۱۳۹۳ مهر ۱۲, شنبه

سیری در شعری از نیاز یعقوبشاهی (2)



سرچشمه:
صفحه فیسبوک
نیاز یعقوبشاهی
تحلیلی از شین میم شین

با بودا


از همراهى، مهر پديد آيد،
از مهر، رنج.
پس مرد دانا! چون چنين است،
همچون كرگدن، تنها سفر كن!

«بودا»

نه!
چون كرگدن نبودند آنان.

راز ستارگان را مى دانستند
و مِهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

با كاروان بسياران،
رو در سفر نهادند،
از دوزخ شكنجه گذشتند
آنگاه،
باران زهر را تاب آوردند
بر زخم ها، گشوده دهان، همچو لاله ها.

آنان، يكان يكان
از پا درآمدند، اما هرگز
از راه مهر بازنگشتند.

نه!
چون كرگدن نبودند آنان.

راز ستارگان را می دانستند
و مهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه ی آگاهى است.
پایان


جهان 

  سال های سال بود که از شما شعری نخوانده بودم.
اما رنگینه سرودهای تان آرایه ی دیواره ذهنم بود.
می پنداشتم که ابتذال موجود شما را هم به انزوا کشانده است.
شادم که می بینم هنوز در سنگر شعر مانده اید
و فخامت زبان تان بلوغ یافته است.


·        این اولین مطلبی است که ما از جهان می خوانیم.
·        در طرز تفکر جهان اما خطوط اصلی طرز «تفکر» ایرانی جماعت نمودار می گردند.
·        به همین دلیل تأمل در طرز تفکر جهان در عین حال به معنی تأمل در طرز تفکر رایج در ایران خواهد بود.

1
می پنداشتم که ابتذال موجود شما را هم به انزوا کشانده است.
ابتذال یعنی پستی، کهنگی، بی قدری

·        مفهوم «ابتذال» در این حکم (جمله) جهان مفهوم مبهم و بی در و پیکری است و بدشواری می توان منظور او را درک کرد.

·        کسب و کار ایرانی جماعت هم همین است:
·        ابراز نظر با  مفاهیم بی در و پیکر تا خواننده در بهترین حالت بطور سوبژکتیو تعریفی از آن استخراج کند و چه بسا گیج تر از قبل به خانه رود.

2
می پنداشتم که ابتذال موجود شما را هم به انزوا کشانده است.

·        یکی از نشانه های بارز ایراسیونالیسم (خردستیزی) هم همین است که جلال آل احمد و احمد شاملو و شرکاء وسیعا توسعه داده اند و به میراث نهاده اند.

·        برای اینکه تفکر به معنی حقیقی کلمه بالا رفتن از پله های  مفاهیم استاندارد در هر زمنیه است تا همه حرف همدیگر را بفهمند و ضمنا هر کس حرف دهن خود را بفهمد.

3
می پنداشتم که ابتذال موجود شما را هم به انزوا کشانده است.

·        جهان فکر می کرد که ابتذال نیاز را به انزوا رانده است.
·        این ابتذال مبهم و ناروشن چرا باید کسی را به انزوا براند و نه به مقاومت و مبارزه؟

·        جهان ظاهرا احساس خود را تبیین می دارد، ولی بی آنکه خود بداند، ایده ئولوژی معینی را تبلیغ می کند.
·        ایده ئولوژی ئی که بزعم آن از دست ابتذال باید به گوشه عزلت گریخت.
·        یعنی انفعال پیشه کرد.

4
شادم که می بینم هنوز در سنگر شعر مانده اید

·        جهان فکر می کند که سنگرهای اجتماعی بر اساس فرم های شعور تعیین می شوند:
·        اگر معیار جهان را در عالم واقع پیاده کنیم با صدها سنگر روبرو خواهیم شد و جهان به جشن عروسی شاهزاده های سعود شباهت خواهد داشت که هر کس از هر گوشه ای آسمان خدا ار به رگبار می بندد:
·        سنگر شعر
·        سنگر نثر (قصه و رمان و ضرب المثل و غیره)  
·         سنگر مذهب
·        سنگر تندیس
·        سنگر نقاشی
·        سنگر موسیقی
·        سنگر خطاطی
·        سنگر وعظ
·        سنگر بندبازی
·        و الی آخر.

5
شادم که می بینم هنوز در سنگر شعر مانده اید
و فخامت زبان تان بلوغ یافته است.

·        نفس اینکه نیاز در سنگر کذائی شعر مانده برای جهان شادی بخش است و نه محتوای شعر نیاز.
·        فرمالیسم هم همین است.

·        برای پیروان فرمالیسم، فرم تعیین کننده است و نه محتوا.

·        مهم نفس سرایش شعر است، بی خیال محتوای آن.
·        اگر کسی دنبال دلیلی بر صحت استنباط ما می گردد، به جمله دوم جهان نظر کند:
·        فخامت زبان نیاز بلوغ یافته است.

·        فخامت زبان هر چه باشد، نمی تواند از حد فرم پا فراتر نهد.

·        این طرز تفکر نمونه وار ایرانی جماعت است.

·        درست همین موضع نظری را، یعنی همین فرمالیسم را احمد شاملو و شرکاء هم نمایندگی می کنند.
·        آنها هم فکر می کنند که سنگر کذائی شعر، تعیین کننده سرنوشت بشریت است.
·        آنها هم فکر می کنند که فرم زبان، تعیین کننده است:


نگران و تلخ می گوید:
پس شعر؟
بر این قله ـ سخت بیگاه ـ خاموش نشسته ای
زمان در سکوت می گذرد
تشنه کام کلامی
و تو خاموش اینسان؟

·        طرف اصلا به مضمون ایراسیونالیستی و ارتجاعی اشعار و گفتار شاملو اعتنائی ندارد.

·        محتوای این سخن مرید شاملو همان محتوای سخن جهان است:

شادم که می بینم هنوز در سنگر شعر مانده اید
و فخامت زبان تان بلوغ یافته است.

·        در واکنش شاملو هم همین فرمالیسم عربده می کشد:

بر این باور است شاید
(چه کند)
که حرفی به میان آوردن را از سر خودنمائی   
درگیر تلاش پر وسواس گزینش الفاظی هر چه فاخرترم
گرفتار فضاحت دستیابی به فصاحتی هر چه شگفت انگیزتر
به گرماگرم هنگامه ای که در آن
حتی
خروشی بی خویش از خراش حنجره ای خونین
به نیروتر از هر کلام بلیغ است
سنجیده و برسخته.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر