۱۳۹۳ خرداد ۱۱, یکشنبه

استالینیسم (33)

پروفسور دکتر ورنر هوفمن
برگردان میم حجری 

فصل چهارم 
فنومنولوژی استالینیسم شوروی 
بخش دوم 
رابطه استالینیسم با تئوری مارکسیستی 

قسمت دوم 
عناصر تفکر استالینیستی

·        استالینیسم از هر جهت با تئوری مارکسیستی به میراث مانده، رابطه تغییر یافته ای برقرار کرده است.
·        این امر در رابطه با دو عنصر تشکیل دهنده فلسفه مارکسیستی، یعنی «ماتریالیسم دیالک تیکی» نیز صادق است.

1
 رابطه «دیالک تیک» با «ماتریالیسم» 

·        استالین در اثر اولیه خود، تحت عنوان «یا آنارشیسم و یا سوسیالیسم» (1906 میلادی)، آموزش مارکسیسم را به شرح زیر تعریف می کند:


1

·        «مارکسیسم فقط تئوری سوسیالیسم نیست، بلکه یک جهان بینی فی نفسه بسته ای است.



2

·        مارکسیسم یک سیستم فلسفی است که نتیجه منطقی اش  سوسیالیسم پرولتری مارکس است.



3

·        این سیستم فلسفی ماتریالیسم دیالک تیکی نام دارد.



4

·        توضیح مارکسیسم در عین حال به معنی توضیح ماتریالیسم دیالک تیکی است.



5

·        چرا این سیستم را ماتریالیسم دیالک تیکی می نامند؟


·        به این دلیل که متد آن دیالک تیکی و تئوری آن ماتریالیستی است.»
·        (استالین، «مجموعه آثار»، جلد اول. «تاریخ حزب کمونیست شوروی»، جلد 4، ص 2)

6
·        اینجا و در نقل قول های بعدی، استنباط و درکی از مارکسیسم خودنمائی می کند که پس از چندی به ثروت معنوی عمومی بدل خواهد شد.

7
·        ماتریالیسم دیالک تیکی، اکنون نه به عنوان یک طرز تفکر فراگیر، نه به عنوان یک «اصل هویریستیکی»، بلکه برعکس، به عنوان یک « جهان بینی بسته» تلقی می شود، که فقط باید بدان ایمان آورد.

·        (جهان بینی بسته به مذهب می ماند و نه به علم.

·        (هویریستیک عبارت است از علم متدهای لازم برای حل مسائل.

·        علم راه های کسب معارف جدید.   

·        ماتریالیسم دیالک تیکی بمثابه «اصل هویریستیکی» بدان معنی است که آن باید به عنوان وسیله و متدی برای تحقیق، بررسی و توضیح مسائل، به عنوان شناخت افزاری بکار رود و نه به عنوان آئین مذهبی برای قبول چشم بسته و دفاع تعصب آمیز کورکورانه از آن. مترجم)

8
·        بعدها در کتاب موسوم به «تاریخ حزب کمونیست اتحاد شوروی»، که استالین نیز جزو نویسندگان آن محسوب می شود، خواهد آمد که «ماتریالیسم دیالک تیکی جهان بینی حزب مارکسیستی ـ لنینیستی است.»
·        («تاریخ حزب کمونیست شوروی»، ص 126)

9
·        و بعدها، مارکسیسم بمثابه یک «سیستم فلسفی» مختوم تلقی خواهد شد، که مفاهیم و براهین آن، از این به بعد، مجزا و منفصل از چیزها، پدیده ها و روندهای مشخص زندگی واقعی و بی اعتنا به علوم مثبته، به موضوع آموزش انتزاعی خاص بدل خواهد گشت.

10
·        کسب استقلال اجتماعی موقتی روشنفکریت نوین در خطه تفکر استالینیستی، خود را در جدا کردن «تئوری عام» مارکسیسم از جهان موضوعات آن تکرار کرده است.
·        تا اینکه بالاخره، فاکت های زندگی واقعی به مواد رسم و نقاشی تغییر یابنده ی صرف برای براهین لایتغیر تنزل یافته اند.
  
11

·        روح خلاق مارکس ـ اما ـ بطرز بکلی دیگری پیش می رفت.

12
·        مارکس، خود، عناصر ماهوی هر فرماسیون اجتماعی، قوانین و گرایشات ذاتی آن را بر مبنای  تجزیه و تحلیل انتقادی بلاواسطه واقعیات امور اجتماعی بدست می آورد.

13
·         تئوری باید ملموس باشد. 
·        (تئوری باید چیزها، پدیده ها و سیستم ها را آن سان که واقعا هستند، منعکس کند. مترجم)

14
·        حسیت شاداب جهان تجربی باید در اندام تئوری جاری شود.

15
·        و تئوری، بدین طریق، تحت کنترل واقعیت عینی قرار گیرد، واقعیت عینی ئی که از بررسی اش، تئوری هر لحظه ـ انگار ـ قدم به آغازیت نوینی می نهد.

·        (واژه «حسیت» را ما به تقلید از واژه «واقعیت» و امثالهم ساخته ایم:

·        حسی و حسیت به تقلید از واقعی و واقعیت. مترجم)

16
·        از این رو ست که مسائل ملموس از قبیل «آزادی مطبوعات، چوبدزدی، حق طلاق در دولت پروس» اولین موضوعات فعالیت ادبی مارکس را تشکیل می دهند.

17
·        بانیان سوسیالیسم علمی، نگرش خاص خود را در کشمکش فکری با مهمترین متفکران زمان خود، با هگل و فویرباخ و پرودون، با اشتیرنر و با «سوسیالیسم حقیقی» در آلمان،  با هگلیانیست های جوان و با پیش سوسیالیست های فرانسوی و انگلیسی و بعدها با دورینگ و لاسال توسعه داده اند و به محک زده اند.

18
·        مارکس با نیت تعلیم محض، مطلقا بیگانه بود.

19
·        بعدها، ارواح پشتکارمند و شورمند خود را به دریای بیکرانه میراث زندگی او افکنده اند، تا بلکه تئوری «عام» مارکسیسم را که بر کلیه آثار مارکس پخش شده بود، گرد آورند و طبقه بندی کنند.

20
·        بدین طریق بوده که کشته های نیروی خلاق عظیمی را در گلدان های بزرگ نهاده اند.

·        (انگلس، البته از تمایل معینی به تلخیص (اختصار و مختصر نگاری)  فکری، همیشه بری نبوده است.

·        برای مقایسه مارکس با انگلس، در این مورد، می توان به «آنتی دورینگ» نظر کرد که شتابزده، بمثابه درسنامه جنبش مارکسیستی تعیین شده است.

·        تمایل به ساده کردن دیالک تیکی سیر فکری، مثلا تفسیر بزرگوارانه تاریخ، بعدها مرسوم شد.

·        مقایسه کنید، بویژه کتاب «منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» (1884) را.)

21
·        جالب است که استالین، هر وقت اظهار نظر «فلسفی» می کند، اغلب اوقات، از انگلس نقل قول می کند، تا از مارکس.

22
·        از آموزشی که استالین تحت عنوان سیستم فلسفی مطرح می سازد، باید توقع داشت، که ـ حداقل ـ وضوح مفهومی داشته باشد.

23
·        تفاوتگذاری استالین میان متد دیالک تیکی و تئوری ماتریالیستی، در نقل قول فوق الذکر و در کتاب موسوم به «تاریخ حزب کمونیست اتحاد شوروی»، این انتظار حداقل را برآورده نمی سازد.


24

·        آیا متد ربطی به تئوری ندارد؟



25

·        آیا متد ربطی به تئوری شناخت ندارد؟

·        (تئوری شناخت عبارت است از نظریه فلسفی در باره قانونمندی های شناخت.

·        تئوری شناخت در فلسفه، رشته مستقلی را با حوزه موضوعی نسبتا مستقلی تشکیل می دهد و مسائل اصلی زیرین راشامل می شود:


الف

·        موضوع، منشاء و ماهیت شناخت.


ب

·        مبانی و نیروهای محرکه شناخت.


ت

·        مراحل، فرم ها و متدهای شناخت.


پ

·        سمیوتیک، حقیقت، رابطه تئوری و پراتیک.


ث

·        مسائل علمی و نظری. مترجم)
·        مراجعه کنید به متد (اسلوب)، تئوری، تئوری شناخت  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


26

·        آیا ماتریالیسم شیوه بررسی معینی را طلب نمی کند؟

27

·        آیا منطق صوری به متد تعلق ندارد؟

·        منطق صوری اما نه از اجزای دیالک تیک است و نه از اجزای ماتریالیسم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر