۱۳۹۳ آبان ۲۰, سه‌شنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (206)

اثری از مجید افسر
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس   
فصل ششم
متافیزیک
برگردان شین میم شین
بخش نهم
روانشناسی استحاله یافته به متافیزیک:
کارل گوستاو یونگ
لودویگ کلاگس

قسمت اول
 کارل گوستاو یونگ
ادامه  

9
·        روان شناسی کارل گوستاو یونگ، روانشناسی رستگاری است که به تراپی (روان درمانی) استحاله یافته است.
·        برای اینکه در قاموس یونگ، شکاف در «من» است که موجب فاجعه و فلاکت تاریخی شده است و بی نظمی هستی را فقط در «من» می توان از بین برد.

الف
·        عقلانیت (راسیونالیته) که هادی زندگی روزمره است، از لایه های تحتانی روان، یعنی از بنیاد ماهوی واقعی انسان قطع رابطه کرده است و در تضاد با آن قرار گرفته است.

ب
·        بنیاد ریشه ای بشری باید با فعال سازی مجدد دانش های تجربی بدوی بشریت آزاد گردد.
·        دانش های تجربی بدوی ئی که در اساطیر و افسانه ها، در حکایات و قصص الهی عینیت یافته اند و به مثابه تصاویر در اندرون ما ته نشین شده اند و برای ماهمچنان و هنوز اعتبار دارند، یعنی به رفتارهای ما سمت و سو می بخشند.

ت
·        این ناخود آگاهی با مکانیسم های درونی اش مطالبات خود را در فرم تصاویر رمز آمیزی بر پرده آگاهی (شعور) ما می اندازد، که به سبب رمز آمیزی اش، خودفریبی ها پدید می آیند.
·        خودفریبی هائی که می توانند حتی به اختلال کلیت روحی آدمی منتهی شوند.  

10
·        بنظر یونگ، وظیفه طب و رسالت متافیزیکی روانپزشکان عبارت است از برقرارسازی مجدد وحدت بر باد رفته.
·        چگونه؟
·        از طریق کشف نیروهای محرکه ناخود آگاه و ازطریق هماهنگ سازی شخصیت با قوای بدوی اسطوره ای ـ کلکتیو.
·        یعنی انطباق بخشیدن حال حاضر تاریخیِ یکباره موجود با کلیشه حیاتی ماقبل تاریخی ـ ابدی در تفکر و خواهش (اراده)   

11
·        این بدان معنی است که هر فرد انسانی باید کاملا در خود فرو رود (درونگرائی ژرف) تا بتواند به بازتشکیل وجود ماقبل تاریخی خود نایل آید.    

12
 زیگموند فروید (1856 ـ 1939)
پزشک، روانشناس، منتقد مذهب
از اطریش
مؤسس روانکاوی

·        روانشناشی زیگموند فروید بلحاظ فلسفی متناقض است:  

الف
·        این روانشناسی از سوئی در تلاش است تا به درک عقلی «لایه های به اصطلاح تحتانی» روان و پژوهش علمی ساختار و قانونمندی های آنها نایل آید.   

ب
·        در فرضیات حکمی فروید اما از سوی دیگر، نظرات متافیزیکی مستور وارد می شوند و او نهایتا در جریان توسعه تئوری اش بی کمترین شرم به تزهای ماقبل تاریخی و آنتروپولوژیکی می رسد که با پسیکو ـ متافیزیک ایراسیونالیستی (خردستیز) در رابطه اند.   

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر