۱۳۹۳ مرداد ۱۳, دوشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (136)


فریدریش نیچه (1844 ـ 1900)  
فیلسوف، شاعر و فیلولوگ کلاسیک آلمانی
از مؤسسین اگزیستانسیالیسم و ایراسیونالیسم (خردستیزی)
از مهمترین فلاسفه بورژوائی واپسین

فصل پنجم
 ایدئالیسم
پروفسور دکتر اندراس گدو
برگردان شین میم شین
قسمت هشتم
انتقام از واقعیت
انتقاد از فرهنگ به مثابه انتقاد از فلسفه
تکمیل گسست از تفکر کلاسیک بورژوائی:
فریدریش نیچه    

·        گروهی از نمایندگان نویسندگی توأم با فلسفه بافی و فلسفه مدرسی اکلکتیسیستی ـ بویژه ارنست رنان و فریدریش آلبرت لانگه ـ تفکر فریدریش نیچه را تحت تأثیر قرار می دهند.

1
·        نیچه اگرچه اکلکتیسیسم را و فرقه های اکلکتیسیستی از قبیل فلسفه ادوارد فون هارتمن را که بطور بی مقدمه جو لازم برای پذیرش فلسفه نیچه در آینده را فراهم آورده، مورد تحقیر قرار می دهد، ولی قضاوت مخرب و ویرانگری نسبت به وضع فلسفه در آن زمان داشته است.
·        (نیچه، «مجموعه آثار انتقادی»، جلد 3، ص 256
·        نیچه، «مجموعه آثار»، ص 266) 

2
 آرتور شوپنهاور (1788 ـ 1860)
فیلسوف، نویسنده و استاد در مدارس عالی آلمان
آموزش او شامل اتیک، متافیزیک و استه تیک بوده است.
او فلسفه کانت را مرحله تدارکی فلسفه خویش می دانست.
او جهان را مبتنی بر اصل نامعقول قلمداد می کرد.
در زمینه آموزش ایده ای افلاطون و فلسفه های شرق نیز صاحب نظر بوده است.
او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده سوبژکتیویسم بوده است.
از مهمترین فلاسفه بورژوائی واپسین

·        نیچه ی جوان ضمنا از دو نظر تحت تأثیر شوپنهاور قرار داشته است: 

الف
·        نیچه اولا محتوا و موضعگیری انتقادی شوپنهاور نسبت به  وضع فعلی و ماضی فلسفه را از آن خود می کند.

ب
·        ثانیا فلسفه شوپنهاور برای نیچه به مثابه قطب مخالف وضع فکری تهوع انگیز و معیار قضاوت راجع به فلسفه محسوب می شود. 

3
·        نیچه جوان در قطعه شوپنهاور، که با ملاحظات نامعاصری توأم بوده، می نویسد:
·        «فلسفه دانشگاهی در هر صورت تحت تحقیر و تردید عامی قرار دارد.» 

4
·        انتقاد نیچه این تحقیر و تردید عام را شدت می بخشد.
·        برای اینکه انتقاد نیچه عوارض این زوال فلسفه مدرسی آن زمان را بدون ذره ای خیرخواهی همکارانه و بی کمترین همدردی بر زبان می راند.

·        او راجع به فلاسفه دانشگاهی می نویسد:
·        «اخیرا ادعا می کنند که در واقع مرزبانان و محافظان علم اند و بس.
·        فقط هر از گاهی اینجا و آنجا یکی از آنها به متافیزیک کوچکی با عواقب عادی از قبیل سرگیجه، سر درد و خون دماغ شدن تمایل پیدا می کند.
·        سابقا برخی از آنها فکر می کردند که به اختراع مذاهب جدیدی نایل آمده اند و یا می توانند مذاهب قدیم را با سیستم های خود جایگزین سازند.
·        این تکبر را اکنون اما دیگر ندارند.
·        اکثر آنها آدم های مؤدب، خجول و سر در گم اند.
·        از شهامت لوکرتس و از خشم نسبت به فشاری که مردم تحت آن قرار دارند، در آنها اثری نیست.»
·        (همانجا، ص 351)   

 لوکرتس (97 ـ 55 ق. م.) 
شاعر و فیلسوف رومی
از طرفداران اتومیسم
او با ارائه 28 دلیل به اثبات فناپذیری روح می پرداخت.
خدایان را قادر به مداخله در امور بشری نمی دانست.
فساد اشراف، جنگ و فجایع ناشی از آن را انتقاد و محکوم می کرد.

5
·        نیچه وقتی بر آن می شود که از حد شوپنهاور پا فراتر نهد، انتقادش از وضع فلسفه شدت می گیرد.

6
·        نیچه اگرچه خشم شوپنهاور نسبت به هگل را نامعقولانه می داند، ولی موضع مخالف خود نسبت به فلسفه هگل را حفظ می کند.
·        (همانجا، جلد 2، ص 664)  

7
·        انتقاد رادیکالیزه گشته (افراطی) نیچه از فلاسفه و فلسفه بطور کلی، مبنی بر اینکه «تا کنون هیچ فیلسوفی حق به جانب نبوده» (همانجا، ص 590)، یکی از موتیوهای بنیادی «الهامات زرتشتی» و درک او از «قدرت طلبی» را تشکیل می دهد.

8
·        مخالفت سرسختانه نیچه با تاریخ فلسفه (به استثنای فلسفه پیشاسقراطی) از انکار فلسفه نظری نشئت می گیرد.
·        از موضع خصومت مطلق نسبت به «حیات»، حیاتی که بطور نظری غیرقابل نفوذ (غیر قابل شناخت) است و از موضع خصومت مطلق نسبت به این شناخت ناگوار و تلخ که در قاموس نیچه جبری جلوه می کند، این نتیجه گرفته می شود که تاریخ فلسفه عبارت است از خشم مخفی و مستور بر ضد حیات، بر ضد حس ارزشمندی حیات، بر ضد جانبداری از حیات.»
·        (همانجا، جلد 3، ص 736)  

9
·        نیچه می نویسد:
·        «این خلأ حسیت در فلسفه تاکنونی به معنی بزرگترین خلأ حسیت در انسان ها ست.»
·        (همانجا، ص 425)   

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر