقانه.
اما آنچه چاپ می شد اجتماعیاتش بود


شاعر بنا بر اعتراف خویش، فقط وام زمانه خویش را بازپرداخت نکرده است، بلکه ضمنا حق زندگی شخصی اش را هم کف دستش گذاشته است:
به اقتضای احوال شخصی، اشعار عاشقانه سروده است.

این به چه معنی است؟

۸
این اولا بدان معنی است که شاعر در کمال صراحت و سهولت و سادگی، دیالک تیکی می اندیشد و آدمی را ـ خواه و ناخواه ـ به یاد بویژه برتولت برشت می اندازد.
سطر سطر آثار برتولت برشت نیز به خرد و دیالک تیک سرشته است.

شاعر خود را عملا و عینا در داربست دیالک تیک فرد و جامعه می بیند و به همین دلیل هم دین جامعه را ادا می کند و هم دین خویشتن خویش به مثابه فرد را.
به عبارت دقیقتر هم نیازهای جامعه را برآورده می سازد و هم نیازهای شخصی خویش را.


شاید به آذین هم به همین معنا بوده که در اثر خویش تحت عنوان «مهمان این آقایان»، پس از ذکر اطعمه و اشربه و آغوش امن و پر مهر خانواده، اعتراف می کند:
«زندگی حق خود را می خواست.»

بنی آدم که فقط مدیون جامعه نیست.
مدیون خویشتن خویش نیز است.

۹
دیالک تیکی اندیشی محمد زهری در هر صورت غیرقابل تردید بنظر می رسد.
او در این بند از مصاحبه، دیالک تیک فرد و جامعه را به شکل دیالک تیک اقتضای زمان و اقتضای احوال شخصی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از ان جامعه می داند.
به همین دلیل است که «بیشتر شعر هایم به اقتضای زمان، اجتماعی بوده» و نه «عاشقانه.»
باز هم به همین دلیل، «آنچه چاپ می شد اجتماعیاتش بوده است» و نه عاشقانه هایش.

۱۰
اما بی تردید نه اشعار اجتماعی شاعر، اجتماعی محض بوده اند و نه اشعار عاشقانه او، عاشقانه محض.
درست به دلیل عینیت دیالک تیک.

چون همه چیز هستی از ذره تا کهکشان تابع دیالک تیک عینی است:
هر شعر اجتماعی، ضمنا شعری فردی و یا شخصی و یا طبقاتی است و هر شعر فردی، شخصی و یا طبقاتی، همزمان و ضمنا شعری اجتماعی است.

برای اینکه فرد به مثابه جزء فقط در شبکه جامعه به مثابه کل وجود دارد.
فرد و یا شخص ایزوله و تنها فقط در افسانه ها یافت می شود و نه در عالم واقع.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر