۱۳۹۳ مهر ۱۹, شنبه

تحلیل دیالک تیکی ضرب المثل ها (18)


شین میم شین

کس نخارد پشت من،
جز ناخن انگشت من
ادامه

each man save himself
هرکس منجی خویشتن است.

·        در این فرم انگلیسی مشابه دیگر با ضرب المثل «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من»، نخست دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت به شکل دیالک تیک منجی و ناجی بسط و تعمیم می یابد و نقش تعیین کننده در این دیالک تیک، از آن سوبژکت (منجی) دانسته می شود.
·        اما بعد، سوبژکت و اوبژکت (منجی و ناجی، نجات دهنده و نجات یابنده) در سنت عرفان در یکدیگر ذوب می شوند و یکی می شوند:
·        آنگاه تمیز سوبژکت از اوبژکت (منجی از ناجی)  محال می گردد.
·        یعنی سوبژکت و اوبژکت بر هم انطباق می یابند:
·        آنگاه ناجی همزمان منجی هم است.
·        درست به همان سان که در تئوری عرفانی وحدت وجود، خر و خارپشت و خرسنگ و خرچنگ و خرما و خلق، خدا هم هستند.

2
 هرکس منجی خویشتن است.

·        فروغ فرخزاد همین ضرب المثل را در شعری زیبا نمایندگی کرده است:  

از آینه بپرس، نام نجات دهنده ات را

·        در آئینه اما کسی جز عکس خود سوبژکت وجود ندارد تا نام منجی خود را بپرسد.
·        نتیجه این می شود که هر کس دیالک تیکی از منجی و ناجی است.
·        هر کس منجی خویشتن است.

3
هرکس منجی خویشتن است.

·        دیری است که مفهومی تحت عنوان «خود رهانی» در ادبیات چپ سرگردان است..
·        خود رهانی پرولتاریا به عنوان مثال.
·        اینکه منظور حضرات چیست، باید مشخصا بررسی شود.
·        ولی تحلیل این مفهوم به مثابه واژه ای درخود (فی نفسه) حاکی از ماهیت عرفانی آن است:
·        در این شعار (مفهوم) هم دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت به شکل دیالک تیک منجی و ناجی بسط و تعمیم یافته و بلافاصله تخریب شده است.
·        سوبژکت و اوبژکت (منجی و ناجی)  بر هم منطبق شده اند و یکی شده اند.
·        آن سان که تمیز آندو از یکدیگر محال است.
·        پرولتاریا هم منجی است و هم ناجی.
·        این جفنگ دهها ایراد دارد و باید مورد تأمل و تحلیل قرار گیرد.
·        مسائل هستی بغرنج تر و پیچیده تر از آنند که بتوان آنها را در مفهومی، شعری، شعاری و یا ضرب المثلی خلاصه کرد.

4
هرکس منجی خویشتن است.

·        هسته معنوی معقول این ضرب المثل به شرح زیر است:

الف
·        این ضرب المثل، اولا بدان معنی است که ناجی (نجات یابنده) باید خودش خواهان مصمم نجات خویش باشد.
·        کسی که خواهان مصمم نجات خویش نباشد، نمی توان او را نجات داد.
·        اگر هم احیانا به قول محمود دولت آبادی «کسی بر گرده اش بنشیند و شلاق زنان او را از منجلاب ذلت بدر راند» (نقل به مضمون)، بعد به محض پایین آمدن منجی از گرده اش، دوباره به منجلاب معتاد برخواهد گشت.

ب
·        همین پدیده را پدران ما در جنبش رهائی بخش اذربایجان تحت رهبری فرقه دموکرات تجربه کرده اند:
·        فرقه دموکرات آذربایجان اراضی فئودالی را بزور از اربابان فئودال می ستاند و با صاحبان اصلی آنها برمی گرداند.
·        ولی غافل از اینکه بهره اربابی را دهقانان شبانه ـ مخفیانه به اربابان پرداخت می کنند.
·        «دیالک تیک دردناک» (سیاوش کسرائی)   به همین می گویند
·        نقض غرض هم به همین باید گفت:
·        استثمار فئودالی فرم داوطلبانه به خود می گیرد و عملا تشدید و تعمیق می شود.

ت
·        «نیروی عادت» (احسان طبری) را نمی توان دست کم گرفت و انسان ها چه بسا به ستم عادت می کنند، درست به همان سان که به فشار عظیم جو عادت کرده اند.
·        ضرورت بی چون و چرای روشنگری و بی آلترناتیو بودن آن به همین دلیل است.
·        رعیت اول باید به شعور طبقاتی خود واقف شود و از تور عنکبوتی ایده ئولوژی فئودالی رها گردد تا بعد منجی خویشتن خویش و جامعه خویش گردد.

پ
·        سقوط جوامع سوسیالیستی را هم باید در پرتو این گشتاور پسیکولوژیکی از سوئی و فقدان روشنگری علمی و انقلابی مستمر از سوی دیگر دید.
·        ولی نه فقط در پرتو آندو.
·        چون اولا روانشناسی انسان ها همیشه ثانوی است و علل مادی و معرفتی مختلف و متفاوت و متعدد دارد.
·        ثانیا روشنگری خود از هر نظر زمان می طلبد.

ث
·        این ضرب المثل، ثانیا بدان معنی است که ناجی (نجات یابنده) باید در رهایش خود فعال و کوشا باشد و نه منفعل و عاطل و باطل.
·        بدون تلاش شخصی در جهت رهایش خویش، تلاش دسته جمعی (کلکتیو) برای رهایش اجتماعی تشکیل نمی شود:
·        چون هر کلی همیشه از اجزاء تشکیل می شود.


·        همین ایده و اندیشه همبستگی از طریق همپیوندی را شاعری به نام حمید مصدق به زیور شعر آراسته است، شعری که ابیاتی از آن، شعار شده اند:

حمید مصدق

·        با من اکنون، چه نشستن ها، خاموشی ها 
·        با تو اکنون، چه فراموشی ها ست!

·        چه کسی می خواهد
·        من و تو ما نشویم،
·        خانه اش ویران باد:
·        من اگر ما نشوم ، تنهایم
·        تو اگر ما نشوی
·        خویشتنی

·        از کجا که من و تو
·        شور یکپارچگی را در شرق
·        باز برپا نکنیم

·        از کجا که من و تو
·        مشت رسوایان را وا نکنیم

·        من اگر برخیزم،
·        تو اگر برخیزی،
·        همه برمی خیزند

·        من اگر بنشینم،
·        تو اگر بنشینی،
·        چه کسی برخیزد؟
·        چه کسی با دشمن بستیزد؟
·        چه کسی
پنجه در پنجه هر دشمن دون
·        آویزد؟

·        دشت ها نام تو را می گویند
·        کوه ها شعر مرا می خوانند
·        کوه باید شد و ماند
·        رود باید شد و رفت
·        دشت باید شد و خواند.

·        در من این جلوه ی اندوه ز چیست؟
·        در تو این قصه ی پرهیز که چه؟

·        در من این شعله ی عصیان نیاز
·        در تو دمسردی پاییز که چه؟

·        حرف را باید زد
·        درد را باید گفت
·        سخن از مهر من و جور تو نیست
·        سخن از
·        متلاشی شدن دوستی است
·        و عبث بودن پندار سرور آور مهر

·        آشنایی با شور
·        و جدایی با درد
·        و نشستن در بهت فراموشی
·        یا غرق غرور

·        سینه ام آینه ای است
·        با غباری از غم
·        تو به لبخندی از این آینه بزدای، غبار!

·        من چه مي گويم، آه
·        با تو اكنون چه فراموشي ها
·        با من اكنون چه نشستن ها، خاموشي ها ست .

·        تو مپندار كه خاموشي من،
·        هست برهان فراموشي من.
·        من اگر برخيزم
·        تو اگر برخيزي
·        همه برمي خيزند
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    فرقه دموکرات آذربایجان اراضی فئودالی را بزور از اربابان فئودال می ستاند و به صاحبان اصلی آنها برمی گرداند.

    پاسخحذف