۱۳۹۳ شهریور ۱۵, شنبه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (24)

اثری از حسین رزاقی
نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد

تحلیل شعر «شبتاب»
ادامه

سیاوش
اما نیما این ترفند را
هم به سراسر اندام شعر گسترش داد
و هم از تناسبات کلامی فراتر رفت و مراعات نظیر را که امروزه بدان کمپوزیسیون می گویند، در هماهنگی و همرنگی حالات و موقعیت های همسان کشاند
 و گرچه شعر مورد نظر ما، خود نیز یک بیت بیش نیست، ولی تقریبا در تمامی اشعار نیما با آمیزه ای از تناسب کلام و تصویر و اندیشه و تخیل و احساس روبروئیم
که اینها همه همان معماری شگرف شعر نو است
که در برابر بنای بلند شعر کلاسیک
با کار نیما آغاز پا گرفتن کرده است
 و بنا بر این استخدام کلماتی چون شب و شبتاب و شبگبر جای کوچکی در ساختمان کلی آن دارد.

·        سیاوش در این فراز از تحلیل خود، اندیشه های ارزشمند جدیدی راجع به شعر نو عرضه می دارد که باید مورد تأمل دقتمند قرار گیرند:

1
اما نیما این ترفند را هم به سراسر اندام شعر گسترش داد و ...

·        خواننده و شنونده تحلیل سیاوش حتما از خود خواهد پرسید:
·        «کدام ترفند را؟»

·        برای پاسخ به پرسش باید به فراز پیشین سیاوش رجوع کرد:   

و اگر منظور شاعر احیانا در یک بیت پایان نمی گرفت
و به بیت یا ابیات دیگر ورود می کرد،
 آن را ابیات موقوف المعانی می گفتند
که در نزد بزرگان، کمتر اتفاق می افتاد

2
·        ما که تحلیل سیاوش را جزء به جزء مورد تأمل قرار می دهیم، از قضا در بخش پیشین به همین ترفند مورد نظر سیاوش اشاره کرده ایم:

هر بیتی در هر شعری ـ چه کهنه و چه نو ـ  فقط حاوی ساختمان درونی خاص خود نیست،
 بلکه ضمنا حاوی محتوای درونی و معنوی خود است.
هر خانه ای دیالک تیک مسکن و مسکون است.
خانه (بیت)  خالی، مستقل، مجزا و بی پیوند ماهوی و معنوی با خانه های (ابیات)  دیگر 
وجود ندارد و نمی تواند هم خانه (بیت) باشد و خالی، مستقل، مجزا و بی پیوند ماهوی و معنوی 
با خانه های (ابیات)  دیگر باشد.
در این صورت آن نه خانه (بیت)، بلکه خرابه (یاوه)  خواهد بود.

·        بنا بر استنباط سیاوش، نیما به همین حقیقت امر دیالک تیکی هم پی برده و هم بدان مادیت بخشیده است:
·        یعنی شعر کهن را هم به چالش انتقادی کشیده و هم آلترناتیو و بدیل علمی و ماتریالیستی ـ دیالک تیکی خود را جامه عمل پوشانده است:
·        یعنی شعر کهن را نفی معین (هگل) و دیالک تیکی کرده است:
·        یعنی هم با شعر نو جایگزین کرده است (نفی معین)  و هم جنبه های مثبت و بالنده و حیاتمند آن را حفظ و جنبه های میرنده و مزاحم و باز دارنده آن را حذف کرده است (نفی دیالک تیکی.)

3
 اما نیما این ترفند را هم به سراسر اندام شعر گسترش داد ...

·        نیما گسستگی (صوری)  ابیات اشعار در شعر کهن را نفی کرده است و آن را با پیوستگی منطقی و معنوی میان ابیات جایگزین کرده است.
·        این هم به معنی درک دیالک تیک فرم و محتوا ست، هم به معنی درک دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم است و هم به معنی درک دیالک تیک ساختار ـ فونکسیون ـ سیستم است.

·        این ضمنا همان نظر ماتریالیستی ـ دیالک تیکی است که ما در بخش پیشین همین تحلیل نمایندگی کرده ایم:

الف
هر بیت شعر بسان هر خانه ای اما نه از فرم محض،
بلکه ضمنا از محتوای خاص خود تشکیل می یابد.
به عبارت دقیق تر از دیالک تیک فرم و محتوای خاص خود تشکیل می یابد.

ب
هر بیت شعر ـ بسان هر خانه ای  ـ نه از ساختار صرف، بلکه از عناصر و سیستم خاص خود تشکیل می یابد.
به عبارت دیگر از دیالک تیک سه عضوی عنصر ـ ساختار ـ سیستم تشکیل می یابد.
ساختار هر بیت شعر عناصر متنوع آن را به یکدیگر لحیم می کند
 و سیستمی به نام بیت پدید می آورد.

ت
علاوه بر اینها، هر بیت ـ بسان هر خانه ای  ـ نه فقط حاوی ساختار ناب، بلکه ضمنا حاوی فونکسیون معینی است.
به عبارت دیگر، حاوی دیالک تیک ساختار ـ فونکسیون ـ سیستم خاص خویش است.
هر بیت شعر (به مثابه سیستم و بسته به ساختار خود)  می تواند،
هم فونکسیون قرص خواب آور داشته باشد
 و هم فونکسیون شلاق و شیپور و تأمل و تنبه و موعظه و مرثیه و غیره

4
اما نیما این ترفند را هم به سراسر اندام شعر گسترش داد و هم از تناسبات کلامی فراتر رفت.

·        منظور سیاوش از مفهوم « تناسبات کلامی»، چیزی جز فرم و ساختار شعر نمی تواند باشد.
·        همین کشف سیاوش دال بر وقوف بی چون و چرای او به دیالک تیک فرم و محتوا ست:
·        نیما از سرحدات فرم و ساختار شعر (تناسبات کلامی) پا فراتر می نهد و وارد خطه محتوا می شود که در دیالک تیک فرم و محتوا نقش تعیین کننده به عهده دارد.
·        درست به همین دلیل، نه در اشعار و آثار نیما می توان یاوه و جفنگ یافت و نه بویژه در اشعار و آثار سیاوش.
·        و ضمنا به دلیل همین تفاوات و تضاد عظیم میان آندو و شعرای طبقات اجتماعی دیگر، هر دو شعرای نا شناخته ای هستند و باید از نو شناخته شوند.

5
کومپوزیسیون
اما نیما این ترفند را هم به سراسر اندام شعر گسترش داد و هم از تناسبات کلامی فراتر رفت 
و مراعات نظیر را که امروزه بدان کمپوزیسیون می گویند،
 در هماهنگی و همرنگی حالات و موقعیت های همسان کشاند.

·        این بدان معنی است که نیما میان ابیات منفرد شعر (به مثابه اجزاء)  پل می زند  و از ترکیب آنها کلی را پدید می آورد.
·        این به معنی  رعایت دیالک تیک جزء و کل از سوی نیما ست.

·        کومپوزیسیون واژه ای در موسیقی است که ما متأسفانه کمترین آشنائی با  مفاهیم آن نداریم.
·        کومپوزیسیون یعنی تشکیل مثلا سمفونی ئی متشکل از آهنگ های مختلف و متفاوت.
·        در هر اثر موسیقیائی نیز میان آهنگ ها پیوند هدفمند و معنامند برقرار می شود و کلی تشکیل می یابد که بمراتب بیشتر از تک تک اجزای متشکله آن است.

تصویر ـ  سمفونی 

·        به همین دلیل است که واقعیت عینی درست به همان سان که در عکسی، تصویری تجسم می یابد، در سمفونی نیز تبیین می یابد.
·        ترجمه پذیری همه فرم های شعور به یکدیگر به دلیل همین  وحدت مادی هستی است.

6
 اما نیما این ترفند را هم به سراسر اندام شعر گسترش داد و هم از تناسبات کلامی فراتر رفت 
و مراعات نظیر را که امروزه بدان کمپوزیسیون می گویند،
 در هماهنگی و همرنگی حالات و موقعیت های همسان کشاند.

·        سیاوش نیز همین حقیقت امر را به زبان شیرین ابریشمین شعر آسای خویش بازگو می کند:
·        نیما از عالم ساختار پا فراتر می نهد و بسان آهنگسازی «مراعات نظیر را در هماهنگی و همرنگی حالات و موقعیت های همسان می کشاند.»  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر