۱۳۹۳ آبان ۱۶, جمعه

سیری در حماسه داد (119)


اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه
 راه توده  
ویرایش از شین میم شین

فصل دهم
تراژدی  در شاهنامه

بخش اول
گشتاورهای تراژیک در شاهنامه
  
مضمون اصلی دو تراژدی بزرگ شاهنامه
ـ  رستم و سهراب و رستم و اسفندیار ـ

·        پاسخ این پرسش، کلیدی است برای درک جانب دیگری از بینش سیاسی- اجتماعی فردوسی و محتوای واقعی شاهنامه.
·        از برخورد فردوسی به گشتاورهای (ممان های) تراژیک و گسترش آنها می توان دریافت که او کدام تضاد اجتماعی - تاریخی را در زمان مورد بحث خود غیر قابل حل می دانسته و از میان رفتن کدام ارزش ها را دردناک تلقی می کرده است،  دردی که روان فردوسی را به آشوب می کشد.

1
·        گزینش رستم به عنوان قهرمان اصلی دو داستان بزرگ تراژیک شاهنامه و به عنوان شریک و صاحب عزا در سرنوشت سیاوش، ما را قبل از هر چیز با این اندیشه الفت می دهد که رستم، این جهان پهلوان افسانه ای، با نیرویی فوق بشری، در نظر فردوسی شخصیت تراژیک است.

2
·        رستم پیلتن است.
·        در خرد، زور، مردانگی و سرفرازی بی همتاست.
·        در همه عرصه های زندگی از شکار و بزم و عشق گرفته تا جنگ با اژدها و دیو پیروز است.
·        در عین بشر بودن اینجا و آنجا فوق بشر است.
·        با این حال مقهور جبر اجتناب ناپذیر ویرانگری است.

3
·        این جبر ویران گر چیست؟

4
·        این جبر اجتناب ناپذیر فروپاشی اجتناب ناپذیر دموکراتیسم دودمانی و تحکیم روز افزون قدرت شاهان خود کامه است.

5
·        فروپاشی طبقه دهقانان آزاد و صاحب نظر و استقرار کامل طبقه فئودال زورگو که نظر دهقانان را به هیچ نمی گیرد.

6
·        فردوسی با گزینش رستم به مثابه قهرمان تراژیک شاهنامه مرثیه حماسی روزگار گذشته را می خواند که در آن نمایندگان برجسته دودمان های نیک نام و نیک کار، صاحب رأی و نظر بوده اند و آزاد و سرفراز می زیسته اند و با تحکیم قدرت شاهان خودکامه این آزادی از میان رفته است.

7
·        دموکراتیسم دودمانی گذشته های دور در تصور فردوسی با استقلال اقتصادی و دخالت دهقانان آزاد در امر حکومت به هم می آمیزد.

8
·        رستم و پهلوانان نظیر او از یک سو نمایندگان برجسته دودمان خویش و از سوی دیگر دهقانان آزاد و مستقلی هستند که در گوشه ای از کشور حکومت می کنند.

9
·        تضاد اصلی که پایه تراژدی های شاهنامه است، تضاد میان دموکراتیسم دودمانی و شاهی خودکامه و به تصوری دیگر تضاد میان دهقانان آزاد و فئودالیسم اسارتگر است که در نظر فردوسی منطبق است بر تضاد میان حکومت داد و حکومت بیداد.

10
·        این تضاد است که در سیر تاریخ جز نابودی اولی و چیرگی دومی راه حلی نداشته است.

·        (همه تضادها از همین قرارند.
·        راه حل تضادها همیشه همین است:
·        قطب بالنده بر قطب میرنده غالب می آید.
·        جوانشیر به سبب فقر فلسفی قادر به درک این قضیه نیست.
·        زوال مناسبات تولیدی اشتراکی امری عینی است.
·        چون به دلیل توسعه نیروهای مولده است.
·        نظامات طبقاتی که جایگزین جامعه اشتراکی آغازین می شوند، بلحاظ توسعه تاریخی مترقی تر از جامعه اشتراکی آغازین اند.
·        چون به توسعه نیروهای مولده مدد می رسانند.
·        لنین در این زمینه رهنمودهای روشن دارد.
·        او صریحا توصیه می کند که توسعه نیروهای مولده را باید معیار قرار داد و نه چیز دیگر را.
·        شین میم شین)  

11
·        وجود رستم با سرفرازی و آزادگی شکست ناپذیرش در نظام شاهی خودکامه قابل تحمل نیست.

12
·        رستم که تلاش می کند آزادگی خود را حفظ کند، آرزوی دست نیافتنی دارد.
·        پایان این تلاش ویرانی است.

13
·        البته فردوسی بدبین نیست.
·        او آه و ناله سر نمی دهد.
·        اهل ندبه و زاری نیست.
·        حماسه سرا ست.
·        تراژدی او هم حماسه است.

14
·        فردوسی حماسه داد را تا حد تراژدی بالا می برد و راه را برای ادامه پیکار حماسه آفرین مدافعین داد می گشاید.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر