۱۳۹۳ آبان ۲۳, جمعه

تاملی در تحلیل تخیلی فرج سرکوهی (9)


کیانوری و اسکندری در قاب دو مصاحبه
فرج سرکوهی
تحلیلی از یدالله سلطان پور
  
مصاحبه اول
نورالدین کیانوری
ادامه

قرار مصاحبه با نورالدین کیانوری را یکی از همکاران گذاشت.
در برخورد نخستین مرا، با نام حسین رهرو، و خانم همکار مرا 
 خبرنگارانی جوان و ناآگاه از تاریخ چپ پنداشت.

·        در این جمله حریف، از روندهای روانی او پرده برمی افتد:
·        معنی اصلی و مستور این جمله این است که حریف و «ضعیفه» همکار او، نه «خبرنگارانی جوان و نا آگاه از تاریخ چپ»، بلکه خبرنگارانی خبره و آگاه از تاریخ چپ بوده اند.
·        و خدا می داند که منظور علامه دهراز «تاریخ چپ» چیست.

·        این جمله ضمنا دال بر فهم و فراست پسیکولوژیکی خارق العاده حریف است.
·        آن سان که او روندهای پسیکولوژیکی نور الدین کیانوری را هم به یقین تعیین می کند.


·        محمد رضا شاه پس از دیدار با استالین در خاطراتش نوشته بود:
·        «استالین ترسناک نبود.
·        من اصلا ازش نترسیدم.»  
·        (نقل به مضمون)  

·        حریف از نورالدین کیانوری نه تنها نترسیده، بلکه حتی خودش را جای او گذاشته و روندهای او روانی را کشف کرده است.

·        یکی باید فروید و یونگ و اجامر امپریالیستی دیگر را خبر کند که بیایند و برای روانکاو وطنی ما لنگ بیندازند.

1
ما اما به مجموعه ای از اعلامیه های حزب در طول تاریخ آن
و به اطلاعات کافی در باره مواضع سیاسی او
و تاریخ حزب و چپ ایران مجهز بودیم.

·        منظور از «تاریخ چپ» همین است.
·        نگاهی به اعلامیه های دستچین شده حزب توده و یاد داشت چند شعار مختصر و مفید و احیانا هارت و پورت هائی از امثال خویش.

·        این درست همان هنری است که خبرنگاران وابسته و سرسپرده به طبقه حاکمه در غرب بلدند.

2
و کیانوری پس از چند سوال و جواب و پس از آن که چند بار
با استناد به اعلامیه های قدیمی حزب به تناقض های او اشاره کردم
به آمادگی ما پی برد.

·        معلوم نیست که چرا حریف عنوان «مصاحبه با کیانوری»  را برای جفنگ خود انتخاب کرده است.
·        چون او را دم به دم سخن از جدل ایده ئولوژیکی است.

·        نماینده سرسپرده طبقه حاکمه نه به نیت مصاحبه با رهبر حزب توده، بلکه برای جدل با او اعزام شده است.
·        هدف حریف نه انعکاس نظرات رهبر حزب توده، بلکه مچگیری از او و تخریب اعتبار او ست.

·        وقتی از قلابی بودن «چپ»  نو سخن می رود، به همین دلیل است.

3

·        طبقه حاکمه جدید هم طبری و کیانوری را به همین نیت به «مناظره» تلویزیونی دعوت کرده بود.
·        گرداننده «مناظره» و رقبای سیاسی حزب توده هم بسان حریف به «اعلامیه های قدیم حزب توده و به مواضع سیاسی او و تاریخ چپ» وقوف کامل داشتند و مرتب به خیانت های حزب توده و محور شر بودن شوروی و فقدان آزادی و دموکراسی در اتحاد شوروی اشاره می کردند.

·        آیت الله بهشتی اصرار داشت که در اتحاد شوروی حزب جمهوری اسلامی تشکیل شود، طیب حتی به جفنگیات «فیلسوف نماها» (ناصر مکارم شیرازی) تسلط وافر داشت و اثبات می کرد که مارکس با گفتن اینکه «همه چیز در تغییر است، مگر اصل تغییر» دچار تناقضگوئی شده و دکتر پیمان حتی می دانست که حزب توده اوپورتونیست است.
·        و خدا فقط می دانست که منظور او از «اوپورتونیسم» چیست.

·        چنین اند شیران عیران زمین.

4
جدال چندبار بالا گرفت
از جمله در باره شکست ۲۸ مرداد،
ارتباط حامی و مراد او عبدالصمد کامبخش با دستگاه های پلیس مخفی شوروی
و پیروی حزب توده از شوروی.

·        مفهوم مرموز وقوف عمیق حریف به « تاریخ چپ»، اکنون مورد رمزگشائی قرار می گیرد:

5
جدال چندبار بالا گرفت
از جمله در باره شکست ۲۸ مرداد  

·        وقوف به تاریخ چپ یعنی اینکه مسبب و مقصر در کودتای 28 مرداد و پیروزی سهل و آسان دربار و امپریالیسم، حزب توده بوده است.
·        حزب توده ای که نه در رأس حکومت، بلکه تحت سرکوب و تعقیب بوده است.
·        حزب توده ای که دستگاه دولتی با ارتش و پلیس و ژاندارمری نه تحت فرمان آن، بلکه بر ضد آن بوده است.

6
·        چرا حریف به مثابه سرکرده «چپ» نو «مصاحبه» ای جدل آمیز با سران جبهه ملی نمی کند که قدرت حاکمه در زمان کودتای 28 مرداد بوده است؟

·        حتما به این دلیل که سران جبهه ملی در این زمان، جزو دولت موقت مهدی بازرگان بوده اند.
·        و مصاحبه جدل آمیز با حکومتی ها نه مصلحت است و نه برای مجله تیراژ می آورد.

·        وقتی بی پرنسیپی به درجه پرنسیپ ارتقا داده می شود، آدمی به چنین روزی می افتد که حریف «چپ» نو افتاده است.

7
عبدالصمد کامبخش
جدال چندبار بالا گرفت
از جمله در باره ارتباط حامی و مراد او عبدالصمد کامبخش
با دستگاه های پلیس مخفی شوروی

·        فرمولبندی سرکرده ی «چپ» نو را باش.

·        عبدالصمد کامبخش یکی از بزرگ ترین سرکردگان توده ها بوده است و حریف او را بی شرمانه به لجن می کشد و بسان طبقه حاکمه تا حد راط حزب توده با «دستگاه های پلیس مخفی شوروی»  تنزل می دهد.

·        اگر حزب توده با حزب کمونیست شوروی و دیگر احزاب کمونیست ارتباط داشته، این ارتباطات امری طبیعی و ضروری بوده اند.
·        طبقه کارگر طبقه ی ملی ـ بین المللی همزمان است و رهایش آن در مقیاس ملی، به معنی تقویت رهایش طبقه کارگر جهانی است.

·        ضمنا میان همه احزاب و سازمان های طبقه حاکمه هم در سطوح ملی و هم در مقیاس بین المللی روابط بمراتب بدتری برقرار است.

8
·        احزاب کمونیست، اعضای خانواده رنج اند و رابطه میان اعضای این خانواده رنج نه ننگ بلکه فخر است.
·        حتی اگر عبدالصمد کامبخش با پلیس مخفی شوروی ارتباط بگیرد، این ارتباط محتوا و ماهیت بکلی دیگری دارد تا ارتباط سرسپردگان طبقه حاکمه با سیاو انتلجنس سرویس و موساد و غیره.
·        پلیس مخفی شوروی حامی رهایش توده ها بوده است و نه دستگاه سرکوب آن.

·        در همین جا نیز طرز «تفکر» فرمالیستی حریف عربده می کشد.
·        حریف فکر می کند که فرم و نمود تعیین کننده است و نه محتوا و ماهیت.

·        به همین دلیل برای حریف و عوام الناس بی شعور، سیا و انتلجنس سرویس و موساد و غیره تفاوتی با سازمان های اطلاعاتی انقلابی ندارند.

·        اتفاقا کیانوری در «مناظره» کذائی سعی در توضیح انترناسیونایلسم پرولتری داشته است.
·        ولی آنتی کمونیسم برای کسی گوش شنوا و دراکه فهمنده باقی نمی گذارد.

9
جدال چندبار بالا گرفت
از جمله در باره پیروی حزب توده از شوروی.

·        حریف یا واقعا ساده لوح و ابله است و یا عمدا خود را به کوچه علی چپ می زند تا به تخریب اعتبار حزب توده نایل آید.

·        آنچه در تجربه اخیر به وضوح آشکار گشته، درست برعکس جفنگی است که حریف بطور مکانیکی تکرار می کند.
·        حزب کمونیست اتحاد شوروی، دفاع حزب توده از خط خمینی را نه درست، بلکه نادرست می دانست و تلاش داشت که کیانوری تجدید نظر کند.

·        احزاب کمونیست وابسته به حزب کمونیست شوروی نبوده اند.
·        برادر و فرزند حزب کمونیست شوروی بوده اند و رابطه فی مابین در دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی تعیین و تعریف می شد و می شود.
·        درست به همان سان که رابطه اعضای خانواده با مادر ـ پدر در دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی تعیین و تعریف می شود.

·        به همین دلیل برای درک و توضیح منافع طبقه کارگر به فلسفه نیاز است.
·        به ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی نیاز است.

·        بدون فلسفه، بدون خرد اندیشنده، نمی توان منافع طبقه کارگر را کشف و درک کرد و توضیح داد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر