۱۳۹۳ مهر ۹, چهارشنبه

سیری در شعری از نیاز یعقوبشاهی (1)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک
نیاز یعقوبشاهی
تحلیلی از شین میم شین

با بودا


از همراهى، مهر پديد آيد،
از مهر، رنج.
پس مرد دانا! چون چنين است،
همچون كرگدن، تنها سفر كن!

«بودا»

نه!
چون كرگدن نبودند آنان.

راز ستارگان را مى دانستند
و مِهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه آگاهى است.

با كاروان بسياران،
رو در سفر نهادند،
از دوزخ شكنجه گذشتند
آنگاه،
باران زهر را تاب آوردند
بر زخم ها، گشوده دهان، همچو لاله ها.

آنان، يكان يكان
از پا درآمدند، اما هرگز
از راه مهر بازنگشتند.

نه!
چون كرگدن نبودند آنان.

راز ستارگان را می دانستند
و مهر را، كه ميوه ی همراهى است
و رنج را، كه ميوه ی مهر است
و مرگ را، كه ميوه ی آگاهى است.
پایان
 
جهان

  سال های سال بود که از شما شعری نخوانده بودم.
اما رنگینه سرودهای تان آرایه ی دیواره ذهنم بود.
می پنداشتم که ابتذال موجود شما را هم به انزوا کشانده است. شادم که می بینم هنوز در سنگر شعر مانده اید
و فخامت زبان تان بلوغ یافته است.

میم

سنگر شعر؟
منظور از مفهوم «راز ستاره ها» چیست؟
اخترشناسی؟


جهان

آری شعر سنگر است.
شعر تاریخ ما ست.
شعر فرهنگ و فلسفه ی ما ست.
شعر در بستر زبان (زمان؟)، حیات تاریخی ما را تضمین کرذه است.
از گات ها تا امروز با شعر نفس کشیده ایم.
ما با شعر بوده بوده ایم.
همین شعر است که سمین را در سنگر خود به قهرمان بدل می کند.
آری شعر سنگر است
دریغا که این سنگر امروز.....!
و اما بعد درک من از مفهوم راز ستاره ها در این شعر آزادی و زندگی است!
برای شعر معنای واحدی نجویید.
دنیای شعر دنیای آزادی و زیبایی است
بگذارید در حوصله ی خیال، ذهن نهایت هارا تجربه کند.

میم

شعر فرمی از شعور است.
شعر همانقدر سنگر است که مذهب، که دیگ و یا قابلمه.
هر طبقه اجتماعی شاعر و نقاش و مجسمه ساز خاص خود را دارد.
هر طبقه اجتماعی سنگر طبقاتی خاص خود را دارد.
 فرم های شعور با محتوای شان معنی کسب می کنند
و مثبت و یا منفی تلقی می شوند.

جهان

خاستگاه شعور، منطق و استدلال است و خاستگاه شعر، خیال. صور خیال را حتما خوانده اید.
مقولاتش در اقلیم شعور بسختی می گنجد.
در چارچوب ادب، شعور نظم را تولید می کند.
من تعریف شمارا از شعر می پذیرم ، زیرا که به آزادی باور دارم.
اما شعر ما را در طبقه ی " دیگ و قابلمه و مذهب" جای دادن
نه تنها کم لطفی بلکه بی انصافی است.
ما در این سنگر بزرگانی را می شناسیم که با مذهب جنگیده اند. فردوسی و حافظ از برجسته ترین آنانند.
 شما به ابوسحق اطعمه نظر دارید او ناظم بود نه شاعر.

میم

شعور به چه معنی است؟
شعور و یا روح عالی ترین  مقوله فلسفی است.
شعور و یا روح جفت دیالک تیکی ماده و یا وجود است.
در مقوله شعور احساس و عاطفه و تصور و غیره هم
تجرید می یابند.
شعور با آگاهی یکی نیست.
آگاهی با خودپوئی، دیالک تیکی را می سازد، شعور با وجود
شعور شامل آگاهی هم می شود.
آگاهی مفهومی سوسیولوژیکی است.
شعور عالی ترین مقوله فلسفی است.
در شعور مذهب هم تجرید می یابد:
مذاهب هم فرمی از شعورند.
مذاهب شعور وارونه اند.

نیاز
  
راز ستارگان، در این جا نماد راز هستی و هستن،
یا به طور کلی«وجود» است.
و مهر، همراهی، رنج، آگاهی و مرگ نیز،
 روشن است که به زندگی، و زندگی انسان بر این سیاره ی خُرد، مربوط است.
 آنچه شما در باره ی شعور نوشته اید، درست است.
 اما از یاد نبریم که علوم انسانی ـ که شعر و کلاً ادبیات نیز، بخش کوچکی از آن به شمار می رود ـ چندان در خور آن دقت هایی که مثلاً در ریاضیات و دانش های مشابه دیگر از قبیل فیزیک یا شیمی و غیره می بینیم، نیست.
و نمی توان تمامی این گونه مقولات را، از این سان، مورد بررسی قرار داد.
 نظر من این است که ماتریالیسم دیالکتیک نیز
چنین برخوردهایی را بر نمی تابد.  

میم

این شعر « با بودا» شعری قابل تأمل است و بهتر است که تحلیل شود.
چون فقط در آن صورت می توان دریافت که منظور از  
میوه مهر بودن رنج و میوه همراهی بودن مهر و یا میوه آگاهی بودن مرگ
 به چه معنی است.

محمد علی

نياز عزيز
اين ژرف نگرى شاعرانه برخاسته از جهان بينى و انسان محورى ستودنى تو ست 
كه در شعرت متجلى شده است.


نیاز

  در این که مِهر ميوه ی همراهى است، تردیدی نیست.
و اما اگر اکنون میوه ی آن رنج است و اگر میوه ی آگاهی ناشی از آن مرگ است، مفهومی اعتباری است.
یعنی فعلا  و در نظامات اجتماعی مبتنی بر بهره کشی که در طول زمان با فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی گوناگون برای ما ساخته اند  و هزاران سال است که دوام یافته، چنین است.
 نه به طور مطلق و برای همه ی زمان ها و مکان ها.
تردیدی نیست که روزی، انسان از این فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی مبتنی بر  بهره کشی انسان از انسان رهایی خواهد یافت
و جهانی در خور شرافت انسانی خود بر پا خواهد داشت
و آنگاه دیگر، میوه ی مهر، رنج   و میوه ی آگاهی، مرگ نخواهد بود.

 پایان

ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر