۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۶, جمعه

سیری در شعر «آرش کمانگیر» (43)


سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
تحلیلی از شین میم شین

شامگاهان
راهجویانی که می جستند آرش را به روی قله ها پیگیر
باز گردیدند
ـ بی نشان از پیکر آرش ـ
با کمان و ترکشی بی تیر.

·        راهجویانی که بر روی قله ها دنبال آرش می گشتند، شامگاهان برگشتند و کمان آرش و تیردان بی تیر او را با خود آوردند.
·        اما از پیکر آرش نشانی نیافته بودند.

·        سؤال اما این است که چرا و به چه دلیل ترکش و تیردان آرش را یافته اند، ولی پیکر او را پیدا نکرده اند؟

1
آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش
کار صد ها، صد هزاران تیغه ی شمشیر کرد آرش

·        سیاوش درسنت سعدی، بدون کمترین درنگی به پرسش ما پاسخ می دهد:
·        اما پاسخی سؤال انگیزتر و تأمل انگیزتر!

·        سؤال این است که اگر آرش جان خود در تیر کرده، چرا و به چه دلیل از تن او نشانی نمانده است؟

2

·        برای درک منظور سیاوش باید با جهان بینی سیاوش آشنا شد:

الف
اثری از محید افسر

·        در جهان بینی ایدئالیستی، روح همه چیز است و ماده هیچ.
·        روح خالق ماده از نیستی است.
·        روح مقدم بر ماده است.
·        حتی در دیالک تیک ایدئالیستی هگل،  نقش تعیین کننده از آن  روح است.
·        یعنی پیش شرط وجود ماده و یا وجود، وجود روح و یا شعور است.
·        یعنی روح و یا شعور، اولین است و ماده و یا وجود، ثانوی.

ب


·        در جهان بینی ماتریالیستی ـ دیالک تیکی سیاوش اما درست برعکس آن، ماده بر روح مقدم است!
·        ماده آفریننده روح است.
·        در دیالک تیک ماتریالیستی نقش تعیین کننده از آن  ماده و یا وجود است.
·        یعنی ماده و یا وجود اولین است و روح و یا شعور ثانوی.

3

·        به همین دلیل، آرش با «در تیر کردن جان خویش»، تن خویش را تقطیر کرده است:
·        به عبارت دیگر، تن خویش را اسپیریتوئالیزه (روح واره، جان واره) کرده است.
·        اندام خویش را ایدئالیزه (ایده واره، اندیشه واره، شعور واره) کرده است.

·        این اما به چه معنی است؟

4
آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش
کار صد ها، صد هزاران تیغه ی شمشیر کرد آرش

·        این بدان معنی است که آرش جان خویش در تیر کرده، ولی جانی از طرازی دیگر و با هویتی دیگر:
·        آرش در تفکر ماتریالیستی ـ دیالک تیکی سیاوش، نه جان (روح) مورد نظر ایدئالیسم و مذهب را، بلکه دیالک تیکی از جان و تن را در تیر کرده است.

·        در بینش سیاوش، جان مجرا از تن نه معنی دارد و نه وجود. 

·        به همین دلیل اضمحلال جان ضمنا به معنی اضمحلال تن است.

·        سیاوش بیشک در ادامه حماسه ازاین قضیه بیشتر پرده برخواهد داشت.

تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون
به دیگر نیمروزی از پی آن روز
نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند
و آنجا را از آن پس
مرز ایرانشهر و توران بازنامیدند.

·        اکنون باید به این سؤال جواب داد که منظور سیاوش از ایران و توران چیست که ببرکت تیر آرش مرزبندی شده اند؟

1

·        در نگاهی سطحی و سرسری چنین بنظر می رسد که سیاوش یکی از داستان های ایران باستان را بازنویسی کرده و به همین دلیل تیر آرش ایران را از توران مرزبندی می کند.

·        اما از این خبرها نیست.
·        سیاوش بیشک واژه های ایران و توران را با مضامین بکلی دیگری پر کرده است.

2

·        خود آرش در ایدئولوژی سیاوش، همان آرش مطروحه در داستان های ایران باستان نیست.

·        آرش حتی پهلوانی مشخص و واقعی ـ عینی از قبیل روزبه نیست که هر ساده لوحی با افاده و کر و فر بر زبان می راند.

·        آرش پهلوانی ایدئالیزه گشته است:
·        همانطور که مفهوم «درخت»، نتیجه تجرید صدها درخت متنوع و مختلف از صنوبر تا سپیدار، از سرو تا چنار است، آرش نیز به همان سان، نتیجه تجرید یکایک پهلوانان توده از روزبه تا وارطان، از مبشری تا کیوان است.
·        در وجود آرش همه پهلوانان با نام و بی نام توده تجرید یافته اند.

3

·         مفاهیم ایران و توران نیز به همین سان، مفاهیمی انتزاعی و مجرد اند که در هر کدام از آنها سنگربندی های واقعی ـ عینی خیر و شر، پیشرفت و ارتجاع در مقیاس ملی و بین المللی تجرید یافته اند.

·        برای درک شعر سیاوش باید ـ قبل از همه ـ از خمیره خود سیاوش بود.

·        آرش با پرتاب تیری از جان میان دو  اردو و اردوگاه خیر و شر، پیشرفت و ارتجاع هم در مقیاس ملی و هم در مقیاس بین المللی مرز و سرحد تعیین می کند.

·        حساب آندو را بطرز تیز و پیگیری از یکدیگر جدا می کند:
·        قاطعیت و پیگیری ایدئولوژیکی ـ بلشویکی هم همین است.
·        سمتگیری پرولتری صریح و صادقانه و روشن هم همین است!
·        سنگری بندی بی تزلزل و بی تردید و بی کمترین نشانی از هر نوع اوپورتونیسم و اگوئیسم هم همین است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر