۱۳۹۳ خرداد ۱۸, یکشنبه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (9)

اثری از حسین رزاقی
نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد

·        سیاوش دیالک تیک دردناک نیما را به شرح زیر توضیح می دهد:

تز هشتم
طبیعی است که تداوم دوران سیاه فشار و اختناق و سختی، همراه با تنگدستی و انزوا، 
هسته اندیشه های نیما را تلخ بدارد، 
به همان گونه که طبیعی بود که مردی با آن بینش و فراست و وسعت نظر و پرهیزگاری 
تن به قبول دروغ و سیاهی ندهد و با سلیقه خویش بر ستم بشورد 
و یا چراغش را در تک سیاهی ها فروزان نگاهدارد 
و به هر ترتیب چاره جوی روز بزرگ بماند.

·        برای درک محتوای این تز سیاوش باید قبل از همه، به بررسی مفاهیم مهم این تز بپردازیم: 
·        «تداوم»، «دوران سیاه فشار»، «دوران سیاه اختناق»،  «دوران سیاه سختی»، «تنگدستی»، «انزوا»، «هسته اندیشه ها»، «بینش»، «فراست»، «وسعت نظر»، «پرهیزگاری»، «دروغ»، «سیاهی»، «به سلیقه خویش»، «شورش بر ستم»، «فروزان نگاهداشتن چراغ»، «در تک سیاهی»، «چاره جوئی روز بزرگ»
1
مفهوم «تداوم» 
طبیعی است که تداوم دوران سیاه فشار و اختناق و سختی، 
همراه با تنگدستی و انزوا، هسته اندیشه های نیما را تلخ بدارد.

·        مقوله «تداوم» (پیوست، استمرار) یکی از مقولات دیالک تیکی بسیار مهم است.

1
·        مقوله تداوم در دیالک تیک تداوم و شکست تبیین می یابد:
·        دیالک تیک تداوم و شکست (پیوست و گسست) برای توضیح مفهوم «نفی دیالک تیکی»، قانون دیالک تیکی موسوم به «نفی نفی» و روند توسعه و تکامل در طبیعت، جامعه و تفکر از اهیمت تعیین کننده ای برخوردار است.

·        مراجعه کنید به تداوم، تداوم و شکست در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
·        سیاوش از «تداوم دوران سیاه ... » سخن می گوید، تداومی که باید بشکند، باید به گسستی قطع شود و روزی نو آغاز گردد:
·        بدون شکست هر تداومی، بدون گسست هر پیوستی، هیچ توسعه و تکاملی نمی تواند جامه عمل پوشد:

3
·        به عنوان مثال، هر فرزندی ـ خواه و ناخواه ـ به نفی دیالک تیکی مادر و پدر خویش می پردازد، تا راه توسعه و تکامل خود را هموار سازد.

4

·        چرا ما اینجا از نفی دیالک تیکی سخن می گوییم؟

·        برای اینکه نوع دیگری از نفی نیز وجود دارد و آن نفی مکانیکی است.

·        تفاوت ایندو اما کجا ست؟

5 
 
·        فرزند هرکس در نفی دیالک تیکی او، تمامت او را نفی نمی کند، بلکه فقط و فقط جنبه های مادی و معنوی منفی و بازدارنده او را از خود می راند و جنبه های مادی و معنوی مثبت و بالنده او را نه تنها از آن خود می کند، بلکه شکوفا می سازد، توسعه می دهد، بلحاظ فرم و محتوا تکامل می بخشد.
·        این را می گویند، دیالک تیک پیوست و گسست:
·        دیالک تیک حفظ و توسعه جنبه های مثبت و بالنده (پیوست، تداوم، استمرار) و نفی جنبه های منفی، میرنده و بازدارند (شکست، گسست، قطع) 

6
·        فرزند، همه خصائل، استعدادها، مهارت ها و خصوصیات مادی و معنوی مادر و پدر را از آن خود می کند و بر پایه آنها خصائل، استعدادها و مهارت های نوین و متکاملی را بر پا می دارد، ولی همزمان همه جنبه های کهنه، منفی و میرنده مادر و پدر را حتی الامکان نفی می کند.

7
·        همین فرزند نافی (به معنی دیالک تیکی آن)، از سوی فرزند خود ـ به نوبه خود ـ بسان مادر و پدر خود، نفی (به معنای دیالک تیکی آن) خواهد شد:
·        نافی دیروز، بوسیله نافی فردا، نفی خواهد شد.

·        قانون دیالک تیکی نفی نفی به همین دلیل فرمولبندی شده است.

8
·        مثال دیگر:
·        جامعه اشتراکی بی طبقه اولیه بوسیله جامعه طبقاتی (برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری) نفی دیالک تیکی شده است، یعنی دستاوردها و جنبه های مثبت آن (مثلا وسایل تولید، علم و فن و تجربه و غیره) حفظ و توسعه داده شده و جنبه های منفی آن دور ریخته شده است.

·        تا روزی خود نافی جامعه اشتراکی اولیه، یعنی خود جامعه طبقاتی نفی دیالک تیکی شود، یعنی جنبه های مثبت و بالنده اش حفظ و جنبه های منفی و میرنده اش نفی شوند و جامعه اشتراکی در پله ای دیگر با کیفیتی عالی تر پدید آید.

·        این یکی از قوانین دیالک تیکی است:
·        و به قانون نفی نفی معروف است.
9 
·        تداوم وضع سیاه موجود، هسته افکار نیما را تلخ می دارد و نتیجتا نیما در صدد نفی آن برمی آید:
·        نیما می کوشد که شکستی را در تداوم وضع موجود پدید آورد و طرح نوینی درافکند.

10

·        تلخکامی نیما اما فراتر از این است که سیاوش تصور می کند.

·        تلخکامی نیما و بعد محمد زهری علاوه بر دلایل عینی (اوبژکتیف)، دلایل سوبژکتیف دارد.

·        ما باید در تحلیل اشعار نیما و محمد زهری این حقیقت امر را استدلال و اثبات کنیم.  

11
·        وقتی نیما از فرط کلافگی می سراید:

به کجای این شب تیره بیاویزم، قبای ژنده ی خود را؟

·        دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف را، دیالک تیک مناسبات اجتماعی حاکم و همنوعان خود را در مد نظر دارد.
·        شکوه و شکایت و تلخکامی نیما و بعد محمد زهری فقط به دلیل سیطره سیاهی عینی نبوده و نیست.

12
·        این تلخکامی یکی از گشتاورهای مهم در دل بیدار این دو شاعر سرخ توده است و باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد.

13

·        وقتی نیما می سراید:

من چهره ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
با قایقم نشسته به خشکی
فریاد می زنم:
«وامانده در عذابم انداخته است
در راه پر مخافت این ساحل خراب
و فاصله است آب
امدادی ای رفیقان با من.»

·        شکوه و شکایت نیما فقط از شرایط عینی حاکم نیست.
·        چون بلافاصله اضافه می کند:

گل کرده است پوزخندشان اما
بر من،
بر قایقم که نه موزون
بر حرف هایم در چه ره و رسم
بر التهابم از حد بیرون.

·        اینجا شکوه و شکایت نیما از شرایط سوبژکتیف است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر