۱۳۹۳ آبان ۱۱, یکشنبه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (31)


نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد
  
تحلیل شعر «شبتاب»
ادامه

3
مضمون (محتوای) شعر «شبتاب» 
ادامه
سیاوش

شبتاب

«هنوز از شب، دمی باقی است!»
می خواند در او، شبگیر
و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو.

به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من

نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
در این تاریکمنزل می زند سوسو.

 سیاوش
مفهوم «شبگیر»

گذشته از معنای پیش از سحر و گرگ و میش که معانی زمان آنند، شبگیر را به صدای پرندگان شبخوان و مخصوصا آوای رهگاری در شب که از جائی به جائی سفر می کند، نیز معنی کرده اند که در اینجا چه غریو مرغکی سرگردان یا آوای مسافری بی چهره باشد، این یا آن، بیدار ماندگانی در شب اند
که از جائی بریده و به جائی نرسیده
و به هر تقدیر در دام شب و یا در گیرودار با شب.
می گویم «در گیرودار و گرفتار»، چون وقتی دانستیم که نیما شب را مظهر اهریمنی و زنده و در کار می داند، بنا بر این، در واژه های ترکیبی او با شب باید کاربرد اضافی دیگر را که معمولا در فرهنگ های لغت نیست، بیفزاییم.
چنان که وقتی می گوید: «به شب آویخته مرغ شب آویز»، سخن از گلاویز شدن مرغ پیکار جوئی با شب است و نه آویزان شدن مرغی از بدنه یا دیواره شب.

·        این فراز از تحلیل سیاوش خیلی نه تنها نوآورانه، ژرف اندیشانه و تیزبینانه، بلکه به معنی حقیقی کلمه، خلاقانه است.
·        برای باز تعریف این چنینی  مفاهیم شاید شناخت شاعر و خط ایده ئولوژیکی او نقش تعیین کننده داشته باشد.
·        چون پیش شرط همین معنی کردن شبگیر به مثابه شبگرفته و یا اسیر در دام شب و یا معنی کردن شباویز به مثابه شب ستیز، شناخت ژرف سمتگیری سیاسی و ایده ئولوژیکی نیما ست.
·        ما هم همین برداشت سیاوش را به سهم خود مورد تأمل قرار می دهیم تا هم آموخته های خود از سیاوش را تعمیق بخشیم و هم احیانا به محک باز اندیشی زنیم:

«هنوز از شب، دمی باقی است!»
می خواند در او، شبگیر
و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو.

·        شب هنوز به حضور نکبت بارش ادامه می دهد.
·        شب اما با ضد دیالک تیکی خود همبستر است:
·        شبگیر در آن می خواند.
·        شبگیر خنجر آوازش را بر سینه شب فرو می کند.

·        سیاوش شبگیر را نخست از دید نیما معنی می کند:

1
·        مرغک آوازخوان در ظلمات شب که با پلی از آواز، با همگنان خویش پیوند برقرار می کند، دلگرمی می دهد و دلگرمی می ستاند، نیرو می دهد و نیرو می ستاند تا نبرد بر ضد ظلمت قیرگون ادامه یابد.

2
·        رهگذری تنها که با مشقتی جانفرسا ضمن هراس از افتادن به چاله ها و چاه ها از دل تیره شب به سوی مقصد خویش راه می گشاید و با آوازش پیله هراس از تنهائی را از هم می درد و در ضمن شیشه سکوت سهمگین شب را در هم می شکند.

·        شبگیر نیما ـ در هر حال ـ سوبژکت شب ستیز صبح خواهی است!

·        شبگیر ـ خواه مرغک شبخوان و خواه رهگذر صبح خواه ـ سوبژکتی کوشا و فعال و مبارز است:
·        به جای تن در دادن به تحمل سکوت و ظلمت، به مصاف حتی المقدور با هر دو برمی خیزد، به پذیرش وضع موجود تن در نمی دهد  و به نفی آن کمر می بندد.
·        همین است برداشت سیاوش از این مفهوم شعر:
·        پیگیری مبارزه طبقاتی حتی زمانی که تو در اقلیتی و بظاهر ناچیزی!

 سیاوش
مفهوم «شبتاب»

شبتاب که نام شعر را به خود اختصاص داده، حشره ای است که نیمی از تنش به سبب دارا بودن خاصیتی فسفری در شب می درخشد.
شبتا ب ها غالبا در شب ها وبیشتر در شب های طولانی کنار بیشه ها و روی سواحل پروازهای کوتاهی می کنند و سر را در ماسه ها فرو می برند و قسمت روشن خود را بالا نگه می دارند 
و به همین سبب، منظره ای وهم انگیز و رؤیائی بر کرانه ها می سازند.
نیما می گوید: 
«و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو»، چون بار دیگر  و در پایان باز به این نام می پردازیم،
اینک دست از این جرقه جاندار برمی داریم.
شبتاب را در ساحل رها می کنیم و به ساحل می پردازیم.

·        سیاوش راجع به مفاهیم شعر، هرچه می داند در اختیار خواننده می گذارد.
·        بسان جراحی که تک تک اعضای اندام را به دستیاران آموزنده خویش توضیح می دهد، سیاوش نیز با مفاهیم شعر همین رفتار را دارد.
·        وفاداری سیاوش به علوم منفرد (شیمی و فیزیک و غیره) از پیوند ارگانیک مارکسیسم با علوم منفرد نشئت می گیرد و این ویژگی خودویژه ی سیاوش تحسین هر خردمندی را برمی انگیزد.
·        از سراپای سیاوش اصالت و خلوص می ریزد.
·        چنین پدیده ای در جامعه ای آلوده به رنگ و ریا نادر و کمیاب است!

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر