۱۳۹۳ اسفند ۱۳, چهارشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۲۴)

زهری از زبان زهری 
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳) 
 تحلیلی از 
ربابه نون 

محمد زهری
من ذاتا آدم ساکت و گوشه گیری هستم.
همیشه از حضور در جمع وحشت داشته ام.
خجالتی و کم حرف هستم.

محمد زهری اکنون خویشتن خویش را به مثابه اوبژکت شناخت (موضوع شناخت)، مورد تحلیل قرار می دهد.
به عبارت دیگر، خویشتن خویش را در آئینه خویشتن خویش منعکس می کند.
یعنی به خودنمائی می پردازد.
او اینجا عملا از خصوصیات اخلاقی خود گزارش می دهد.
او از اتیک و اخلاق خود اندکی پرده برمی دارد.

۱

این قبل از هرچیز حاکی از خودشناسی و خودآگاهی شاعر است.
این حاکی از آن است که شاعر در طول عمر خویش با خویشتن خویش نیز درگیر بوده است.
خود را سبک ـ سنگین کرده است.
خود را مورد ارزیابی عینی (اوبژکتیو) قرار داده است.
خودشناس و خودآگاه است و نه از خودبیگانه و غافل از خویشتن.

۲
من ذاتا آدم ساکت و گوشه گیری هستم.

بهترین ترفند برای درک دقیقتر و عمیقتر مفاهیم، کشف ضد دیالک تیکی آنها و تأمل ضمنی روی آنها ست.
ضد دیالک تیکی سکوت، روده درازی (پر حرفی) است.
ضد دیالک تیکی گوشه گیری، جمعگرائی است، همه جائیت، هرجائیت است.

۳

همه این خصوصیات اخلاقی فرم اند و لذا به تنهائی قابل ارزیابی و داوری نیستند.
وقتی می توان فرم معینی را مورد ارزیابی قرار داد که محتوای آن تعیین شود.

چرا و به چه دلیل؟

۴

به این دلیل که در دیالک تیک فرم و محتوا، نقش تعیین کننده از آن محتوا ست.

اتفاقا سکوت و گوشه گیری در ایده ئولوژی فئودالی نیز به عنوان سجایای اخلاقی (فضایل) تئوریزه و تبلیغ می شوند.
شیخ شیراز در این زمینه عرق فکری فراوان ریخته است.

۵


عرفای قرون وسطی نیز مبلغ سرسخت و پیگیر خموشی و عزلت بوده اند که بلحاظ فرم کمترین فرقی با سکوت و گوشه گیری محمد زهری ندارد.
اسم مستعار مولوی حتی خموش بوده است.

حالا می توان به مضرات فرمالیسم پی برد.
کسی که با طناب فرم و نمود چیزها به چاه تحلیل آنها اندر شود، بر او همان می رود که بر باخه کلیله و دمنه رفته است.

۶

این سکوت و گوشه گیری محمد زهری نیز فقط بلحاظ فرم با خموشی و عزلت شعرا،  فضلا و عرفای قرون وسطای فئودالی مشابه است.
این سکوت و گوشه گیری محمد زهری ماهیتا ضد خموشی و عزلت شعرا، فضلا و عرفای قرون وسطای فئودالی است.

۷

این سکوت و گوشه گیری شاعر، ماهیت و منشاء پرولتری ـ توده ای دارد.
برای شناخت اتیک و اخلاق محمد زهری باید اتیک و اخلاق توده مولد و زحمتکش کشور را شناخت.
سکوت و گوشه گیری شاعر توده، همان وقار و متانت و عزت دهقانان و کارگران کشور است.
سکوت و گوشه گیری شاعر توده،  تجسم (جسمیت انسانی یابی) اتیک توده ای است.

سؤال ولی این است که چرا اتیک «روشنفکر ارگانیک» (گرامشی) توده چشمگیر است، ولی اتیک خود توده و طبقه هیچ و پوچ؟

۸

دلیلش این است که طبقه حاکمه ضمن اینکه توده و طبقه را زباله تصور می کند و اصلا آدم محسوب نمی دارد، در صدد تحبیب، فریب، تخریب، تصاحب و تسخیر «روشنفکر ارگانیک» همان توده و طبقه است.
به همین دلیل منتقدین آگاه و نادان سرسپرده به طبقه حاکمه، پالان فضایل فئودالی بر گرده شاعر توده و طبقه می نهند و با معیارها و موازین اخلاقی طبقه حاکمه، به تحریف کاراکتر و شخصیت او مبادرت می ورزند.

همین محمد زهری و یا سیاوش کسرائی و یا امیر حسین آریان پور ساکت و گوشه گیر به وقت «نیاز» (محمد زهری) نشان می دهند که سکوت توده ای چگونه می تواند در طرفة العینی به نعره مهیب رعد بدل شود و گوشه گیری توده ای چگونه می تواند به حضور همه جائی و همه آنی آنان استحاله یابد.

۹
من ذاتا آدم ساکت و گوشه گیری هستم.

سکوت روشنفکران ارگانیک توده و طبقه به آرامش و سکوت ظاهری دریا و کوه شباهت دارد.
آرامش و سکوتی است که هر لحظه می تواند به توفان و آتشفشانی استحاله یابد.

۱۰

این ٰآرامش و سکوت شاعر توده ضمنا به «عقب عقب رفتن جهنده» شبیه است، برای کسب انرژی هرچه بیشتر و جهش هرچه پر توان تر و بلندتر.

چرا و به چه دلیل؟
۱۱
به این دلیل که در بستر این آرامش و سکوت است که توفان و آتشفشانی از شعر و ترانه و سرود سرشته به شور و شعور و شعار تشکیل می شود.
بدون آرامش و سکوت لازم، هرگز تفکر عمیق و دقیق امکان پذیر نمی گردد و بدون تفکر عرقریز عمیق و دقیق، هرگز اثر فکری و هنری ارجمندی تشکیل نمی یابد.

۱۲
همیشه از حضور در جمع وحشت داشته ام.

دلیل اتیکی و پسیکولوژیکی این «وحشت از جمع» علاوه بر مسائل مذکور ، در شرایط اجتماعی و بویژه سیاسی موجود بوده و است.


به عنوان مثال، اگر زمام امور به دست توده و طبقه باشد و روشنفکریت توده ای احساس خطر از هر نوع نکند، این وحشت نیز دود می شود و حضور مستمر شاعر در برزن ها و انجمن ها امری طبیعی و عادی می گردد.

۱۳

یکی از دلایل وحشت شاعر از جمع، به احتمال قوی، انضباط آهنین او و فرم دقت مند تشکیل نظر از سوی او ست.

اگر به سخنان محمد زهری بدقت نظر کنیم، در می یابیم که چه انضباط و دقت خارائینی بر آنها حاکم  است.
برای تشکیل اندیشه ای با این کیفیت به سکوت و گوشه گیری مورد نظر شاعر نیز نیاز مطلق هست.
در جار وجنجال جمع نمی توان تمرکز حواس داشت و دقیق و عمیق اندیشید.

۱۴

بی همانندی محمد زهری احتمالا به همین دلیل نیز است.
محمد زهری حتی با سیاوش کسرائی تفاوت جدی دارد، چه رسد به کیانوری و آن و این.

ما هنوز این یگانه کیمیا را به خوبی نمی شناسیم.
ولی خصوصیات ایده ئولوژیکی  او کلاسیک اند.

۱۵
خجالتی و کم حرف هستم.

اگر منظور از مفهوم «خجالتی»، حیامندی و شرم مندی باشد، این یکی از خصوصیات کلاسیک انقلابیون پرولتری است.
مارکس در پرخاشنامه ای به حریفی می نویسد:
«شرم کردن خصلتی انقلابی است.
اگر خود را به قصد عوامفریبی، انقلابی جا نمی زنی، شرم کن.» (نقل به مضمون)

۱۶

کم حرفی می تواند به دلایل مختلف و حتی متضاد باشد.
یکی از پیش شرط های کم حرفی، می تواند فقدان توان تفکر و فکر باشد.
کسی که کله اندیشنده نداشته باشد، طبیعی است که اندیشه فقیر باشد و کمحرف.

محمد زهری اما متفکری طراز نوین است و در کله، مغز اندیشنده ی ستایش انگیزی دارد.

حالا باز هم می بینیم که فرمالیسم چه چاه مهیبی بر سر راه خلایق است.

۹


دلیل کمحرفی محمد زهری علاوه بر اتیک پرولتری او، رادیکالیته و ژرفای تفکر او و ضمنا کیفیت متعالی سخن او ست.
همین خصلت را هگل و مارکس و انگلس و برشت و غیره نیز داشته اند.
در جمله موجز و مختصری از هگل و مارکس و انگلس و برشت و غیره، دریایی اندیشه گنجانده می شود و در اختیار خواننده و شنونده قرار می گیرد.

انسان ها هرچه رادیکال تر و عمیق تر بیندیشند، به همان اندازه عام تر می اندیشند و هر چه عام تر بیندیشند، سخن شان به همان اندازه فشرده تر، مختصرتر، موجزتر، غلیظ تر و غنی تر می گردد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر