۱۳۹۳ آذر ۱۲, چهارشنبه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (37)


نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد
  
تحلیل شعر «شبتاب»
ادامه

تزششم
شاعر هیچگاه از چراغش که اغلب یا در اتاق و یا بر دریچه او ست، جدا نیست.

·        سیاوش ظاهرا شعر زیر را که ما از نیما نقل کردیم، به خاطر ندارد:

من که در ره، چراغ راه خودم
چون فرو در شب سیاه خودم؟


·        اگر سیاوش این بیت را به خاطر داشت، بیشک نقل می کرد و برای اثبات صحت نظر خویش به مثابه فاکت و مدرک به خدمت می گرفت.
·        چراغ نیما نه فقط در اتاق او و یا بر دریچه او، بلکه در خویتشن او ست.
·        نیما سوبژکتی چراغمند است.
·        نیما شاعر خردمند و خودآگاه است.
·        تفاوت نیما با بقیه شعرا در همین چراغمندی او ست.
·        نیما چراغ تئوری را چنان به قول مارکس، «از آن خود کرده» که با او به دجت رسیده است:
·        چراغ راه خویشتن خویش شده است.
·        وحدت دیالک تیکی شاعر و شعور رهائی بخش.  
·        نیما در حقیقت چراغ جاندار رونده است.
·        اگر فلسفه نیما تحلیل شود، این مسئله آشکارتر می گردد.
·        تحلیل فلسفه نیما اما کار آسانی نیست.
·        ما ابیاتی از آن نیما را به صد زحمت مورد تأمل قرار داده و منتشر کرده ایم.
·        البته با توجه به شعر شبتاب و اشعار نقل قول شده از سوی سیاوش، حق با سیاوش است.

تز هفتم
گوئی این چراغ را چون نگین درشتی در کالبد نیما کار گذاشته اند.

·        به خاطر نداشتن شعر یاد شده اما سبب نمی شود که سیاوش از محتوای آن بی خبر باشد:
·        سیاوش در این تز مفهوم «چراغ راه خود بودن» نیما را بروشنی بازگو می کند:
·        «کارگذاشتن چراغ چون نگین درشتی در کالبد خویش!»
·        یکی از اعجاز بینش ماتریالیستی ـ دیالک تیکی همین است.
·        سیاوش در درک بینش ماتریالیستی ـ دیالک تیکی و کاربست خلاقانه آن نظیر نداشته است.
·        جایش چه خالی است.
·        رهبر روشن ضمیر خلق.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که سیاوش  چگونه به این حقیقت امر پی برده است؟

·        از دو حالت قصه خالی نیست:
·        یا سیاوش کلیات نیما را هضم کرده و این برداشت در ضمیر او ته نشین شده و اکنون دوباره احیا می کند و به خدمت می گیرد و یا به جهان بینی نیما چنان واقف است که آن را بدرستی حدس می زند.
·        برای اثبات تیزاندیشی خارق العاده سیاوش همین حقیقت امر کافی است!

·        نیما با چراغ خویش به وحدت دیالک تیکی رسیده است!
·        چراغ ـ به مثابه آگاهی ـ جزو خودآگاهی نیما ست!
·        چراغ بسان نگین درشتی انگار در ضمیر و در دل او ست!

تز هشتم
از کتاب «فریادهای دیگر»
چراغ، چراغ اندیشه های او ست که از او می تراود و شیفتگان نور و روشنائی را به سوی خویش می کشد و یا از دور به بیداران چشم انتظار علامت می دهد و درآمیختگی شاعر با چراغ تا حدی است که گاه نمی توان آنان را از یکدیگر جدا کرد.

·        سیاوش در این تز، وحدت دیالک تیکی نیما و چراغ را به تشریح می نشیند:

1
چراغ، چراغ اندیشه های او ست.

·        این برداشت سیاوش، روی هم رفته همان برداشت ما ست:
·        نیما تئوری رهائی بخش را هضم کرده است!
·        نیما چراغ رهنما را به قول مارکس، «از آن خود کرده» و ارگانیزه کرده است!
·        چراغ، خطوط اصلی شعور نیما را تشکیل می دهد.
·        چراغ به قول سیاوش اندیشه های نیما ست!

·        گذاشتن علامت تساوی میان چراغ و اندیشه از سوی سیاوش دقیق نیست:
·        کسی که دیوان نیما را به هر مصیبتی خوانده باشد، در می یابد که با اعجوبه ای از جنس هگل سر و کار دارد:
·        نیما چراغ رهنما را با تمامت آن از آن خود کرده است.

·        روشنفکران ایرانی عمدتا آیاتی از رسولان رهائی را بطور سطحی ازبر می کنند و طوطی وار بر زبان می رانند.
·        نیما اما متد و اسلوب جهان بینی پرولتاریا را از آن خود کرده است:
·        تجهیز به این کیمیای تفکر، امکان آن را پدید می اورد که نیما خود بیاندیشد، بی نیاز از آیات رسولان رهائی، حتی!

·        درک اشعار نیما از این رو دو چندان دشوار می شود.
·        برای درک بینش نیما باید ساز و برگ بینشی نیما را دقیقا شناخت.
·        نیما حتی از خود سیاوش ـ که بی تردید، در تکدانه ای است ـ ژرف اندیش تر و تیزبین تر است!
·        اندیشه های نیما از اصالت خاصی برخوردارند:
·        آنها اندیشه های خاص نیما هستند!

·        چراغ نیما در هر صورت دیالک تیکی از تئوری و متد (اسلوب)  است!
·        نیما بدون چنین چراغی هرگز نمی توانست به خوداندیشی خودمختار دست یابد.

2
چراغ، چراغ اندیشه های او ست که از او می تراود.

·        شگفتا!
·        سیاوش درست همان برداشت ما را بر زبان می راند:
·        از اندام نیما بسان چراغ تفکر، اندیشه های نیمائی می تراوند، درست بسان چراغ که از اندامش نور می تراود!

·        نور چراغ شیره جان چراغ است!
·        نور چراغ نور اصیلی است که نتیجه سوزش بی امان خود چراغ است!
·        اندیشه های نیما نیز به همین سان!
·        اندیشه های نیما نتیجه مشقت فکری عرقریز نیما هستند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر