۱۳۹۳ مرداد ۱۷, جمعه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (20)

اثری از حسین رزاقی
نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد

تحلیل شعر «شبتاب»
ادامه

 سیاوش

طرح تندی از منظره که در مصراع اول وجود دارد، با گسترش و با جزئیات بیشتر و با تصاویر دیگری از درون و برون تکمیل و ارائه می شود که یادآور همان فضای تاریک و همان روشنائی های پراکنده است.

·        سیاوش در این حکم، بسان دیالک تیسینی ماهر و تردست به توضیح محتوا می نشیند.
·        فرم شعر نیما با همه گشتاورها و عناصرش از محتوای شعر او مایه می گیرد و بهترین وسیله برای درک محتوای شعر را در اختیار خواننده می گذارد:
·        گذار از خطه ملموس و مرئی فرم و نمود به خطه ناملموس و نامرئی محتوا و بود (ماهیت)

·        سیاوش ضمنا از مفهوم جدیدی سخن به میان می آورد:
·        مفهوم «تصویر»

·        ما برای تمرین تفکر، نظری دیگر به شعر شبتاب می افکنیم و به دنبال تصاویر مورد نظر سیاوش می گردیم:

 شبتاب

«هنوز از شب، دمی باقی است!»
می خواند در او، شبگیر
و شبتاب از نهانجایش به ساحل، می زند سوسو.

به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
به مانند دل من، که هنوز از حوصله وز صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من

نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
در این تاریکمنزل می زند سوسو.

·        تصاویر این شعر شاید به شرح زیر باشند:

1
هنوز از شب دمی باقی است.

·        دم را نیما احتمالا به معنی نفس، لحظه و امثالهم بکار می برد:
·        شب بدین طریق انسان واره تصور و تصویر می شود که هنوز برایش نفسی برای کشیدن باقی است.
·        شب بسان موجودی زنده، آخرین نفس هایش را می کشد، تا بعد بمیرد.

2
می خواند در او، شبگیر

·        شبگیر در شب می خواند.
·        شبگیر هم به معنی صبح است و هم به معنی جانوری که شب به آوازی پیام می فرستد.
·        می توان گفت که نیما صبح را به مثابه پرنده، جانور و یا انسان خواننده ای تصور و تصویر می کند، صبح را پرسونالیزه (شخص واره) می کند.
·        صبح در شب در حال نزع می خواند:
·        انگار دیالک تیک مرگ و زندگی در این حکم نیما تبیین می یابد:
·        شب جان می کند و صبح خروج انقلابی خود از بطن تیره شب را نوید می دهد.

3
و شبتاب از نهانجایش به ساحل، می زند سوسو

·        شبتاب فروزنده نیز در این حکم شخص واره تصور و تصویر می شود:
·        شبتاب بسان رزمنده ظلمت ستیزی در نهانجائی، کمین کرده است و از کمینگاهش شب در حال مرگ را به رگبار نور بسته است.
·        چه تصویر زیبائی!


·        صمد بهرنگی به احتمال قوی ایده عوامفریبانه خود را از همین شعر نیما به عاریه گرفته است:
·        شبتاب گفت:
·        نور هر چقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنائی است.

·        صمد در این شعار خود، دیالک تیک جزء و کل (دیالک تیک فرد و تشکیلات) را تخریب می کند، کل تعیین کننده را که لنین هزاران بار مورد تأکید قرار داده، دور می اندازد و جزء را بر تخت می نشاند، تا زمینه سوبژکتیف لازم برای تبلیغ تکروی و ماجراجوئی محکوم به شکست هموار شود.

4
به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من  

·        نیما در این حکم، شبتاب زنده فروزنده را چیزواره می کند، شیئیت می بخشد و بسان چراغ سوسوزن خویش بر لب پنجره اش تصور و تصویر می کند.
·        تصویر پشت تصویر!
·        یکی زیباتر، ژرفتر و پرمعناتر از دیگری!
·        و سیاوش اینهمه را بیشک هزار بار غنی تر و عمیق تر از ما درمی یابد.


5
به مانند دل من، که هنوز از حوصله وز صبر من باقی است در او  

·        شبتاب در این حکم به مثابه دل بی تاب و بی قرار و بی شکیب انسانی تصور و تصویر می شود.
·        نیما با این تصویر عاطفی، شبتاب را به عزیزترین جزء وجودش تشبیه می کند و چشمه زلالی از ناتورالیسم سرشته به هومانیسم را در شعر خویش جاری می سازد:
·        عشق به شبتاب!
·        عشق به طبیعت که انسان جزئی از آن است، جزئی به قول مارکس، لایتجزا از آن.

6
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند.  

·        شبتاب اکنون به عنوان خیال عشقی تلخ تصور و تصویر می شود، عشقی تلخ به آزادی، به احتمال قوی!
·        غول آسائی نیما را باش!

7
 نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
در این تاریکمنزل می زند سوسو.  

·        نیما اکنون شبتاب را هومانیزه می کند:
·        بسان انسانی با چشم شعله ورش تصور و تصویر می کند:
·        شبتاب با شعله چشمانش، منزل تاریک نیما را روشن می دارد و به خود نیما امید می دهد.
·        شاید نیما فکر می کند که چراغ شبتاب بسان برخی از حیوانات در چشمان آن است.
·        نیما در هر صورت، در این حکم، میان خود و شبتاب رابطه ای رفیقانه برقرار می کند و از شبتاب امید و اوپتیمیسم (خوش بینی تاریخی)  می گیرد.
·        بدین طریق رفاقت انسان با طبیعت مجددا بر قرار می شود و هومانیسم دست در دست با ناتورالیسم به راه می افتد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر