۱۳۹۳ مهر ۱۴, دوشنبه

سیری در شعری از نیاز یعقوبشاهی (4)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک
نیاز یعقوبشاهی
تحلیلی از شین میم شین

فرزانه در خیال خودی
اما
که به تندر پارس می کند  
گمان مدار که به قانون بوعلی
حتی
جنون را
نشانی از این آشکاره تر
بدست کرده باشند.

·        معنی تحت اللفظی:
·        خود فرزانه انگاری که به تندر پارس می کند، حتی بنا بر قانون الطب ابوعلی سینا، دیوانه است.

1
·        شاملو در این بند دوم شعر، همان محتوای بند اول را در فرم دیگری تحویل خواننده می دهد:
·        اگر در بند اول، دوئالیسم عالی و پست به شکل دوئالیسم ماه بلند و شغال گر بسط و تعمیم داده بود، در این بند شعر، به شکل تندر و سگ هار بسط و تعمیم می دهد.

2
·        شاملو با استفاده مکانیکی از نان بوعلی فضلفروشی می کند ولی در این بند شعر هم کمترین اثری از تفکر و تأمل و استدلال و اثبات چیزی در بین نیست.
·        حقیقت هم که کشک است و کسی برای آن تره حتی خرد نمی کند.
·        این خود شاملو ست که در همه اشعار و افکار و گفتار خویش در کانون کاینات ایستاده است.
·        اگر در بند اول، ماه بلند بود و مخالفین انتزاعی اش شغال گر بودند، یعنی اگر شاملو مظهر زیبائی لایزال بود و مخالفینش مظهر زشتی مطلق بودند، اکنون بسان تندر هراس انگیز و غول آسا ست و مخالفین انتزاعی اش دربهترین حالت، سگ هار اند و هنری جز پارس بی معنا و بی هوده ندارند.

3

·        هارت و پورتیسم همین است.

·        خواننده شعر شاملو به جای شعور، هارت و پورت تحویل می گیرد و نتیجتا در جا می زند و در توهمات خود حسابی باد می کند.
·        یکی از مریدان سرسخت شاملو را ما اخیرا تجربه کرده ایم.

·        نخست سنگ هواداری از دایرة المعارف روشنگری را به سینه می زد و قربان صدقه می رفت.
·        تا اینکه ما مطلب مختصری از دکتر محیط را نقد کردیم.
·        در طرفة العینی تا درجه سگ ولگرد تنزل یافتیم.
·        درست در سنت شاملو.
·        هر چه فحش و بد و بیراه می دانست، تحویل مان داد و سگ ولگردمان نامید.

·        این بدان معنی است که چالش فکری به امید کشف حقیقت عینی برای این جماعت کشک است.

4
آری شعر سنگر است.
شعر تاریخ ما ست.
شعر فرهنگ و فلسفه ی ما ست.

·        طرز «تفکر» تیپیک ایرانی جماعت همین است:
·        شعر سنگر بود، به تاریخ بدل شد و ناگهان تحول کیفی یافت و فرهنگ و فلسفه شد.

·        منظور جهان به احتمال قوی این است که شعر می تواند حاوی مسائل سیاسی و تاریخی و فرهنگی و فلسفی باشد.
·        در اینکه هر فرمی الزاما محتوائی دارد، تردیدی نیست.

·        مسئله عدم تمیز فرم از محتوا ست.
·        مسئله جا زدن فرم به جای محتوا ست.

·        وقتی از فرمالیسم سخن گفته می شود، به همین دلیل است.

·        فرهنگ اما به چه معنی است؟

5
·        مفهوم فرهنگ در ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، بیانگر روند استکمال انسان است، انسانی که ببرکت کردوکار خلاق خویش اجتماعی گشته، یعنی انسانی شده است.
·        فرهنگ ضمنا بیانگر توسعه نیازمندی ها و توانائی های عملی، فکری، اخلاقی (اتیکی) و استه تیکی انسان های هر فرماسیون مفروض است.
·        و لذا فرهنگ جمع ساده کلیه ارزش های مادی و معنوی که خادم توسعه و تکامل عالی تر بشری باشد، نیست.
·        فرهنگ عبارت است از سیستم روابط،، روندها و شیوه های رفتاری که بطور متقابل در همدیگر تأثیر می گذارند.

·        شعر چگونه می تواند فرهنگ باشد؟

·        مراجعه کنید به  فرهنگ در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

6
شعر فرهنگ و فلسفه ی ما ست.

·        فلسفه چیست؟ 

·        فلسفه فرمی از شعور اجتماعی است.
·        فلسفه ـ بطور کلی ـ در مغایرت با مذهب و اسطوره، به هر نگرش نظری (تئوریکی) مستدل در باره کل جهان و مقام انسان در جهان اطلاق می شود.
·        فلسفه در فرم علمی مستدل مارکسیستی ـ لنینیستی اش، بمثابه ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، عبارت است از علم عام ترین قوانین حرکت و ساختار طبیعت، جامعه و تفکر (شناخت) و علم مقام انسان در جهان.

·        شعر که نمی تواند جای فلسفه را بگیرد.

7
شعر در بستر زبان، حیات تاریخی ما را تضمین کرده است.

·        شعر هر چه باشد، چیزی روحی است، چیزی روبنائی است.
·        حیات تاریخی هر ملتی را مناسبات تولیدی جامعه آن ملت تشکیل می دهد که زیربنا و ساختار جامعه نامیده می شود و روبنای ایده ئولوژیکی جامعه بر روی آن بنا شده است.
·        خود شعر و هر عنصر روبنائی با تحول مناسبات تولیدی دگرگون می شود.
·        در آئینه هر عنصر روبنائی و از آن جمله شعر می توان پدیده ها و روندهای مادی و روحی و روانی جامعه مربوطه را یافت و شناخت.

·        عناصر روبنائی اما تاریخ ملتی را تضمین نمی کنند.

·        از این حقیقت امر ماتریالیستی ـ تاریخی حتی چنگیز و تیمور و ابوبکر و  عمر و حسن و حسین خبر داشته اند.
·        به همین دلیل برای تسخیر و تسلط و استثمار ملت ایران، وسایل تولید (اراضی و قنوات و مزارع و باغات و معادن و منابع و علم و فن و نیروهای مولد زنده از زن و مرد و کودک)  را تصاحب می کنند و نه شعر را.
·        البته شعرا را هم می خرند تا برای خوانین و سلاطین و خلفا و ائمه اطهار مدیحه بسرایند و ایده ئولوژی مربوطه را توجیه و تبلیغ کنند.

8
شعر در بستر زبان، حیات تاریخی ما را تضمین کرده است.

·        شعر در جامعه ایران بسته به ماهیت طبقاتی شعرا بندرت نقش مثبت و عمدتا نقش مخرب و منفی داشته است.
·        یکی از دلایل معرفتی ـ نظری ـ پسیکولوژیکی این رخوت که سراپای جامعه را گرفته و فلج کرده، شعر است.

·        شعر کپسول شیرین و خوشمزه ای است که چه بسا حاوی زهر ایده ئولوژیکی است.

·        شعر بهترین وسیله برای اشاعه خرافه و خریت است.

·        بی دلیل نیست که همه فرقه های خردستیز از مذاهب و عرفان تا فاشیسم زباله های ایده ئولوژیکی خود را در فرم شعر و یا نثر شعرگونه به حلق خلق ریخته اند و می ریزند.
·        شوپنهاور و نیچه هر دو قلم ادبی قوی داشته اند، هایدگر و شرکاء هم حتما نثر شعر گونه را به خدمت گرفته اند، اگرچه به گرد شوپنهاور و نیچه حتی نمی رسند.

9
·        شعر خواجه شیراز به عنوان نمونه چیزی از جنس تریاک است :
·        هم خانه خرد توده را تخریب می کند و هم توده را بلحاظ ایده ئولوژیکی تخدیر می کند.

·        شعر خواجه قابل مقایسه است با آثار نویسندگان فرقه های مختلف فلسفه امپریالیستی از البر کامو تا سارتر و اراذل و اوباش دیگر.

·        چگونه می توان ادعا کرد که شعر سنگر و تاریخ ما و ضامن فرهنگ و فلسفه ما بوده است؟

·         
·        اشعار شعرای ایران فقط در صورتی می توانند مفید افتند که نقد دیالک تیکی شوند.
·        یعنی ضمن خرافه زدائی، جنبه های فکری و اسلوبی و اتیکی و استه تیکی ارزشمند آنها حفظ شود و توسعه داده شود.
·        در غیر اینصورت عدمش به ز وجود خواهد بود.
·        برای روشنگری بدیلی وجود ندارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر