۱۳۹۳ اسفند ۱۷, یکشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۲۵)

اثری از هانیبال الخاص
 زهری از زبان زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
 تحلیلی از
ربابه نون

محمد زهری
خود را کمتر از آنی می بینم که هستم.


کم بها دادن به خویشتن خویش یکی دیگر از سجایای اخلاقی تعیین کننده ی محمد زهری است.

از لحن و از فرم و ساختار سخن او معلوم می شود که این خصیصه اوبژکتیو است و نه سوبژکتیو.
یعنی بطور طبقاتی ـ طبیعی ـ عینی ـ خودپو در او تشکیل شده است.
آگاهانه و عمدی نیست.
دست خود او نیست.
۱

اتفاقا همین خصیصه، یکی از خصایص مشترک همه نمایندگان اصیل و راستین توده است.
نماینده ایده ئولوژیکی توده در این زمینه با خود توده انطباق روشن می یابد.

چون توده هم بطور طبیعی و عینی و خودپو به خویشتن خویش کم بها می دهد.
مثلا توده دهقانان مکزیک وقتی کارد به استخوان شان می رسد و بطور دسته جمعی به بارگاه ارباب فئودال می روند، تندترین سخن شان این است که «شما با ما همان رفتاری را می کنید که معمولا با سگان می شود.
ما اما سگ نیستیم.»
 
(نقل به مضمون از فیلم زاپاتا و یا پانچوویلا)

در حالیکه توده در اندرون خویش و در اعماق دل (ضمیر) خویش می داند که بدون حضور فعال او، در جامعه و جهان حتی آب از آب تکان نمی خورد.
خواه تکان مثبت و مطلوب مورد نظر باشد و خواه تکان منفی و منفور.

۲

به احتمال قوی، خسرو روزبه نیز همین حقیقت امر را، یعنی همین خصیصه را در دادگاه سران کودتای ضد ملی و ضد خلقی تبیین داشته است:
«تک تک سلول های اندام من، توده ای اند.»

شاید خود خسرو روزبه به محتوا و ماهیت کلام خود وقوف عمیق نداشته باشد.
شاید منظور او تأکید بر تعلقش به حزب توده باشد که  در ماهیت توده ای اش در آن زمان، تردیدی نیست.
ولی بی اعتنا به وقوف و عدم وقوف او و بی اعتنا به نیت او در فرموبندی جسارت آمیز این سخن، خسرو روزبه نیز همین خصیصه محمد زهری را نمایندگی کرده است.

چرا و به چه دلیل ما چنین ادعا می کنیم؟

ٰ۳
خود را کمتر از آنی می بینم که هستم.

برای اینکه محمد زهری بسان خسرو روزبه عملا یعنی خواه آگاهانه و خواه ناخودآگاه، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک فرد و جامعه و یا به شکل دیالک تیک نماینده ایده ئولوژیکی توده و توده بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن کل (جامعه، توده) می داند.

راز کم بهادادن به خویشتن همین جا ست.

عظمت و خودویژگی کیما واره ی این خصیصه اما کجا ست؟


ٰ۴
خود را کمتر از آنی می بینم که هستم.

خیلی از نمایندگان توده هم می توانند در حرف چنین ادعا کنند و بر نقش تعیین کننده توده تأکید ورزند.
ولی اگر اندکی سر به سرشان بگذاری، توده را بسان کابوسی به باد فراموشی می سپارند و رجز گوشخراش سر می دهند.
آنگاه می توان از منم منم شان به پر بها دادن به خویشتن از سوی حضرات پی برد.

الف
تفاوت و تضاد «روشنفکر ارگانیک طبقه» (آنتونیو گرامشی) با بقیه مدعیان همین جا ست.
ب

تفاوت و تضاد امثال کیمیا و کمیاب محمد زهری با بقیه مدعیان نیز در همین سانترالیزه کردن (محوریت بخشیدن) «من» خویش و امثال خویش است.

ت
تفاوت و تضاد مارکسیسم با فاشیسم و فوندامنتالیسم هم همین جا ست.
فقط کافی است به سخنان هیتلر، موسولینی، برلسکونی و یا به سخنان خمینی در بهشت زهرا گوش دهیم:
 
«من دولت تعیین می کنم.
من بر دهن این دولت می زنم.
و الی آخر.»
پ


شکی نیست که خمینی هم نماینده طبقه فئودال و بورژوازی سنتی است و منظورش در تحلیل نهائی نه خویشتن فردی خویش، بلکه خویشتن طبقاتی ـ ارتجاعی خویش بوده است.
اما علیرغم آن نه طبقه را، بلکه خویشتن را تعیین کننده تصور و تصویر کرده است.

ث

تفاوت و تضاد درک ایدئالیستی تاریخ با درک ماتریالیستی تاریخ نیز همین جا ست.

ج

احتمالا تفاوت معرفتی ـ فلسفی چشمگیر محمد زهری با خیلی ها نیز همین جا ست.

ما هنوز در آغاز تحلیل میراث معنوی محمد زهری هستیم و پیشداوری صلاح نیست.
ولی ظاهرا محمد زهری بلحاظ تسلط به جهان بینی طبقه کارگر، یعنی فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی یک سر و گردن حتی از سیاوش کسرائی برتر است، که گوهر تابناک بی همتائی در این زمینه بوده است.

 اما درون من ساکت نیست.

کم بها دادن به خویشتن چه ربطی به آرامش و یا خروش درون دارد؟

۱

شاید منظور محمد زهری این است که اگر خود را کمتر از آن تصور نمی کرد که در واقع  است، مثل نمایندگان فاشیسم و فوندامنتالیسم، خود را مثلا «شرف کیهان» جا می زد و غریو و غرش منم منمش گوش فلک را کر می کرد.

۲

حالا می توان به صحت حدس ما در زمینه طبیعیت، عینیت و خودپوئی (اوتوماتیسم) این کم بها دادن به خویشتن رسید.
محمد زهری علیرغم درون جوشان و خروشان خویش، برونی مبتنی بر آرامش دارد.
علیرغم روح  شعله ور خویش، سیمای ساکت و خاموش دارد.
دیالک تیک درون و برون.
دیالک تیک درون سوزان و خروشان و برون خاموش و آرام.
دریا وارگی.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر