۱۳۹۳ مهر ۲۲, سه‌شنبه

سیری در حماسه داد (112)


اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه
 راه توده  
ویرایش از شین میم شین
فصل نهم
زن  و عشق در شاهنامه

بخش دوم
 عشق پهلوانان
در شاهنامه  
ادامه
  
·        فردوسی در آئينه عشق و ازدواج شاهان در شاهنامه از خصلت شاهان پرده برمی دارد.

1
·        رابطه هر شاهی با زنان خصوصيات اخلاقی و روش سياسی او از بازتاب می دهد.

2
·        اردشير سر سلسله ساسانی است.
·        می ‌خواهد سلسله مغلوب و منقرضی را با سلسله  نوينی جایگزین سازد.

3
·        مناسبات او با زنان نيز حول اين محور می‌چرخد.

4
·        بهرام گور، الدنگ زنباره و عياش و در عين حال متظاهری است.
·        در مناسبات او با زنان نيز همين چهره را می ‌توان ديد.

5
·        نوشيروان خود كامه ی قدرت طلبی است كه در زير ظاهر پر ابهت خود آغاز پايان حكومت ساسانی را نهفته دارد.
·        مناسبات او با زنان نيز منعكس كننده همين وضع است.

6
·        درك معنای عشق در شاهنامه دقيق تر خواهد شد، اگر عشق‌ های شاهان را با عشق‌های پهلوانان مقايسه كنيم و تفاوت بزرگ آن دو را با هم دريابيم.

7
·        گفتيم كه شاهنامه «حماسه ملی" نيست، حماسه داد است.
·        در کانون اين اثر بزرگ، شاهان قرار ندارند.

8
·        در کانون اين اثر بزرگ، پهلوانان و بزرگان خردمندی ايستاده‌ اند كه حامل داد و خرد و قهرمان حماسه‌ ها هستند.

9
·        در داستان‌ های عاشقانه نيز چنين است.

10
·        فردوسی برای اينكه قهرمانان شاهنامه را بهتر و همه جانبه تر به خواننده معرفی كند، آنها را در عرصه عشق نيز می ‌آزمايد.

11
·        شاهان از اين آزمايش آن طور بيرون می ‌آيند كه ديديم.

12
·        اما پهلوانان محبوب شاهنامه و بويژه مردان خاندان نيرم، از اين ورطه سربلند بيرون می ‌آيند.

13
·        زيباترين داستان‌ های عشقی شاهنامه با نام اين خاندان مربوط اند و مفصل ترين و زيباترين داستان عاشقانه از آن زال و رودابه است.

14
·        زال، چنانكه می ‌دانيم، ظاهری غير عادی دارد:
صورتی سرخ با مويی سپيد.
15
·        پدرش او را در كودكی دور انداخته و سيمرغ او را يافته و پرورده است.

16
·        اين مرد سپيد موی مرغ پرورده قاعدتا نبايد مورد پسند زنان باشد، ولی بزرگترين عشق شاهنامه، از آن او ست.
·        چرا؟
·        پاسخ به این پرسش را در خود داستان بيابيم:

17
·        روزی زال به سوی كابل می‌ رود و در كنار قصر مهراب ـ شاه كابل ـ كه از نژاد ضحاك است، خيمه می ‌زند.

18

·        مهراب شاه به ديدار او می ‌رود و در بازگشت به زن و دخترش- سيندخت و رودابه - از بزرگی و مردانگی زال تعريف می ‌كند.

19
·        سيندخت ـ زن مهراب شاه ـ كه نمونه خرد و مديريت است، كاری به ظاهر زال ندارد.

20
·        او از مهراب شاه در باره «خوی مردمی" زال می‌پرسد:

چه مرد است اين پير سر پور سام
همی تخــت ياد آيدش گر كـــنام؟

خـوی مـردمی هيـــچ دارد همی
پی نامــــداران ســـــــپارد همی؟

21
·        مهراب در پاسخ می ‌گويد:

به گــيـتی در از پهلــــوانان گــــرد
پی زال زر كـــس نـيـــارد ســــپرد

چو دست و عــنـانـش بر ايوان نگار
نبـيـنی نه بر زين چنــــو يك سـوار

دل شــيـر نــر دارد و زور پــيــــــل
دو دســتــش به كـــردار دريـای نيــل

چو بـرگاه باشـــد، دُر افشـــــــان بود
چو در جنـگ باشــد، سـر افشان بود

رخـــش پـژمـرانــنــــده ی ارغـــــوان
جوان سال و بيــدار و بخـتش جوان

به كيـن اندرون، چون نهـنگ بلا ست
به زين اندرون، تير چنگ اژدها ست

نشـــانـنـده ی خـاك در كـــيـن به خـــون
فشــــــانـنــده خــنـجـــر آبـگــــــون

از آهو همان كه اش سپيـد اســت مـوی
بگويد ســخـن، مــردم عــيـب جـوی

22
·        عقيده خود مهراب در باره موی سپيد زال به شرح زیر است:

ســپيدی مويش بـزيبـــــد همی
تو گويی كه دلها فريبد همی

23
·        رودابه ـ دختر مهراب شاه ـ  با شنيدن وصف زال عاشق او می‌ شود.
·        در دل او آرزو جای خرد می ‌نشيند و بدون رو در بایستی، عشق خود را به دايه هايش آشكار می ‌كند:

كه من عاشــقـم همچو بحر دمان
از او بـر شــده مــوج تا آســــمان

پر از پور سام اســـت، روشندلم
به خواب اندر انديشه زو نگسلم

هميــشه دلـم در غـم مهر او ست
شب و روزم انديشه چهر او ست

24
·        رودابه از پرستندگانش می‌ خواهد كه به اين درد چاره كنند.
·        آنها در شگفتند.
·        دختری به اين زيبايی و مقام عاشق پير سری چون زال شده كه از دودمان دشمن است.
·        مبادا اين عشق شوم باشد.
·        پرستندگان مخالفت می‌ ورزند:
·        «رودابه می ‌تواند از چرخ چهارم خورشيد را به زير كشد و شوی خود كند.
·        چرا عاشق زال شده، آنهم چنين آشكارا و بی رو در بایستی؟»
·        پرستندگان به رودابه پرخاش می ‌كنند:

تو  را خود به ديده درون، شـرم نيسـت
پدر را به نــزد تو آزرم نيســــت

كه آن را كه انــدازد از بـر پــــدر
تو خواهی كه گيری مر او را به بر

كه پــرورده مـــــرغ باشد به كوه
نشـــانی شـــده در ميــان گــــروه

كس از مادران، پيــر هرگز نزاد
نه ز آن كــس كه زايد بباشـــد نژاد

جهانی سـراسـر پر از مهـر تو  ست
به ايوان هــا صورت چهـــر تو ست

تو  را با چنين روی و بالای و موی
زچـرخ چهارم خور آيدت شــوی

25
·        پاسخ رودابه صریح است.
·        او عاشق ظاهر زال نيست.
·        عاشق هنر او ست و او را از قيصر روم و تاجداران ايران برتر می ‌داند.
·        عشقش چنان پاك است كه جای كمترين رو در بایستی نيست.

چو رودابه گفـــتار ايشــــان شنيد
چو از باد، آتــش، دلـــــش بر دميد

بر ايشان يكی بانگ بر زد به خشم
بتـابيــد روی و بخــوابيــد چشــم

وز آن پـس به چـشم و به روی دژم
به ابـرو ز خـــــشم انـدر آورد خــم

چنــين گفــت، كايــن خام پيكارتان
شـــنيــدن نيـــرزيد گفـــــــتارتان

نه قيصـر بخواهم، نه فغفور چيـن
نه از تاجــــداران ايـــران زميـن

به بالای من پور ســام اســــت، زال
ابا بازوی شــير و با بـرز (قد و قامت)  و يـال

گرش پير خوانی، همی گر جوان
مرا او به جـای تن است و روان

مرا مهـــر او دل نـديـده گــــزيد
همان دوســتی از شــنيده گـــزيد

بر او مهـربانم، نه بر روی و موی
به سوی هـنــر گشتمش مهر جوي

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر