۱۳۹۳ اسفند ۱۷, یکشنبه

خردستیزی دیروز و امروز (2) فعلیت انتقاد گئورگ لوکاچ از خردستیزی


پروفسور دکتر اریش هان
( 1930 ـ 2014)
فیلسوف و جامعه شناس آلمانی
برگردان شین میم شین

1
تعاریف مفهومی

·        برای توضیح منظور لوکاچ از    خردستیزی (ایراسیونالیسم) اغلب و بحق به تعریف زیر او اشاره می شود:
·        «کاهش فهم و خرد، تجلیل بدون انتقاد ازالهام (اینتوئی سیون)، تئوری شناخت اشرافی، رد پیشرفت تاریخی، اسطوره سازی و غیره موتیف هائی اند که ما در دکه هر ایراسیونالیستی باز می یابیم.»
·        (لوکاچ، «تخریب خرد»، 1954، ص 10)

1
·        «آگنوستیسیسم (ندانمگرائی)، رلاتیویسم (نسبیت گرائی)، نیهلیسم (پوچی گرائی)، تمایل به اسطوره سازی، عدم انتقاد، ساده لوحی و خوش باوری، انتظار معجزه، پیشداوری های راسیستی، کینه نژادی و غیره» گشتاورهائی اند که در خردستیزی (ایراسیونالیسم) کلاسیک زمان هیتلر نقش مهمی بازی کرده اند.
·        (لوکاچ، «تخریب خرد»، 1954، ص 74)


2
·        عوامل نامبرده که در کتاب «تخریب خرد» با مثال های مشخصی تکمیل می شوند، خصایصی اند که به نحوه و نوع  روند شناخت مربوط می شوند و یا می توانند نتیجه آن باشند.

الف
·        این امر با واقعیت حیات معنوی جامعه منطبق بوده است.

ب
·        این دو نمی توانند مجزا از یکدیگر پدید آیند.

ت
·        خردستیز (و یا خردگرا) نامیدن یک جریان و یا طرح فلسفی، مانع مشخص کردن آن با صفات دیگر نمی شود.

3
·        در ادبیات لوکاچ، گاهی تعاریفی از مفاهیم ارائه داده می شوند، که اگرچه لوکاچ بانی آنها ست، ولی بعدها بطرز بارزی وارونه شده اند.
·        (مراجعه کنید به  توم روکمور، «لوکاچ راجع به راسیونالیته و ایراسیونالیته»)

4
·        لازم است به موردی اشاره کنیم که بنظر من بناحق لوکاچ را متهم می کنند که گویا در کتاب «تخریب خرد» تضاد خردگرائی و خردستیزی را بیش از اندازه و تضاد میان ماتریالیسم و ایده آلیسم را کمتر از حد لازم مورد بررسی قرار داده است.
·        ولی از آنجا که هر کدام از دو جفت متضاد، معنی مستقل خود را دارد، توجه بیشتر به یکی به معنی کم بها دادن به دیگری نیست.
·        علاوه بر این مطالعه دقیق اثر لوکاچ نشان می دهد که انتقاد او از ایده آلیسم فلسفی و دفاع مستدل او از ماتریالیسم بی عیب و نقص بوده است.
·        (لوکاچ، «تخریب خرد»، 1954، ص 90)

5
·        لوکاچ با افشای گمراهی های ناشی از نظریات ایراسیونالیستی، به دفاع پیگیر از ماتریالیسم می پردازد و در شرح حال مصاحبه ای خود بدلایلی اشاره می کند که چرا او در کتاب «تخریب خرد» ایراسیونالیسم و راسیونالیسم (خردستیزی و خردگرائی) را در  کانون توجه خود قرار داده است.
·        (لوکاچ، «تفکر جان بدر برده»، 1981، ص 141، 165)

·        برای تدقیق بیشتر می توان به آثار دیگر او مراجعه کرد.

6
·        او در سال 1934 در مقاله ای تحت عنوان «کارل مارکس و فریدریش تئودور فیشر» از متفکرین لیبرالی نام می برد که در عصر امپریالیسم، بکمک اسطوره سازی، خردستیزی را به یک اسلوب (متد) تبدیل و بدین طریق راه گذار از یک اسلوب به یک جهان بینی را هموار کرده اند.
·        (لوکاچ، «راجع به تاریخ استه تیک»، 1954، ص 277)

7
·        تذکری که او در سال 1946 (در سخنرانی اش در ژنو) می دهد، حاکی از آن است که او جریان خردستیزی (بمعنی محدود کلمه) را در روند کسب شناخت جا می دهد و از فاشیسم به عنوان یک جهان بینی، بمثابه سقوط به دره «تئوری های معرفتی ـ نظری ایراسیونالیستی اجتماعی ـ اخلاقی ـ اشرافی» نام می برد.
·        (لوکاچ، «تفکر انقلابی»، 1984، ص 197)

8
 هانس هاینتس هولتس (1927 ـ 2011)
در دوران دبیرستان به سبب فعالیت ضدفاشیستی توسط گستاپو بازداشت و محبوس می شود.
دکترای فلسفه از دانشگاه فرانکفورت تحت نظر ارنست بلوخ
کار در زمینه سیاست، هنر، فلسفه، تاریخ فلسفه
پروفسور فلسفه در دانشگاه ماربورگ و هلند
در همکاری با دومه نیکو لوسوردو، انتشار مجلهً (توپوس) ـ خدمات بین المللی به تئوری دیالک تیکی ـ را بعهده داشته است.
آثار:
وحدت و تضاد
تاریخ مسائل دیالک تیک در عصر جدید 3 جلد (1997  ـ 1998)
گردنه بزرگ راهزنان ـ مذهب و مبارزه طبقاتی در قرون وسطی (1999)

·        هانس هاینتس هولتس خودویژگی نظریه لوکاچ در باره خردستیزی را در قطع رابطه شناخت خردگرا با واقعیت و پناه بردن به خودمختاری مبتنی بر الهام (اینتوئی سیون)، دسیزیونیسم و ندانمگرائی می بیند.

9
·        ایراسیونالیسم و راسیونالیسم (خردستیزی و خردگرائی) نشاندهنده چگونگی ساختمان نظری و علمی یک جهان بینی اند.
·        (هانس هاینتس هولتس، « لوکاچ و ایراسیونالیسم» (در مانفرد بور، «تاریخیت و فعلیت»)، 1985، ص 65، 70)

الف
·        و لذا فونکسیون جهان بینانه خردستیزی فلسفی جدید می تواند در تدارک متدیک مواضع محتوائی و حمایت از آنها خودنمائی کند. 

ب
·        برای انکار هرگونه قانونمندی در جامعه و تاریخ (به عنوان مثال) لازم است که رابطه معرفتی انسان ها با واقعیت مخدوش شود، به سمتی غلط منحرف گردد و بوسیله شیوه دیگری از درک واقعیت جایگزین گردد.

ت
·        بدین طریق است که توجه اصلی به پدیده های ظاهری معطوف می شود و کشف روابط و پیوندهای ماهوی موجود امکان ناپذیر می گردد.

10
·        لوکاچ در سال 1966 در مقدمه ای بر کتاب «از نیچه تا هیتلر و یا خردستیزی و سیاست آلمانی» و در چند فصل از کتاب «تخریب خرد»، به رابطه خردستیزی با واقعیت اشاره می کند.

الف
·        در حالیکه او در کتاب «تخریب خرد»، از «پیوندهای جهان بینانه» صحبت کرده بود، اینجا گرایشات ایراسیونالیستی در سیاست خارجی امپریالیستی دولت قیصر آلمان را در کانون توجه ویژه خود قرار می دهد.

ب
·        انتخاب کلمه در این مورد بسیار جالب است:
·        طرح استراتژیکی اصلی این سیاست را «ضد واقعیت» (ایررئالیته) تشکیل می دهد.

ت
·        هدف، تبدیل آلمان به یک قدرت جهانی بوده است.

پ
·        به جای درکمین نشستن محتاطانه در میان تضادهای منافع بزرگ تاریخ در آن زمان، با کوته بینی مبتنی بر خیالپروری به نبرد حیاتی ـ مماتی بر سر حاکمیت جهانی و یا سقوط به قهقرا اقدام می شود.

ث
·        حتی در چارچوب روابط امپریالیستی موجود، امکان موضعگیری های دیگری وجود داشته است.

ج
·        ولی در پیش گرفتن یک استراتژی «واقعیت ستیز» (ایررئالیستی) هم از سوی بیسمارک و هم از طرف ویلهلم دوم ترجیح داده می شود.

ح
·        اما علت این «خطا» در مورد بیسمارک ظاهرا در تشخیص غلط وضع استراتژیکی آلمان بوده است، در حالیکه در مورد ویلهلم دوم باید آن را در یک خردستیزی بی پایه ناشی از خودپرستی و خودستائی دید.

خ
·        این خردستیزی، بلحاظ روانشناسی به شخصیت ویلهلم دوم مربوط می شود.
·        ریشه های آن را باید در گذشته آلمان، در تشکیل به تعویق افتاده و ارتجاعی ملت و عواقب وخیم این توسعه جستجو کرد.
·        «و تصادفی نیست که اکثریت عظیم روشنفکران آلمان، به هنگام شروع جنگ، شیفته وار به این خردستیزی استراتژیکی می پیوندند.
·        اینجا ایده های 1814 به مقابله با ایده های 1789 (انقلاب فرانسه) برمی خیزند. »
·        (لوکاچ «از نیچه تا هیتلر و یا خردستیزی و سیاست آلمانی» 1966 ، ص 14)
11
·        لوکاچ، بدین طریق، نکته محوری خطای سیاسی ناشی از خردستیزی را مورد تأکید قرار می دهد.

12
·        بویژه در ترکیب ایدئولوژی با سیاست است که خردستیزی تأثیر خود را در پهنه پهناوری، در فلج کردن معنوی شعور توده ای به جا می گذارد.

·        (این مسئله در مورد ج. ا. هم صادق است. مترجم)  

13
·        موفقیت شتابان فاشیسم در آلمان و مقبولیت یافتن شعارهای ماجراجویانه (آوانتوریستی)  را لوکاچ ـ بلحاظ ایدئولوژیکی و فرهنگی ـ عمدتا ناشی از آن می داند که خردستیزی توان قضاوت نقادانه توده ها را مخدوش کرده و آنها را برای پذیرش اسطوره ها آماده ساخته و نگرش رئالیستی به تاریخ و زمان حال را منحرف کرده بود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر