۱۳۹۳ مهر ۲۲, سه‌شنبه

سیری در شعری از نیاز یعقوبشاهی (11)


با بودا
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
نیاز یعقوبشاهی
تحلیلی از شین میم شین

شاعر
و مهر، همراهی، رنج، آگاهی و مرگ نیز،
 روشن است که به زندگی، و زندگی انسان بر این سیاره ی خُرد، مربوط است.

·        در اینکه مهر، همراهی، رنج، آگاهی، مرگ و خیلی چیزهای دیگر به حیات بشری در کره ارض مربوط اند، شکی نیست.
·        مسئله نحوه و نوع انعکاس این پدیده ها در آئینه ضمیر انسان ها ست:
·        حریفی قصه کوتاهی از صمد بهرنگی منتشر کرده است:
·        دانه برف می گوید:

الف
«از آفتاب خبري نبود.
گويا ما خودمان جلوی آفتاب را گرفته بوديم.»

·        ایراد منطقی این سخن صمد این است که اگر کسی جلوی چیزی را بگیرد، خودش آن را می بیند و بهتر از هر کس دیگر هم می بیند.
·        ادعای اینکه از آفتاب خبری نبود، ادعائی غیرمنطقی است.

·        دانه برف، بعدا ادامه می دهد:

ب
«وقتي توي دريا بودم، سنگين بودم.»

·        اگر کسی مقدمات فیزیک در دبیرستان را بداند، می داند که چیزها در حالات مختلف جامد و مایع و گاز (در این مورد بخار) بلحاظ وزن تغییری نمی یابند:
·        قطره آب در گذار به دانه برف و یا در گذار به بخار بلحاظ وزن تغییر نمی یابد.
·        فقط بلحاظ حجم تغییر می یابد:
·        قطره آب در حالت جامد به دلیل ساختار مولکولی خویش،  متراکمتر، فشرده تر و کم حجم است.
·        حجم آن در حالت مایع باز هم به دلیل تحول ساختاری، افزایش  می یابد و و در حالت گازی و یا بخاری بمراتب بزرگتر می گردد.
·        ما این ایرادات منطقی را به حریفی که این قصه را با توپ و تانک و تفنگ و جفنگ منتشر کرده، یاد آور می شویم.
·        به جای تأمل روی این نکات و پرهیز از تولید و بازتولید و تکثیر و توزیع خرافه و جفنگ پاسخ می دهد:
·        در ایران دیکتاتوری بوده و به همین دلیل صمد در لفافه سخن گفته و منظورش از خورشید، اتحاد شوروی بوده است.

·        حالا چه باید کرد؟

·        مردم ما ساده ترین قوانین منطقی و فیزیکی را زیر پا می نهند و ضمنا احسنت و مرحبا و هورا درو می کنند.
·        بعد هم شکوه از آن دارند که موجوداتی هراس انگیز از اعماق تاریخ بیرون آمده اند و بر گرده شان نشسته اند.

1
راز ستارگان را مى دانستند
و مِهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        دعاوی بودا را به نحوی از انحاء کم و بیش تحلیل کرده ایم.
·        حالا با این اندیشه شاعر روبرو می شویم که میوه آگاهی، مرگ است:

2
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        شاعر در سنت بودا، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک آگاهی و مرگ بسط و تعمیم می دهد و بی آنکه خود بداند و یا بخواهد، طبقه حاکمه را به آب زمزم می شوید:
·        چون جای طبقه حاکمه را آگاهی می گیرد.

3
·        بدین طریق و ترفند روح الله و سید علی و ری شهری و رفسنجانی و لاجوردی و موسوی و کروبی و دیگر اراذل و اوباش طبقه حاکمه، معصوم تر و مطهرتر از چهارده معصوم کذائی می گردند.

4
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        شاعر حتی شیوه امپیریستی شناخت را، یعنی محک تجربه خواجه شیراز را به خدمت نمی گیرد تا ببرکت آن، واقعیت عینی اندکی بهتر در آئینه ضمیرش منعکس شود:
·        چون حتی کران مادر زاد سخنرانی کوسه و میرحسین را در  شب سرکوب و کشتار دگراندیشان در تلویزیون یأجوج و مأجوج شنیده اند.


·        کران کشور «عه» ـ هورا که سهل است، حتی کران غربی که به زبان شیرین آخوندی آشنا نیستند، پیام میرحسین را دریافتند:
·        این خدمت ما به شما ست.
·        حالا شما هستید که به ما اجر دنیوی دهید.  (نقل به مضمون)

·        کرهای مادر زاد ضمنا شنیدند که کوسه گفت:
·        کسی از دیار شوراها به داد شما نخواهد رسید.
·        کافی است که جلوی آنها ساتخوانی بیندازیم، یعنی با آنها قرار داد اقتصادی مختصری ببندیم تا فراموش تان کنند. نقل به مضمون)

5
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        این «خرافه» اصلا مال خود شاعر نیست.
·        این خرافه طبقه حاکمه است که از دیرباز در فرم های مختلف و از منابر مختلف به شعور کرخت و مفلوج توده تزریق شده است:
·        دانائی سرچشمه دردسر است.
·        خریت تنها ره آسودگی است.  

6
 و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

·        شاعر خواه و ناخواه تحت تأثیر خودپوی شعرای کلاسیک و مدرن کشور عه هورا ست:
·        قبل از شاعر شعرا و نویسندگان معروف ملی و بین المللی همین رابطه آگاهی و مرگ و عشق و مرگ را تئوریزه و تبلیغ کرده اند:
·        صادق هدایت به پیروی از فلاسفه فاشیسم و مبلغان نیهلیسم، از قبیل کافکا و کامو و غیره، حتی بدان جامه عمل پوشانده است:
·        یعنی از فرط آگاهی خودکشی کرده است.

7
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است

·        کسب و کار شاملو هم جز این نبوده است.
·        شاملو فقط فاقد صداقت صادق هدایت بوده است و خودکشی هایش نیمبند مانده اند.
·        شاملو مبلغ سرسخت و پیگیر مرگ بوده است.
·        البته مرگ برای دیگران.
·        خودش آخرین قطره های حیات را حتی هدر نمی دهد.
·        برای شاملو
عشق خواهر مرگ است.

8
مردی چنگ در آسمان افکند
هنگامی که خونش فریاد و دهانش بسته بود.
خنجی خونین بر چهره نا باور آبی.
عاشقان چنین اند.

·        مرگ در همین شعر به معیاری برای تمیز عاشقان از غافلان ارتقا می یابد.
·        مرگ مورد تجلیل قرار می گیرد تا حیات تحقیر شود.   

9
 و شیرآهنکوهمردی از اینگونه عاشق
میدان خونین سرنوشت
به پاشنه آشیل درنوشت
    
·        این شعر را شاملو احتمالا در ستایش از مجاهد جوان 18 ساله ای سروده است.
·        هندوانه الکی دادن به زیر بغل جوانان بی خبر از خرد و تشویق آنان به انتحار داوطلبانه در فرم های مختلف.

10
آنچه شما در باره ی شعور نوشته اید، درست است.

·        خوب منظور از تأیید نظرات میم چیست؟

·        اگر نظرات میم درست باشند، نظرات جهان باید مورد تردید قرار گیرند.
·        آنگاه دیگر نمی توان شعر را خیال محض تلقی کرد و عملا چیزی خیالی و چه بسا ماورای اجتماعی محسوب داشت.
·        اگر نظرات میم درست باشند، آنگاه شعر تصویری مطمئن از حیات خواهد بود و در شعر حیات خود را منعکس خواهد کرد.
·        در آن صورت می توان در آئینه شعر حیات بشری را باز شناخت.

11
اما از یاد نبریم که علوم انسانی چندان در خور آن دقت هایی که مثلاً در ریاضیات 
و دانش های مشابه دیگر از قبیل فیزیک یا شیمی و غیره می بینیم، نیست.

·        شاید منظور شاعر از مفهوم «علوم انسانی» همان مفهوم «علوم روحی» (گایستس ویسن شافت)  باشد که در ممالک غربی مرسوم است و شامل حال فلسفه و پسیکولوژی و سوسیولوژی و غیره می شود.
·        در قاموس فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی علوم روی هم رفته سه دسته اند:
·        علوم طبیعی
·        علوم ریاضی ـ طبیعی
·        علوم اجتماعی

·        مراجعه کنید به علوم طبیعی، علوم ریاضی ـ طبیعی، علوم اجتماعی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

12
·        در قاموس مارکسیسم ـ لنینیسم، همه پدیده ها و روندهای هستی ـ اعم از پدیده ها و روندهای طبیعی، اجتماعی و فکری ـ قانونمند هستند و لذا قابل بررسی و شناخت اند.
·        پس از تشکیل مارکسیسم علوم اجتماعی به درجه علوم طبیعی و ریاضی ارتقا می یابند.
·        مارکسیسم  مفاهیم، مقولات، احکام، تئوری ها، قوانین و اسالیب مطمئنی توسعه می دهد که همه چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی از هر فرم را منعکس می کنند.

13
 نظر من این است که ماتریالیسم دیالک تیک نیز
چنین برخوردهایی را بر نمی تابد.  

·        فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی که فقط از ماتریالیسم دیالک تیکی تشکیل نیافته است.
·         مفاهیم و مقولات و قوانین ماتریالیسم دیالک تیکی کل هستی را منعکس می کنند.
·        هستی اجتماعی و ضمنا هنر در همه فرم های آن را  مفاهیم و مقولات و قوانین ماتریالیسم تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی منعکس می کنند.
·        در ایران فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی بطرز مخدوش و معیوب و ناقصی معرفی شده است.

·        مارکسیسم ـ لنینیسم کذائی در ایران فرم چیزهای تجملی (لوکس) را دارد که فقط به درد پوز دادن می خورد و نه به درد تحلیل دیالک تیکی مسائل.
·        سیسم ـ لنینیسم کذائی در ایران چراغ راه نیست، گردن بند الماس است که به هیچ دردی نمی خورد.
·        درد هم همین است.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    مارکسیسم ـ لنینیسم کذائی در ایران چراغ راه نیست، گردن بند الماس است که به هیچ دردی نمی خورد.

    پاسخحذف