۱۳۹۳ خرداد ۱۲, دوشنبه

استالینیسم (34)


پروفسور دکتر ورنر هوفمن
برگردان میم حجری

فصل چهارم
فنومنولوژی استالینیسم شوروی
بخش دوم
رابطه استالینیسم با تئوری مارکسیستی

قسمت دوم
عناصر تفکر استالینیستی
ادامه

·        اینکه «معلم بزرگ» (استالین)  از همان آغاز با این کمبودهای آکادمیکی و با این اشکالات مفهومی چه برخوردی دارد، از توضیحات او راجع به دیالک تیک، در اثر اولیه او در سال 1906 میلادی دیده می شود:

1
·        «متد دیالک تیکی بر آن است که زندگی را باید چنان در نظر گرفت که در واقع هست.
·        ما دیده ایم که زندگی در حرکت مدام است.
·        پس ما باید زندگی را در حرکت آن در نظر گیریم و این سؤال را مطرح کنیم که زندگی به کجا می رود؟

2
·        ما دیده ایم که زندگی تصویری از فناشدن و شدن مدام عرضه می کند.
·        پس تکلیف ما این است که زندگی را در فناشدن و شدنش در نظر گیریم و این سؤال را مطرح کنیم که در زندگی چه چیزی فنا می شود و چه چیزی پدید می آید؟

3
·        آنچه که در زندگی پدید می آید و روز به روز رشد می کند، شکست ناپذیر است.
·        آن را نمی توان از حرکت پیشرونده اش باز داشت.

4
·        این بدان معنی است که اگر در زندگی مثلا پرولتاریا بمثابه طبقه پدید می آید و روز به روز رشد می کند، اگر هم امروز ضعیف و بلحاظ تعداد کم شمار باشد، با این حال، بالاخره پیروز خواهد شد.
·        چرا؟
·        به دلیل اینکه آن رشد می کند و به پیش می تازد.

5
·        اما برعکس، هر آنچه که در زندگی کهنه و پیر می شود و راه گور در پیش می گیرد، شکستش حتمی است، اگرچه امروز، نیروی غول آسائی داشته باشد.
·        این بدان معنی است که اگر بورژوازی ـ به عنوان مثال ـ زیر پایش بتدریج خالی می شود و روز به روز عقبتر می رود، اگر هم امروز قوی و بیشمار باشد، سرانجام شکست خواهد خورد.
·        زیرا آن، بمثابه طبقه تجزیه می شود، ضعیفتر می شود، کهنه و پیر می شود و به بار بی مصرفی بدل می گردد.

6
·        از این رو نیز اصل دیالک تیکی معروف بر آن است که هر چیز که واقعا هست، یعنی هر چیز که روز به روز رشد می کند، معقول است و هرچیز که روز به روز تجزیه می شود، نامعقول است و لذا قادر به نجات از شکست نخواهد بود.»
·        (همانجا، ص 261)

·        اینجا نیز گشتاورهای معینی مطرح می شوند که بعدها به ساختار فکری عام بدل خواهند شد.

گشتاور اول

·        در متد دیالک تیکی توضیح داده شده از سوی استالین ـ همانطور که در عبارت فوق الذکر مشاهده می شود ـ بدون تأمل و درنگ برای عناصر تئوری شناخت «ماتریالیستی» جای خاصی اختصاص داده می شود.
·        کلیه مسائل مربوط به «واقعیت»، کلیه مسائل مربوط به رابطه نمود و بود (پدیده و ماهیت) و کلیه مسائل مربوط به امکان ارتکاب خطا و غیره نادیده گرفته می شوند.
·        برای استالین در طبیعت فشرده واقعیت، چیزی برای کشف و شناخت وجود ندارد.

گشتاور دوم

·        بر پایه این چنین دیالک تیک نتراشیده ـ نخراشیده ی سرهم بندی شده است که مطالبات کلیه تصمیمگیری های اجتماعی ـ پیشاپیش ـ تعیین می شوند.

1
·        با دیالک تیک ـ عملا ـ عجله به خرج داده می شود.
·        چون ـ همانطور که استالین در جملات آغازین کتاب خود بیان می دارد ـ هم بورژوازی و هم پرولتاریا «ایدئولوژی» خاص خود را دارد.

2
·        هر دو نوع جهان نگری، نخست همسطح تلقی می شوند و صدور حکم نهائی در باره برحق بودن یکی و باطل بودن دیگری، بر اساس معیاری صورت می گیرد که احتمال موفقیت تاریخی نام دارد.

3
·        هر چیز که نو پدید است و رشد می کند، محق و حق بجانب تلقی می شود و هر چیز که پیر می شود و ضعیفتر می شود، باید بگور سپرده شود.

4
·        با این غیر فلسفی ترین طرز برخورد، اصل بدشواری قابل توضیح جانبداری استدلال و اثبات می شود، که بعدها باید میوه های کرمزده به بار آورد.

5

·        تمامت کلنجار تحلیلی پرمشقت شخصی به نام مارکس در زمینه بررسی «نیروهای مولده» و «مناسبات تولیدی»، گرایشات و تضادهای ذاتی آنها، امکانات تاریخی که جامعه برملا می سازد، پس از سبک ـ سنگین کردن ساده ای، به این که کدام طبقه اجتماعی امکان تاریخی بزرگتری دارد، تقلیل داده می شود.
·        مسئله ای که برای حل آن، جهانی از توضیحات لازم بوده است.

·        (گرایش عبارت است از سمت و سوی توسعه درونی چیزها. مترجم)

6
·        اعضای حزب هم بطور ضمنی دعوت می شوند که از تحریف هدفمندانه کلام هگل در پیشگفتار اثر ماندگارش «خطوط اساسی فلسفه حقوقی» مبنی بر اینکه «هر چیز که معقول باشد، واقعی است و هر چیز که واقعی باشد، معقول است!»، برای اوپورتونیسم شخصی خود بهانه ای بتراشند و در کشمکش های درونحزبی  به طرفداری از جناح احتمالا پیروز برخیزند و سردسته قوی تر را محق تر تلقی کنند.

·        (اصل هر که قوی تر، محق تر! مترجم)

گشتاور سوم
  
·        در بخش نقل شده در بالا از کتاب استالین، قبل از همه، جا به جائی رابطه عناصر دیالک تیکی و ماتریالیستی به چشم می خورد.
·        این جا به جائی برای تمامت توسعه بعدی تفکر استالینیستی اهمیت چشمگیری کسب می کند:

1
·        تفاوتگذاری دقیق او میان «متد» و «تئوری» (منظور او از تئوری ـ ظاهرا ـ حکم محتوائی است)، پیش شرط لازم برای مهمتر جلوه دادن «تئوری» نسبت به «متد» است.

2
·        در درک استالین نیز می توان این نکته را بوضوح دید، که مبارزه میان «ایدئولوژی» بورژوائی و پرولتری، یعنی جنگ اصلی ارواح، نه بر سر طرز نگرش دیالک تیکی و غیر دیالک تیکی، بلکه بیشتر بر سر «ماتریالیسم» و «ایدئالیسم» است.
·        به عبارت دیگر، بر سر احکام محتوائی است.

·        مراجعه کنید به ماتریالیسم، ایدئالیسم، دیالک تیک، تئوری، متد (اسلوب)  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3
·        بدین طریق است که این اندیشه بارها و بارها تکرار می شود که «تاریخ تفکر بشری عبارت است از مبارزه میان ماتریالیسم و ایدئالیسم.»
·        (گئورگ کلاوس، «منظق»، ص 10)

4
·        عناصر «ماتریالیستی» آموزش، البته صد البته، بهتر از عناصر دیالک تیکی آن به درد ایمان آوردن و تکفیر طرف مخالف می خورند.
·        چون تفکر بسیاری از ارواح «ایدئالیستی»، نه فقط هگل، بلکه کانت نیز به عناصر دیالک تیکی آمیخته است.

5
·        تمایل عام استالینیسم، هم در زندگی عملی و هم در حیات معنوی ـ روحی عبارت است از جبهه بندی دقیق و روشن میان دوست و دشمن، مرزبندی میان «اردوی» خودی و «اردوی» خصم.

6
·        این تمایل با ایمان آوردن معرفتی ـ نظری خشک، بمراتب بهتر جور در می آید، تا با گام نهادن به منطقه مه آلود اسلوبی ـ دیالک تیکی، که تا حد معینی جولانگاه همزمان دوست و دشمن است.

7
·        متهم کردن دگراندیشی به انحراف از شاهراه فکری «ماتریالیستی»، بمراتب آسانتر است از اثبات طرز نگرش «غیر دیالک تیکی» او.

8
·        در استقلال نسبی بخشیدن به هر دو جزء تفکر مارکسیستی و در نادیده گرفتن دیالک تیک در قبال ایمان آوردن «ماتریالیستی» (که با استقلال نسبی یاد شده در پیوند قرار دارد)، باید گناه کبیره واقعی استالین را در حق روح دیالک تیک ماتریالیستی جستجو کرد.

9
دوئالیسم

·        کلیه جزئیات رابطه استالینیستی با تئوری مارکسیسم را باید نهایتا ناشی از این سقوط به موضع فکری دوئالیستی دانست.

·        (دوئالیسم عبارت است از آموزش دوگانگی.
·        دوئالیسم عنوانی است برای گروهی از جهان بینی های ایدئالیستی که منکر وحدت جهان اند و به جای آن ثنویتی را برای تعیین بنیادی واقعیت به کار می برند.
·        این ثنویت از دیدگاه دوئالیسم از اصول وعرصه های وجودی متضاد و یا همسان تشکیل می شود:
·        ماده و شعور
·        ماده و فرم
·        جسم و روح
·        اوبژکت و سوبژکت
·        پدیده و چیزدر خود
·        ضرورت و آزادی
·        خیر و شر. مترجم)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر