۱۳۹۳ اسفند ۲۳, شنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۲۹)


زهری از زبان زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
 تحلیلی از
ربابه نون

محمد زهری
کار نقد نویسی در چند ساله ی اخیر منطقی تر و علمی تر شده است.
اما هنوز در کار نقد نویسی مقداری تعارف های دوستانه یا خرده گیری های دشمنانه وجود دارد و همین از ارزش کار نقد می کاهد.
یا گاه شما در نقد نقدنویسی به دو تفسیر و تعبیر متغایر بر می خورید که در دو زمان مختلف اظهار شده است و این می رساند که هنوز عقیده و نظری برای نقاد پخته نشده است.
در نقد امروز براهنی را می شناسیم که جسور است و گستاخ
دست غیب را که محتاط است
و نوری اعلا را.
یا شاعرانی چون کیانوش و شاملو و آتشی را که نقد هم می نویسند.
نقطه هایی از کار همه ی آن ها قابل امعان نظر است و آموزنده.
از میان نقد هایی که بر کار من شده است، من نقد کیانوش را جامع تر و مانع تر از نقد های دیگر می دانم
و مخصوصا صراحت او را که نقاط ضعفم را به رویم کشیده است و حرمت دوستی را نگاه داشته است - که در نقد باید چنین باشد - بسیار می پسندم.

محمد زهری در این بخش از مصاحبه به تحلیل نقد ادبی می پردازد:
این تحلیل او، تحلیلی رئالیستی است ولی نه رادیکال:

۱
کار نقد نویسی در چند ساله ی اخیر منطقی تر و علمی تر شده است.

این تشحیص محمد زهری حاکی از آن است که نقد ادبی در جامعه، توسعه یافته است.
خبر خوشی است.
محمد زهری اما دلیل عینی و واقعی این توسعه در یکی از عناصر روبنائی ـ ایده ئولوژیکی را مسکوت می گذارد.
مصاحبه است.
پرسش هائی مطرح می شوند و متناسب با محتوای پرسش ها، پاسخ هائی داده می شوند.
این بدان معنی است که دست و پای حکیم توده بسته است و خواه و ناخواه باید به ساز مصاحبه گر برقصد.

۲
اگر ما نواقص و نارسائی هائی را کشف و نقد می کنیم، فقط و فقط به نیت روشنگری است.
فقط و فقط به قصد نفوذ ژرفتر در مسائل مربوطه است.
و گرنه محمد زهری ژرف اندیش تر و رادیکال تر از آن است که دچار این لغزش ها باشد.
ما اهل تعارف نیستیم.
هدف ما تحلیل عینی میراث نیاکان ما ست.

۴
 کار نقد نویسی در چند ساله ی اخیر منطقی تر و علمی تر شده است.

سؤال این است که چرا و به چه دلیل؟

دلیل توسعه نقد ادبی و کمیت و کیفیت آن، تحولات زیربنائی جامعه بوده است.
منتقدین معینی که محمد زهری نام می برد، در دوره پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی ـ بورژوائی سفید زیسته اند و نوشته اند.


انقلاب سفید، جامعه را از بنیاد تکان می دهد و نکبت و رخوت فئودالی ـ مذهبی ـ قرون وسطائی را از اندام کرخت جامعه می تکاند.
عتیق ترین نهادها ـ خواه نهادهای ارتجاعی ـ فئودالی ـ روحانی و خواه نهادهای بورژوائی ـ سنتی ـ نوسازی می شوند.
فاناتیک ترین چلنگرها و اصناف دیگر نمی توانند از فرستادن دختران خود به مدرسه سر باز زنند.
پهنا و ژرفای این تکانه اما در حد بورژوائی واپسین می ماند.
نقد ادبی نیز به همین سان.


۵

پس از پیروزی اسان انقلاب سفید، همه نمایندگان همه طبقات اجتماعی در این زمینه فعال می شوند:

الف
هم بخش مدافع دستاوردهای انقلاب سفید از قبیل همین منوچهر آتشی و غیره

ب

هم بخش متعلق به طیف فئودالی ـ روحانی علنی و مستور با ظاهر سیاه و سرخ از قبیل آل احمد و شاملو و غیره


ت

هم بخش پرولتری در هیئت خود محمد زهری، سیاوش کسرائی، جوانشیر، نیک آیین، طبری، انصاری، علی اکبر اکبری، به آذین، تنکابنی و تا حدی حتی فروغ فرخزاد و محمود دولت آبادی و غیره که محمد زهری مسکوت می گذارد.
این بخش از روشنفکریت بشدت کنترل، تعقیب، سرکوب و محدود می شود.
ولی بهترین بخش نقد ادبی را همین بخش پرولتری جامعه ماقبل و مابعد انقلاب سفید عرضه می دارد.


ما بخشی از میراث این بخش از نقد ادبی را منتشر کرده ایم.
همین انتشار آثار محمد زهری نیز بخشی از همین کردوکار است.

ملت ایران عزیزتر و گرانقدرتر از فلاسفه، علما، شعرا و نویسندگان پرولتری به خود ندیده است.

۵
 
نقدهای ادبی بخش غیر پرولتری جامعه از براهنی تا شاملو و از آل احمد تا آتشی و غیره بیشتر به زباله شبیه اند تا به نقد.
این نقدهای کذائی اصلا ارزش مطالعه ندارند.

در هر جمله از نقد سیاوش کسرائی بیشتر از تمامی نقد هر کدام از این منتقدان خردستیز، اندیشه و متد آموزش داده می شود.
نقدهای ادبی منتقدین غیرپرولتری در بهترین حالت فرمالیستی اند.

این پدیده دلایل اوبژکتیو  (عینی) ـ سوبژکتیو، طبقاتی ـ معرفتی ـ نظری ـ اسلوبی دارد.
براهنی و یا شاملو و آل احمد و غیره می توانند پاشنه دهن برکشند و بسان لات و لومپنی دشنام دهند، ولی هرگز نمی توانند بسان سیاوش کسرائی در ذات آثار و اشعار نفوذ کنند و از حقیقت عینی نهفته در اعماق آثار و اشعار پرده بردارند.


۶
اما هنوز در کار نقد نویسی مقداری تعارف های دوستانه یا خرده گیری های دشمنانه وجود دارد
 و همین از ارزش کار نقد می کاهد.

این کشف محمد زهری بر صحت نظر ما دلالت دارد:
منتقدین غیرپرولتری به سبب وابستگی طبقاتی و محدودیت معرفتی، نظری و اسلوبی حتی اگر بخواهند، نمی توانند تحلیلی عینی و علمی و همه جانبه و عاری از تعارفات و حب و بغض و خبث عرضه کنند.
ایده ئولوژی ـ اگر ایده ئولوژی سوبژکت تاریخ نباشد ـ مغز آدمی را مفلوج می سازد.
حتی قلم می شکند.


 ۷
یا گاه شما در نقد نقدنویسی به دو تفسیر و تعبیر متغایر بر می خورید که در دو زمان مختلف اظهار شده است
 و این می رساند که هنوز عقیده و نظری برای نقاد پخته نشده است.

این کشف دیگر محمد زهری دلیل دیگری بر صحت نظر ما ست:
منتقدین غیرپرولتری باید هم به دلیل وابستگی طبقاتی خویش پریشان اندیش باشند و نه تنها «در دو زمان مختلف»، بلکه در آن واحد، حتی دچار تناقض باشند و هستند.

اغتشاش فکری، معیاری، سلیقه ای، علاقه ای، اخلاقی، هنجاری یکی از مشخصات اصلی طبقات اجتماعی غیر پرولتری است.
آنها حتی با بهترین نیات نمی توانند جز این باشند.
پایگاه طبقاتی شوخی سرش نمی شود.
پایگاه طبقاتی ارتجاعی، به تحریف، جعل و حتی مسخ مفاهیم و مقولات فرمان می دهد.
زبان لومپنی که خمینی و حواریون به خدمت می گیرند، نه امری ارادی و دلبخواهی، بلکه امری طبقاتی است.
فحاشی به عوض استدلال، توهین و تحقیر و تخریب به عوض تحلیل نتیجه طبیعی و خودپوی وابستگی به طبقات اجتماعی ارتجاعی ـ غیر پرولتری است.

امروزه در آثار تهوع انگیز اعضای طبقات اجتماعی واپسین چه در عرصه قصه، چه در عرصه «شعر»، چه در عرصه ترانه و موزیک و غیره، می توان شاهد همین سقوط مهیب مفهومی و زبانی و اخلاقی بود.


۸
در نقد امروز براهنی را می شناسیم که جسور است و گستاخ
دست غیب را که محتاط است
اما هنوز در کار نقد نویسی مقداری تعارف های دوستانه یا خرده گیری های دشمنانه وجود دارد 
و همین از ارزش کار نقد می کاهد.

جسارت و گستاخی حتما نباید مترقی باشد.
جسارت و گستاخی می تواند فاشیستی و فوندامنتالیستی باشد.
احتیاط نیز نشانه کنسرواتیسم (محافظه کاری) است.
هر دو می توانند خردستیز باشند و دشمن سرسخت حقیقت عینی باشند.

 
این مشخصه نیز سوبژکتیو محض نیست.
از سر تا پا طبقاتی ـ ارتجاعی است.

پیش شرط سرسپردگی به حقیقت عینی، سرسپردگی به قاضی القضات رشوه نگیر خرد است و پیش شرط سرسپردگی به خرد، سرسپردگی به پرولتاریا ست.

 
فرق و تفاوت و تضاد فلاسفه و شعرا و منتقدین ادبی و غیره توده با بقیه طبقات اجتماعی همین جا ست و به همین دلیل است.


در هستی طبیعی و اجتماعی همه چیز قانونمند است.
حتی تصادفی ترین تصادفات قانونمندند.
چه رسد به جسارت و گستاخی و احتیاط این و آن.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر